۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

انجمن حجتیه (" لژ") فراماسونری پُرسابقه



شاید بسیاری ازشماها درباره انجمن حجتیه فراوان شنیده ویا خوانده باشید,اما به اعتقادم هرچه بیشتردرباره آن بشنویم وبخوانیم وبدانیم بازهم کم است. زیراتشکیلاتی بااین پیچیدگی وخوفناکی که حتا می تواند برای شخصیتی مثل آیت الله خمینی که دراوایل انقلاب هم ازحیث قدرت کلام وهم از نظر اعتبارسیاسی که بخش عظیمی ازملت ایران رادرداخل وبخش عظیمی ازملت های دیگر دنیاررادرپشت سرداشت ,ازخوف سرنوشت انقلاب وآینده کشوراین انجمن را خطرناک برای انقلاب ارزیابی کرده  وآنرا منحل اعلام می کند,لذا خود همین مسئله واتفاقات بعدازفوت ایشان تا به امروزکه مملکت درسراشیبی سقوط قرارگرفته ,بیانگراین است که هیچ اتفاق ناگواری درکشوررخ نداده است که دست این انجمن فرماسونری درآن نبوده باشد.
محققان وپژوهشگران درموردتاسیس این انجمن براین اعتقادند که سالهای بعدازکودتای آمریکای وانگلیسی 28مرداد سال 1332انجمن حجتیه با هدایت محافل انگلیسی تاسیس شد تا در جامعه شیعه و کلاًازاین طریق دربین ایرانیان نفوذ کند. مرحوم دکتر شریعتی این مسئله را خیلی زود کشف و شناسائی کرد وعلت مشکل پیدا کردن گروهی از روحانیت متعصب با مرحوم شریعتی همین نکته بود. ازشواهد امرچنین پیداست که مرگ مشکوک علی شریعتی زیرسرهمین فرقه بوده. درزندان یکی ازهمین قرص ها و داروهائی که بعدها در جمهوری اسلامی باعث بیماری فوری و مرگ فوری تر عده ای اززندانیان سیاسی شد به او هم خورانده شد و سپس آزادش کردند تا بیرون از زندان بمیرد. بعدازانقلاب هم نمونه های ازاین نوع کُشتن ها ویاسربه نیست کردنهامثل مرگ مشکوک مرحوم آیت الله طالقانیوهمینطورمرحوم حاج احمد خمینی  که گفته می شود مورد کینه و نفرت انجمن حجتیه بود
ماجرای کتاب "شهید جاوید" که آیت الله منتظری با جسارت بر آن قلم گذاشت وتقریض نوشت و آن را تائید کرد. مطابق این کتاب امام حسین برای رسیدن به حکومت قیام کرد و در این راه کشته شد و جاوید شد. این نظر خلاف آن نظری است که مرتجعین و انجمن حجتیها همسو با دربار شاهنشاهی مروج آن بود. یعنی امام حسین آگاهانه برای شهادت خود را به کشتن داد! بر سر این دو برداشت از کشته شدن امام حسین و مخالفتی که انجمن حجتیه با این کتاب و مضمون آن داشت،وهمیطورکنیه وبُغضی که به روحانیت  چپ مذهبی به ویژه طرفداران آیت الله خمینی وازآنجمله آیت الله منتظری که قبلاً بدان اشاره شد.بعدازانقلاب این انجمن برای قیچی کردن اطرافیان آیت الله خمینی, تله تارعنکبوتی را راه اندازی کرد, واولین کسی را که برای این کارشکارکردند,مرحوم "سید مهدی هاشمی" داماد آیت الله منتظری بود, که توانستند طی توطئه ای نقشه ای را طراحی کرده وتوسط این شخص به اجرا بگذارند,حتا آنان حاضرشدنددراین راه یکی ازرهبران خودیعنی آیت الله شمس آبادی راکه پیش از انقلاب از بزرگان حوزه علمیه اصفهان و مورد تائید دربار و ساواک بودرا،بدست مهدی هاشمی ترور کنند تابتوانند تکیه گاه مستحکم آقای خمینی یعنی منتظری رابد نام وشریک جرم کرده ازچشم ایشان انداخته وزمینه برکناری اورافراهم و آقای خمینی رادرعرصه رهبری انقلاب تنها بگذارند. بعد ازترور شمس آبادی ,انجمن حجتیه بی سروصدا مقبره ای برای آیت الله شمس آبادی برپا کردند تا بتدریج تبدیل به امام زاده اش کنند. چنین نیز کردند ویکی از اولین زیارت کنندگان مقبره شمس آبادی که نامش در لیست روحانیون درباری و همکار ساواک بود شخص علی خامنه ای بود!
این انجمن اوایل انقلاب زیر فشار آیت الله خمینی خود را منحل اعلام کرد و برخی وزرای کابینه های اول انقلاب که مستقیما وابسته به این انجمن بودند، - مانند علی اکبر پرورش وزیر آموزش و پرورش- از کار کنار گذاشته شدند. اما این انجمن نه تنها منحل نشد و کادرهای قدیمی اش – مانند علی اکبر پرورش، سید حسین سجادی و سید حسن افتخار زاده سبزواری- نه تنها کناره گیری سیاسی نکردند، بلکه ساختار جدید انجمن حجتیه را مانند یک "لژ" سازمان دادند. سازمان های موازی با اسامی مختلف درست کردند. ازجمله "بنیاد غدیر" و یا "موسسه افکار آیت الله خمینی" که در واقع موسسه افکار حجتیه است اما این نام را برای آن انتخاب کردند تا حساسیت ایجاد نکند. اولی را آیت الله خزعلی بنیانگذاری کرد ودومی را آیت الله مصباح یزدی. فراموش نکنیم که آیت الله احمد جنتی نیز از کادرهای قدیمی همین انجمن است که شورای نگهبان را به یکی از سازمان های وابسته به لژمخفی حجتیه تبدیل کرده.
شیخ محمود حلبی بنیانگذارانجمن حجتیه
شیخ محمود حلبی معروف به محمود ذاکر زاده تولائی بنیانگذار انجمن حجتیه که خطیبی توانا بود و بیش از یک دهه در جمهوری اسلامی همچنان پیشنمازیکی ازمساجد جنوب شهر تهران بود و اعتبار خود را نزد مریدانش مانند "قطب" حفظ کرد، دراواخر دهه 1376 و درسن 80 سالگی درگذشت و درابن باویه به خاک سپرده شد. او تا کودتای 28 مرداد در مشهد بالای منبر می رفت و پس از آن ناپدید شد تا آن که درتهران سروکله اش پیدا شد وانجمن حجتیه را با موافقت دربار شاهنشاهی پایه گذاری کرد. انحراف از مبارزه با دربار شاهنشاهی و تمرکز روی قشریت مذهبی و تائید ادامه رژیم شاه با این توجیه که این رژیم و فساد آن جاده را برای ظهور امام زمان هموار می کند، هدف این انجمن بود.دربسیاری ازسخنرانی های او شما ، به آسانی احمدی نژاد و مصباح یزدی را می یابید.
او بنیانگذار آن "تفکر امام زمانی" است که احمدی نژاد، رحیم مشائی، ثمره هاشمی,سرلشگرفیروزآبادی,احمد جنتی, مصباح یزدی، آیت الله خزعلی,احمد خاتمی ومهمترازهمه علی خامنه ای و... بر جمهوری اسلامی حاکم کرده اند. گروه فرقان که درهمان ابتدای جمهوری اسلامی آیت الله مطهری را ترور کرد، از شکم انجمن حجتیه بیرون آمد و رهبر روحانی آن "میلانی"، برای به گوربردن اطلاعاتش، در زندان جمهوری اسلامی همان سرنوشتی را پیدا کرد که سعید امامی پیدا کرد. از این ترورهای مافیائی، تا کودتای 22 خرداد، در تمام حوادث 31 سال اخیر، ردپای سازمان های مخفی این انجمن را باید پی گرفت. حتی در انفجارها و ترورهائی که بدست مجاهدین خلق اما با نفوذ و هدایت همین انجمن صورت گرفت و میدان را برای روحانیون و کادرهای غیر روحانی وابسته به این انجمن خالی کرد. دراین 30 سال آنها کادر به خارج اعزام کردند تا تحصیلات عالیه کرده و برای اشغال پست های وزارت و وکلالت به ایران باز گردند. امثال محمدعلی رامین، که مبتکر هولوکاست وسلاخ مطبوعات اکنون در وزارت ارشاد اسلامی تیغ به گلوی مطبوعات بی جان جمهوری اسلامی می کشد و یا کامران دانشجو وزیر علوم که دانشگاهها را تبدیل به پادگان کرده وازاستادودانشجوبه سبک اطلاعتی وامنیتی ها بازجوی وآنان را بازنشسته واخراج وزندانی می کندو دهها و صدها کادر علنی شده و مخفی ازجمله همین دوره دیده ها و تحصیل کرده های حجتیه در سالهای تربیت کادر برای قبضه جمهوری اسلامی اند.این که محافل یهودی تباران درون حاکمیت جمهوری اسلامی چه پیوند وارتباطی با سازمان های مخفی انجمن حجتیه دارند، نکاتی است که تاریخ و یا حوادث تکاندهنده و زیر و رو کننده در ایران و در جمهوری اسلامی روشن خواهد کرد.
در این "لژ" احترام پیشکسوتان اما واگر ندارد! یک واجب سازمانی است که تعلل وچشم پوشی ازآن جزای مرگ دارد. مناسبات درونی حجتیه، مناسبات حزبی وسازمانی متعارف مثل هرحزب یاسازمان سیاسی معمولی نیست,مانند کارگزارانی ها و جبهه مشارکتی ها ویا مثلاًسازمان مجاهدین انقلاب خلاصه ساختارخاص خود را دارد وازاین نوع سازمانها و حزب های مُدرن ومتعارف نیست. وقتی قاضی و بازجو شدی و در پست های کلیدی نظامی و قضائی و اقتصادی و شورای نگهبان وحتا مجلس خبرگان ویا شورای مصلحت نظام قرار گرفتی هم باید تابع تصمیم "لژ" باشی. (شما می بینید که امروزقضاوت درجمهوری اسلامس اگراغراق نباشد تمامًا سُپرده شده بدست این انجمن"لژ" وامرقضاوت را مصلحتی ومطابق دستورات سازمانی شان وکاملاً سیاسی برگزارمی کنند)انسجام درونی آن را با همین انسجام خدشه ناپذیر اگرحفظ نکرده بودند، امروز رهبری ودولت و قوه قضائیه و نیروی نظامی و حاکمیت جمهوری اسلامی را به چنگ نیآورده بودند. چیزی شبیه فرقه اسماعلیه حسن صباح که,ازدژ(قلعه) الموت قزوین سازمان مخفی ترورستی مخوف خود را هدایت ورهبری می کردوشاید بنابه شرایط امروزی تارعنکبوتی تر,مخوف ترو درعین حال مُدرن تر ازآن باشد.
در هفته های اول پیروزی انقلاب، آیت الله خزعلی به نیابت از شیخ محمود حلبی – رهبر و بنیانگذار حجتیه- که آیت الله خمینی حاضر نبود سایه اش را هم ببیند، چه رسد به خودش، رفت نزد آقای خمینی و پیام حلبی را به ایشان داد. آن پیام این بود که حجتیه 30 هزار کادر دارد که می تواند آن را در خدمت جمهوری اسلامی قرار دهد. آیت الله خمینی فورا این پیشنهاد را رد کرد و گفت که انقلاب احتیاجی به این کادرها ندارد. مدتی بعد هم که اختلاف بر سر احکام اولیه و حکم حکومتی بالا گرفته بود و شورای نگهبان چوب لای چرخ مجلس خط امامی و میرحسین موسوی گذاشت، آقای خمینی نامه ای کوتاه برای این شورا که در آن احمد جنتی و آیت الله خزعلی حضور داشتند نوشت و این جمله تاریخی را در آن گنجاند: "مواظب باشید، اینها( حجتیه ایها) اگر مسلط شوند همه چیزتان را برباد خواهند داد".

آن مناسبات درونی و مافیائی "لژحجتیه"، بی سر و صدا به کار خود ادامه داد و نفوذ خزنده ای را سازمان داد. روحانیونی برای آینده تربیت کرد، این روحانیون را دراختیاررهبر فعلی علی خامنه ای گذاشت تا در سپاه و بسیج و نمایندگی های رهبری در ارگان های مختلف و نماز جمعه ها به خدمت بگیرد. پسران خامنه ای را زیر پر و بال گرفت و عمامه بر سرشان گذاشت و آنها را تابع خود کرد. حجتیه در تمام ارگان ها، شروع به جلب و جذب و تربیت کردند. فرماندهان سپاه را زیر پر و بال خود گرفت و آنهائی را که به راه نمی آمدند تصفیه کرد. همین کار را با نیروی انتظامی و بسیج کرد. همین است که حالا وقتی فرماندهان هر سه نیرو دهان باز می کنند، گوئی یک نوار ضبط صوتی را باز کرده اند. از دهان همه آنها یک صدا بیرون می آید. همه مثل هم فکر می کنند و مثل هم سخن می گویند. قطب نما، همان "لژ" پنهانی است که چند تنی از آنها شناخته شده اند و بقیه مخفی. امثال مصباح یزدی به روز و رو به آینده است و امثال آیت الله خزعلی به دیروز است و رو به پایان، اما مناسبات مافیائی درون این لژ، مستحکم تر از لژفراماسونی عمل می کند، چنان که امثال آیت الله خزعلی تا زنده است، حتی می توان از رانت او بهره گرفت و به نفع جنبش سبز قلم زد. یعنی همان کاری که دکتر خزعلی می کند و دستش درد نکند! چون فردا شود، فکر فردا کنیم.
درباره حجتیه در ویکیپدیا:
انجمن حجتیه تشکیلاتی که هدف اصلی آن، دفاع از اسلام در مقابل بهائیت و تلاش برای «فراهم کردن زمینه ظهور امام عصر» است. این انجمن در سال 1332 به وسیله یک روحانی شیعه به نام شیخ محمود حلبی تأسیس شد.[1] حلبی این گروه را در سال 1362 پس از تهدید روح‌الله خمینی و متهم‌شدن به خیانت و ارتجاع، تعطیل کرد.
اختلاف اصلی اعتقادی انجمن حجتیه با دیدگاه حاکم در جمهوی‌اسلامی ایران، آنست که آنها معتقد به تلاش برای تشکیل حکومتی اسلامی تا پیش ازظهور مهدی نیستند.[2]. با این حال علی اکبر محتشمی معتقد است به واسطهٔ ارتباط با برخی مراجع توانستند در نهادهای حکومتی چون جامعهٔ مدرسین حوزهٔ علمیهٔ قم، شورای نگهبان و مجلس خبرگان رهبری نفوذ نمایند.[]3تاریخچه انجمن حجتیه پس از کودتای 1332با هدف تعلیم کادرهایی برای دفاع علمی از اسلام و تشیع در برابر چالش الهیاتی بهائیت ایجاد شد. مبلغان بهائی این نظررا تبلیغ می‌کردند که منجی منتظَر شیعیان ظهور کرده و پس از او پیامبری جدید ظهور کرده و اسلام با آمدن این پیامبر آیین جدیدش که بهائیت نام دارد، منسوخ شده‌است.
حجتیه به دنبال دفاع از موقعیت شیعه با مراجعه به متون اسلامی و بهائی بود. حساسیت حلبی نسبت به این موضوع از یک تجربه شخصی سرچشمه می‌گرفت. در دوران طلبگی، اووهمشاگردی‌اش سید عباس علوی توسط یک مبلغ بهایی به آئین بهائی دعوت شده بودند و دوست او به بهائیت گرویده بود. این موضوع زنگ خطری را برای حلبی به صدا درآورد واوبا کنارگذاشتن تحصیلات و مطالعات معمول، وقت خود را وقف مطالعه تاریخ و متن‌های اصلی بهائیت کرد تا یک پاسخ جامع اسلامی برای مسئله بهائیت بیابد. طرح اولیه حلبی آموزش گروهی ازطلبه‌ها برای انجام این وظیفه بود، این امر با مخالفت مقامات مذهبی حوزه علمیه قم روبرو شد. حلبی آن‌گاه یک گروه داوطلب غیر روحانی متبحر درمباحثه و مناظره را برای این منظور استخدام کرد. این گروه ابتدا به نام انجمن ضد بهائیت و پس از انقلاب به انجمن حجتیه معروف شد.
مراحل اولیه پروژه حلبی در مشهد سپری شد. پیشرفت پروژه در مشهد امیدوارکننده نبود و حدود 6 ماه طول کشید تا او بتواند یک دانشجوی جدی را استخدام کرده و آموزش دهد.تصمیم حلبی برای سفربه تهران موفقیت‌های استراتژیکی را برای او به ارمغان آورد. نخستین حلقه شاگردان او از بازاری‌ها و پیشه‌وران مذهبی تشکیل می‌شد و آن‌ها توانستند گروهی از دانش‌آموزان مشتاق و بااستعداد مدارس مذهبی و دبیرستان‌ها را به خدمت گیرند.
عقایداعتقادات انجمن حجتیه خوانشی از عقاید شیعه امامیه است. آنان معتقد به امامت دوازده امام پس از پیامبر اسلام بودند که دوازدهمین ایشان را در حال حاضر، زنده دانسته و با نام مهدی می شناسند. آنان معتقد به پیروی از مراجع تقلید بوده و هستند و اجازه های مختلفی برای فعالیت های تشکیلاتی خود از مراجع تقلید دارند.-انجمن حجتیه به شدت مخالف تشکیل حکومت اسلامی و دخالت عالمان دینی در سیاست بود. آنها با تمسک به روایت "رایت"(پرچم)( 4 ) معتقد بودند قبل از امام زمان، هر پرچمی که بلند شود در ضلالت است و به شکست می‌انجامد. همچنین با تمسک به روایتی از امام صادق تشکیل حکومت خالص را تنها در زمان امام مهدی می دانستند(- (5بر خلاف مشهور، آنها معتقد نبودند که باید گناه و ستم و معصیت به اوج خود برسد تا زمینه قیام امام مهدی فراهم شود. بلکه آنان را اعتقاد بر این بوده و هست که راه گشایش از فتنه‌ی غیبت، خواست و اراده‌ی الهی است و خواست خداوند، تنها با درخواست مردم از او و دعا کردن برای فرج امکان پذیر است. لذا از دید آنها توجه دادن به ساحت مقدس امام عصر، مصداق بارز امر به معروف است و بدین وسیله، باید مردم را به دعای برای ظهور آن حضرت توجه داد. این گروه دردوران غیبت امام عصر، به پیروی از برخی مراجع تقلید، شرایط را برای جهاد ابتدایی، مناسب نمی داند. هر چند که منکر دفاع در صورت تجاوز نیستند.( 6)
-این سازمان در دوران غیبت امام عصر، قایل به تقیه بوده، معتقد بودند که "مبارزه"‌ی نابخردانه و ماجراجویانه، هدر دادن نیروهاست. آنان در عصر غیبت یکی از مسئولیت‌ها و وظایف یک انسان مسلمان را "انتظار" می دانند و البته در کنار انتظار، سایر وظایف یک مسلمان شیعه، همچون برقراری نماز، روزه، پرداخت خمس و زکات و اقامه امر به معروف و نهی از منکر را برقرار می دانند. آنها فلسفه رانوعی بدعت و ورود فلسفه یونان را به اسلام از طرحهای خلفای بنی عباس برای مقابله با مکتب اهل بیت عصمت و طهارت و دستگاه سازی در مقابل مبانی اندیشه ی دینی ناب تشیع می‌دانستند.آنها معتقد بودند هر گونه مبارزه‌ی هیجانی و نابخردانه با استعمار و استبداد نه تنها سودی ندارد بلکه مایه نیرومندی و پیشرفت دشمنان خواهد شد و پیوسته این اندیشه‌ی شیعی را پراکنده می‌ساختند که مبارزه با زورمندان و قدرتهای جهانی ویژه مهدی است و قرآن با صدای رسا اعلام می‌دارد که خود را به دست خویش هلاک نکنید.
آنها خود را پیروعلما و فقهای اسلام شناس، آگاه، عالم و دلسوز برای اسلام می‌دانستند و معتقد بودند، رهبر و ولی و حاکم جامعه فقط باید معصوم باشد، ‌و عدالت تنها برای مرجعیت دینی کافی است، و برای تشکیل حکومت اسلامی به عصمت و علم الهی نیز احتیاج است. سه اصل اساسی آنها در زمان شاه چنین بود: 1. مبارزه‌ی منطقی و علمی با گروه های منحرف که اعتقادات شیعیان را هدف قرار گرفته بودند به منظور نجات شیعیان از انحرافات اعتقادی و هدایت منحرفان؛ 2. خودداری از دخالت در سیاست به منظور حفظ کیان خود وجلوگیری از زد و خورد بی مورد با دولت مستقر در کشور؛3. پیروی از مرجعیت دینی. دراواخر دهه 1340 نسل دوم نوآموزان حجتیه وارد دانشگاه‌ها شدند ودر پی مدرنیزه و استاندارد کردن مدیریت انجمن برآمدند. به این ترتیب ابتدای دهه 1350 شاهد اصلاحات سازمانی در داخل انجمن بود که به تخصصی شدن و تقسیم کار در انجمن منجر شد. افراد پس از آموزش‌های پایه‌ای در مورد تشیع، تاریخ بهائیت و الهیات جذب گروه‌های عملیاتی تخصصی می‌شدند. این گروه‌ها عبارت بودند از:
گروه ارشاد که مسئولیت بحث با مبلغان بهایی، دعوت بهائیان به اسلام و خنثی‌سازی تأثیرات فعالیت‌های مبلغان بهایی را بر عهده داشت.
گروه تدریس و گروه نگارش که به استانداردسازی درجات و متن‌های آموزشی می‌پرداختند. متن‌های آموزشی حجتیه به صورت تایپ شده و پلی کپی به کلاس‌های انجمن ارسال می‌شد. کلاس‌هایی که هر هفته در خانه‌های شخصی اعضا در سراسر کشور برگزار می‌شد. به جهت الزام اعضا به فراگیری محتویات جزوات و جلوگیری از دستیابی بهاییان به آن ها، این جزوات تا یک هفته پس از توزیع بازیافت می‌شدند، اما تمامی این جزوات در حال حاضر برای بررسی سوایق اعتقادی این جریان، در دست است.. به شاگردان نیز آموزش داده می‌شد که نباید جزوات را به دیگران نشان داده یا در مورد آن‌ها با دیگران بحث کنند، چرا که مطالب جزوات، تناقض های موجود در بهاییت بود و چون مبلغان بهایی از این تناقض ها اطلاع کامل نداشتند، در بحث و مناظره، مفتضح می شدند. در واقع مخفی بودن محتویات جزوات از بهاییان، یکی از برگ برنده ها‌ی نیروهای ارشادی در مناظره با بهاییت بود.
گروه سخنرانی تجمع‌های هفتگی همگانی را در مکان‌های مختلف سازمان می‌داد که سخنرانان آموزش دیده حجتیه در آن‌ها به بحث در مورد الهیات شیعی، انتقاد از نگرش‌های بهایی و پاسخ به سؤالات می‌پرداختند. گروه تحقیق بازوی اطلاعاتی انجمن بود و درسه واحد عملیاتی جداگانه به عنوان ستون پنجم انجمن در بهائیت فعالیت می‌کرد و توانست با شکیبایی و به آرامی در سلسله مراتب مقامات بهائی نفوذ کند. به این ترتیب بدون آن که بهائیان متوجه شوند، تعدادی از اعضای حجتیه از برجسته ترین مبلغان بهایی شدند.
متخصصان ارشد انجمن در هر یک از این گروه‌ها در اصطلاح اعضای حجتیه با القاب مبارز، سخنران، مدرس و محقق مشخص می‌شدند. بیشتر اعضای اصلی حجتیه در جلسات هفتگی حداقل دوتا از وظایف ذکر شده را انجام می‌دادند. واکنش بهائیان به ظهور حجتیه اتخاذ یک وضعیت تدافعی ومحتاطانه وخودداری از بحث‌ها و رودررویی‌های علنی بود. این پاسخ اعضای حجتیه را از مؤثر بودن رویکرد خود مطمئن کرد و تشویقی برای ادامه فعالیت آن‌ها بود. سازمان به طور مداوم رشد می‌کرد و در ابتدای دهه 1350 درسراسر ایران و تعدادی از کشورهای همسایه مانند پاکستان و هند گسترش یافت. در بخش‌هایی از ایران وسعت حجتیه توازنی با میزان تهدید بهائیت نداشت و این امرخشم و حسادت سازمان‌های دیگر اسلامی را برانگیخت که قصد داشتند از موفقیت‌های حجتیه الگو برداری کنند و یا برای استفاده از منبع اصلی عضوگیری حجتیه یعنی جوانان مذهبی مستعد با این انجمن در حال رقابت بودند.
از ابتدای دهه 1330 تا ابتدای 1350 بسیاری از نخبگان آینده انقلاب اسلامی از آموزش‌های حجتیه بهره‌مند شدند، معمولا به عنوان یک مرحله مقطعی در دوران رشد ایدئولوژیکی‌شان، در برنامه‌های عملی و آموزشی که توسط حجتیه ترتیب داده می‌شد. علاوه بااهداف مشخص و تعریف شده حجتیه، حس فداکاری، تعهد و وفاداری همانند نوعی تعصب فرقه‌ای نسل بعدی اعضای حجتیه را ترغیب می‌کرد. انجمن حجتیه در کنار مدرسه علوی نشان‌گر تلاش اسلام شیعی سنتی برای خوگیری با دنیای مدرن پیرامون بودند و با بهره‌گیری از منابع‌شان برای ترویج جهان بینی خود می‌کوشیدند.
جالب آنکه حجتیه در تلاش برای مقابله با بهائیت برخی از ویژگی‌های بهائیان را تقلید کرد. مانند فعالیت محرمانه با مقید بودن به کارایی بوروکراسی ناشی از آن و دست‌یابی به ادبیات اصلی آن، ماهیت طبقاتی غیر مذهبی سازمان و استفاده از وسایل مدرن ارتباط جمعی. برای مثال مدت‌ها پیش از افتتاح حسینیه ارشاد نخستین سالن سخنرانی اسلامی مدرن در شمال تهران، حجتیه با برگزاری تجمعات عمومی نخستین سازمان اسلامی بود که منبر و قالی را با تریبون و صندلی عوض کرد. اعضای حجتیه برخلاف برادران مذهبی سنتی خود آراسته و مرتب بودند تا در دنیای آموزشی و حرفه‌ای سکولار موفق باشند.
حجتیه به رهبری محمود حلبی توانست اجازه دریافت و استفاده از بخشی از عشریه‌ها (سهم امام) را از مراجع تقلید شیعه کسب کند.
فعالیت حجتیه از روزهای اول شکل‌گیری توجه سازمان امنیتی رژیم پهلوی را برانگیخته بود. بر اساس اسنادی که پس از انقلاب منتشر شد، رهبری حجتیه تحت فشار قرار گرفته بود تا انجمن را به طور رسمی به عنوان یک سازمان غیرانتفاعی خیریه با نام «انجمن خیریه حجتیه مهدویه» ثبت کند و قول دهد که از فعالیت سیاسی خودداری کند. تعهد اخیر پس از انقلاب 1357 نیز صورت گرفت.
پس از انقلاب, انقلاب اسلامی حجتیه را غافلگیر کرد. واکنش آغازین رهبری نسبت به انقلاب با بدگمانی و بدبینی همراه بود. این موضوع باعث ریزش بسیاری از نیروهای سازمان شد. با پیروزی انقلاب حجتیه به رهبری حلبی درصدد آشتی‌جویی با رهبری انقلاب برآمد اما مورد استقبال قرار نگرفت. نهایتا، پنج سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی خمینی در اشاره‌ای تلویحی به انجمن آن‌ها را به سرکوب خشونت‌بار تهدید کرد. پاسخ حلبی تعلیق کامل تمام فعالیت‌های انجمن بود. بیانیه کوتاه حلبی که تعطیلی حجتیه را اعلام می‌کرد در 5فروردین 1362 در روزنامه‌ها به چاپ رسید. پس از آن جنبشی برای تصفیه وابستگان به حجتیه از نهادهای آموزشی، دانشگاهی و سیاست‌گذاری درسراسر ایران ایجاد شد.
آیت الله مصباح یزدی وارث علنی حجتیه

در این میان، انتشار کتاب در شناخت حزب قاعدین زمان، که توسط عماد الدین باقی به رشته تحریر در آمده بود، بر شدت مخالفت طرفداران انقلاب اسلامی با انجمن حجتیه افزود. باقی در این کتاب با انتقاد از انجمن حجتیه و فعالیت های آنان، آشکارا این انجمن را عامل استعمار خوانده بود. او سال ها بعد،(البته گویا به مصلحت وترس ازبه باد دادن سرش) اعلام کرد که: «فکر می‌کنم در فضای پس از انقلاب و جو مسلط آن زمان، به شدت تحت تاثیر انقلاب بودم و درراستای دفاع مطلق از انقلاب و نفی هر جریان مخالف انقلاب، به دور ازداوری منصفانه و با ادبیاتی تند، غیراخلاقی و غیرعلمی کتاب "در شناخت حزب قاعدین" را نوشتم. البته شور و حال جوانی نیز در این قضاوت شتاب‌زده و احساسی‌ام بی‌تاثیر نبود.
آیت الله خمینی در پیامی که به «منشور روحانیت» معروف بود نوشت:
«دیروز حجتیه‏ای‏ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی تر از انقلابیون شده‏اند! ولایتی‏های دیروز که در سکوت و تحجّر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته‏اند، در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‏اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسّب و تعیّش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می‏خورند.
پس از فوت آیت الله خمینی در سال 1368 و بازتر شدن فضای فرهنگی ایران، بار دیگر فعالیت‌های این گروه آغاز شد. سال‌های ابتدایی دهه 70به تربیت نیروهای جدید این گروه گذشت و در اواخر دههٔ 70 شمسی، با اشاره مراجع تقلید و با توجه به فعالیت گروه‌های مختلف ضد شیعی (نظیر وهابیت و شکل گیری دوباره تشکیلات بهاییت در ایران) و تبلیغ اعتقادات این فرقه‌ها علیه تشیع، فعالیت خود را گسترش داد!.
منابع فاکتورها:
1.ویکی پدیا
2. کتاب "قاعدین زمان" عماالدین باقی
3.مرکزاسناد انقلاب اسلامی

هیچ نظری موجود نیست: