۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

شمایل رهبرجمهوری اسلامی ایران !



یک نمونه از خدمات ارزنده رهبر!

نوزاد فروشی با قیمت هایی از سه تا 10میلیون

«نوزادان تازه متولد شده در بیمارستان های تهران با قیمت هایی از سه تا 10 میلیون تومان خرید و فروش می شوند.


پرستار یکی از بیمارستان های تهران با بیان این مطلب به سرمایه گفت: «دلالان و واسطه ها پس از شناسایی نوزادانی که ناخواسته یا نامشروع به دنیا می آیند اقدام به خرید و فروش آنان می کنند.


مریم با بیان اینکه «این اتفاق در بیمارستان های دولتی و بزرگ و بیمارستان هایی که زایشگاه دارند، بیشتر رخ می دهد»، ادامه داد: «در این بیمارستان ها به دلیل بالاتر بودن تعداد نوزادان متولد شده در مقایسه با بیمارستان های خصوصی و کوچک، شناسایی افراد سخت تر است که این امر مهمترین دلیل بالاتر بودن آمار خرید و فروش نوزادان متولد شده در مراکز دولتی است.


وی بالا بودن هزینه های وضع حمل در بیمارستان های خصوصی را از دیگر دلایل پایین بودن آمار خرید و فروش نوزادان در این مراکز دانست و تصریح کرد: «هزینه وضع حمل در بیمارستان های خصوصی بین سه تا پنج میلیون تومان است در حالی که این قیمت در مراکز دولتی در صورت بیمه بودن اشخاص رایگان و در صورت نبود بیمه حدود 500 هزار تومان است. از این رو خرید و فروش نوزادان در این مراکز با توجه به هزینه بالای وضع حمل به ندرت صورت می گیرد.

وی افزود: در برخی از بیمارستان ها دلالان با پرداخت مخارج بیمارستان به زنان باردار، به عنوان پیش قسطنوزادان را پیش خرید کرده و سپس نوزادان خریداری شده را با قیمت کلان به زوج های نابارورمی فروشند.


وی ادامه داد: برخی از دختران جوان فریب خورده چون برای سقط جنین به پزشک دسترسی ندارند و با راه های سقط جنین نیز آشنا نیستند، روزهای نزدیک به زایمان به بیمارستان مراجعه می کنند. دلالان به این دختران پیشنهاد می کنند به ازای پرداخت هزینه های بیمارستان آنان را از دردسرهای ناشی از بچه دارشدن خلاص کنند.

وی گفت: «خانواده این دختران اکثراً از وضعیت آنان با خبر نیستند. این دختران بدون اعضای خانواده و تنها به بیمارستان مراجعه می کنند، از آن گذشته برخی از این دختران حتی چند ماه قبل از زایمان در خارج از خانه به سر برده و اغلب بعد از زایمان نیز از بیمارستان می گریزند.

کودکان کار ارزان ترند

به گفته یک مددکار اجتماعی «تشریفات سخت اداری سازمان بهزیستی برای والدین علاقه مند به پذیرش فرزند، آنها را مجبور می کند برای فرزندخواندگی کودک موردنظرشان، مبالغ بالایی به دلالان یا فروشندگان نوزادان پرداخت کنند.


نجمه شهبازی فقر را عامل اصلی فروش نوزادان از سوی والدین دانست و افزود: «خانواده هایی که دست به این کار می زنند اغلب تحت تاثیر یک بحران شدید، اقدام به فروش نوزادشان می کنند و در مواقعی نیز مجبور می شوند. این دسته از والدین معمولاً از عواقب تصمیم شان آگاه نیستند و پس از گذشتن از بحران پشیمان شده و درصدد پیدا کردن

نوزادشان بر می آیند. در بسیاری از پرونده های فروش نوزاد، مادر عامل این کار بوده که معمولاً این کار را به خاطر طلاق، بیکاری یا زندانی بودن همسر انجام داده است.

وی با بیان اینکه «متاسفانه طی سال های اخیر خرید و فروش نوزادان در کشور به یک تجارت پردرآمد تبدیل شده است»، اظهار داشت: «فروش نوزاد به خانواده های بدون فرزند بهترین و مطلوب ترین نوع فروش فرزند است چرا که متاسفانه همیشه این گونه نیست و گاهی کودکان برای مقاصد دیگری به فروش می رسند.


به گفته وی «نوزادانی که به خانواده های بدون فرزند فروخته می شوند بالاترین قیمت ها را دارند و کودکانی که برای ازدواج اجباری و یا کار به فروش می رسند قیمت کمتری دارند.

وی گفت: «برخی والدین کودکان خود را در اختیار قاچاقچیان مواد مخدر می گذارند تا به این طریق در کار قاچاق مواد مخدر شریک شوند. عده ای هم فرزندانشان را به قاچاقچیان انسان می دهند تا اندام آنها را برای پیوند عضو از بدن های نحیفشان جدا کنند. همچنین برخی والدین فرزندان خود را برای کسب درآمد به گداها اجاره می دهند و ماهانه مبلغی دریافت می کنند.





۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

پیام مهم میرحسین موسوی به جامعه جهانی:



باهرگونه تحریم بین المللی علیه ایران مخالفیم
خلاصه:
مير حسين موسوى نامزد انتخابات رياست جمهورى دهم در آخرین بیانیه خود با اعمال هرگونه تحریم بین المللی علیه ملت ایران مخالفت کرد. وی همچنین به محافظه کاران حاکم یادآوری کرد که سه ماه سرکوب حرکت اعتراضی مردم، تنها به فراگیرتر شدن حضور مردم در صحنه انجامیده و متذکر شد: "حیات جدیدی که مردم انتخاب کرده‌اند امری گذرا و موقتی نیست. "

مژگان مدرس علوم:

مير حسين موسوى نامزد انتخابات رياست جمهورى دهم در آخرین بیانیه خود با اعمال هرگونه تحریم بین المللی علیه ملت ایران مخالفت کرد. وی همچنین به محافظه کاران حاکم یادآوری کرد که سه ماه سرکوب حرکت اعتراضی مردم، تنها به فراگیرتر شدن حضور مردم در صحنه انجامیده و متذکر شد: "حیات جدیدی که مردم انتخاب کرده‌اند امری گذرا و موقتی نیست. "

وی دربيانيه خود با اشاره به اين كه "تحريم عليه ايران، تحریم یک دولت نیست‌بلکه تحمیل رنج‌های بسیار بر مردمی است که مصیبت دولتمردان مالیخولیازده برایشان کافی است" تاکید کرد که "با اعمال هرگونه تحریمی بر علیه ملت خود مخالف است."

بیانیه موسوی در حالی منتشر شده است که شوراى امنيت سازمان ملل متحد تاكنون سه قطعنامه تحريمى عليه ايران تصويب كرده است. همچنین تعدادی از كشورهاى غربى هشدار داده اند که اگر جمهورى اسلامى برنامه غنى سازى اورانيوم خود را متوقف نكند احتمال می رود با تحريم‌هاى شديدترى روبرو شود.

مير حسين موسوى همچنین رفتار محمود احمدی نژاد در عرصه بین المللی را "بحران سازی در عرصه سیاست خارجی" نامید و افزود: در این بحران ها بيشترين خسارت را قشرهاى محروم خواهند پرداخت. اینجا کشور ماست و این زندگانی ماست و این ما هستیم که باید نسبت به چنین مشکلاتی نگران باشیم و حساسیت نشان دهیم.

این رهبر اصلاح طلب با اشاره به نامه گروهى از استادان ايرانى مقيم خارج كشورکه به هدف "جنبش راه سبز اميد" در جهت تامین منافع ملت ایران اشاره داشته اند، آورده است: با سپاسگزارى از حمايت ملت‌هاى ديگر ظرف اين چند ماه، (باید) از آنها بخواهيم در هيچ تحريمى عليه ايران شركت نكنند. زیرا این نه تحریم یک دولت،‌بلکه تحمیل رنج‌های بسیار بر مردمی است که مصیبت دولتمردان مالیخولیازده برایشان کافی است. راه سبز را زندگی کردن به این معناست و ما با اعمال هرگونه تحریمی بر علیه ملت خود مخالفیم.

"خشونت چاره ساز نیست"


کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری دهم در بخشی از بیانیه  سیزدهم خود بر"نقش حضور مردم در صحنه" به نقل ازامام خمینی تاکید کرد: تمامی ستون‌های جمهوری اسلامی بر پایه‌هایی از اعتماد مردم برافراشته شده است و هر سال چندین سنت و میعاد برای حضور عملی آنان در صحنه قرار داده شده است، تا كسی قادر نباشد این شالوده را دیگرگون كند.روز قدس از جمله این میعادهاست. با چنین سنتی نمی‌توان مردم را از صحنه دور کرد.

وی در ادامه با تاکید بر اینکه "خشونت چاره ساز نیست" افزود: سه ماه خشونت بی‌سابقه کمترین اثری در حضور مردم به جای نگذاشته ، بلکه آن را فراگیرتر کرده است. آن چیزی را که اینک به نام دین از سوی بخشی از حاکمیت معرفی می‌شود پوستینی وارونه می‌بینیم.

همچنین در بخشی از این بیانیه آورده شده است که: مردم ما برای استیفای حقوق خود از پرداختن هزینه مضایقه ندارند، زیرا بهشت را به بها دهند و نه به بهانه، اما در عین حال اگر برای نتایجی که از حرکات اجتماعی خود به دست می‌آوریم دوام می‌خواهیم باید شجاعت و فراست را به هم بیامیزیم.

موسوى با تاکید بر "لزوم اجرای بدون تنازل قانون اساسی و بازگشت جمهوری اسلامی به اصالت اخلاقی نخستینش" اظهار داشت: ما جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد را می‌خواهیم، و آنانی را ساختارشکن و هرج‌ومرج‌طلب می‌شناسیم که با بهانه و بی‌بهانه از موازین اسلامی عدول می‌کنند و بنا بر امیال شخصی به تعطیل اصول قانون اساسی دست می‌زنند.

"روز قدس نشانه حیات جدیدی در مردم بود"


نخست وزیر سابق ایران در بخش ديگرى ازاین بيانيه خود با اشاره به "شركت گسترده مردم معترض به نتايج انتخابات در تظاهرات روز قدس" یادآوری کرد: روز قدس امسال نشان داد حیات جدیدی که مردم انتخاب کرده‌اند امری گذرا و موقتی نیست.

موسوی اضافه کرد: قدرت مردم در شبکه‌های اجتماعی است که به صورت طبیعی و به هدایتی فطری درمیانشان شکل گرفته است. وظیفه‌ ما آن است كه با تكثیر اندیشه‌هایی كه در حوالی این شبکه ها شكل می‌گیرد و با تذكر دائمی اهمیت این پدیده مبارك از آن پرستاری کنیم.

میرحسین موسوی در با موقتی خواندن "زندگی و افراد" یادآور شد که: هر جمعی و جماعتی كه سرنوشت خود را به بود و نبودكسان پیوند زدند سرانجام - حداقل با فقدان او - سرخورده شدند. هرگاه مردمی برای به تنی یا افرادی از همراهان عادی خود امتیازات بی‌دلیل قائل شدند سرانجام تشخیص عقلانی خود را در مقابل خواست آنان واگذار كردند و به جاه‌طلبان مجال دادند كه در آنان طمع كنند.

موسوی در انتهای بیانیه خود با اشاره به حرکت جمعی از ایرانیان که تصمیم داشتند برنامه هایی به مناسبت تولد او را در هفتم مهر ماه برگزار کنند تاکید کرد: تولد اینجانب نه هفتم مهر كه روز آشنایی با شماست. حتی اگر روز هفتم مهر به دنیا آمده بودم نیز جا نداشت حركت شما به كیش شخصیت آلوده شود. امیدوارم این كلمات مرا صمیمانه و از سر نگرانی و نه یک شكسته‌نفسی بی‌حقیقت و تعارف‌گونه تلقی كنید
.



اتمام حجت شیخ اصلاحات با رئیس مجلس خبرگان !



کروبی : این مجلس برای بعد از مرگ رهبر مناسبت تراست!

بسم الله الرحمن الرحيم

جناب آيت الله هاشمی رفسنجانی

رياست محترم مجلس خبرگان رهبری

با سلام

اين دومين نامه ای است که پس از شبه انتخابات رياست جمهوری اخير به شما می نويسم. نامه اول را پس ازآن به شما نوشتم که اخباری بسيار ناگوار و تکان دهنده از درون بازداشتگاهها به گوش من رسيد و بر خود ديدم که از شما بخواهم بنا بر جايگاه حقوقی خود به اين اتفاقات رسيدگی کنيد و نگذاريد در جمهوری اسلامی تعرض به جان و مال و ناموس مردم تبديل به امری معمول و عادی شود. متاسفانه اما آن نامه اثری در مسئولان نکرد و ديديد که بی توجهی و بی حرمتی به حقوق مردم، چه آتشی به خرمن اعتماد زد و چه آبرويی از نظام ما زايل کرد. البته صلاح مملکت خويش مسئولين دانند. با اين حال اگر آن نامه سرانجامی پيدا نکرد با خود گفتم که شايد رسيدگی به آن نامه از دايره اختيارات شما خارج بوده است.


اکنون اما اين نامه دوم را از آن روی به شما می نويسم که ديدم اجلاسيه مجلس خبرگان رهبری برگزار شد و آنچه در اين مجلس بايد مطرح می شد، مطرح نشد و آنچه بايد توسط اعضای آن مجلس مورد کنکاش قرار می گرفت، مورد کنکاش قرار نگرفت؛ و در يک کلام مجلس خبرگان که ممتاز ترين نهاد نظارتی در نظام جمهوری اسلامی بايد باشد به نهادی بی اثر تبديل شد؛ و ماحصل اين اجلاس صرفا چند سخنرانی و صدور بيانيه ای بود که بدون برگزاری اجلاس وجمع شدن اعضای محترم آن مجلس و زحمت بردن بسيار، هم می شد آن را انجام داد.

اينچنين بود که تصميم گرفتم اين نامه را به شما بنويسم و رشادت ها و دليری های حضرت امام خمينی و نيروهای انقلابی در عصر ستمشاهی را يادآوری کنم و تاکيدی که امام و شاگردان او همچون من و شما بر مقابله با ظلم و جور داشتيم را به خاطر شما بياورم، و توضيح دهم که فلسفه وجودی مجلس خبرگان رهبری و مسئوليت اعضای آن چه بود، تا بعد شما خود داوری کنيد که در شرايط خطير کنونی چه مسئوليتی بر عهده شما بوده و هست و شما تا چه حد جايگاه صندلی ای که بر آن تکيه زده ايد را حفظ کرده و به چه ميزان در جايگاه رياست مجلس خبرگان، حافظ انقلابی بوده ايد که اصلی ترين هدف آن مقابله با بی عدالتی وتضييع حقوق مردم بوده است.

جناب آقای هاشمی

امام خمينی در شرايطی سخت و خطير و در تاريکی استبداد پهلوی، برای دفاع از اسلام و آزادی مردم از استبداد و استعمار، پنجه در پنجه نظامی انداخت که مستظهر به حمايت خارجی و تا بن دندان مسلح بود و خون جوانان را به ارزانی در خيابانها می ريخت. شما که يکی از شاگردان امام و در رکاب ايشان بوديد می دانيد که اگر نبود اعتقادی الهی و عزمی راسخ، مقابله با قدرت مطلقه شاه و استبداد شاهنشاهی و آن فداکاری ها و جانفشانی ها ميسر نمی شد. حتما به خاطر داريد که در آن شرايط هولناک و در راه مبارزه با جور و استبداد، ابتدا تعداد همراهان همدل در صنف روحانيت بسيار کم بود. هنگامه خطر کردن بود و زمانه زندان و شکنجه و بگير و ببند و تبعيد و دربدری و آوارگی. نه احتمالی قوی به پيروزی بود و نه برنامه ای برای تقسيم غنايم. ايمان و باور قلبی به اسلام و عدالت و مردم در دلهای ما حاکم بود و شوق قدم زدن در بيابان به قصد کعبه. آن رشادت ها و فداکاری ها به رهبری حضرت امام به انقلابی اسلامی و ضد استبدادی منجر شد که ما امروز وارثان آن هستيم و عدالت خواهی آن به مرزهای کشور نيز محدود نميشد و هدفی جهانی داشت از جمله در سرزمين فلسطين و قدس شريف.

جناب آقای هاشمی

من در مقام يکی از شاگردان مکتب امام خود را مديون ايشان و رهبری شجاعانه شان می دانم و با خود عهد کرده ام که تا پايان عمر در رکاب آن انديشه و حافظ آن ميراث گرانقدر اسلامی و ضد استبدادی باشم. چه باک که در اين مسير در نظام جمهوری اسلامی دفتر شخصی و دفتر حزبی مهدی کروبی را پلمپ کنند و روزنامه اش را توقيف و يارانش را نيز در بند سازند. چه باک که جريده هايی دهان دريده به اسم ايران و وطن، از زمين و کيهان بر من بتازند و بيت المال را خرج فحاشی خود کنند و از اين راه مواجب بگيرند و رسانه ملی را نيز تبديل به يک توپخانه حزبی و سياسی عليه اينجانب سازند و نماز مقدس جمعه را هم به مقاصد سياسی خود بيالايند و به مرکزی برای حمله به ياران امام راحل مبدل کنند. من اما تحمل تمام اين مصائب را برای خود شيرين ساخته ام با يادآوری آنکه چگونه طوفان های سهمگين و فراز ونشيب های دوران سخت پيش از انقلاب و پس از آن سپری شد و چگونه عزم و اراده بی نظير امام و پايداری همراهان پولادين قدم، قساوت و شقاوت ساواک و دژخيمان پهلوی را به لذت پيروزی خون بر شمشير و غلبه حق بر باطل مبدل ساخت. کام من چنان از آن پيروزی ها شيرين است که تلخی برخی مصائب گذرا اثری بر من نداشته و نخواهد داشت.

 نيک می دانم که شما نيز در اين مسير در رکاب حضرت امام تمام آن مصائب و سختی ها را تجربه کرده ايد و برخلاف عده ای ديگر، می دانيد که نظام جمهوری اسلامی متکی بر سرمايه ای بسيار گرانبها و رشادت هايی بس فراوان است. شما سی سال در خدمت اين نظام بوده ايد و ميدانيد که اين نظام چه مصائب و مراحل پرخطری را در مبارزه با گروههای التقاطی و الحادی پشت سرگذاشته است و چه هزينه هايی برای اعتلای نظام اسلامی و برقراری حاکميت جمهور پرداخت شده است. وا اسفا اما که امروز دستاورد ما از آن همه رشادت و مقابله با استبداد و عدالتخواهی چيست و به کجا رسيده ايم؟

می بينم که اجلاس خبرگان برگزار می شود و شما نه سخنی در انتقاد از شرايط حاکم بر کشور بر زبان می آوريد و نه انتقادی را بنا به وظيفه خود منتقل می کنيد و از همه عجيب تر در اختتاميه مجلسی بدين اهميت در زمانه ای بدين حد خطير غايب می شويد. از خود می پرسم آيا اين همان اکبر هاشمی است با همان روحيه ای که قبل و بعد از انقلاب در او سراغ داشتيم؟ به ياد می آورم که شما .......چگونه با رشادت در حضور امام نيز هر گاه که مطلبی را لازم می ديديد هرچند که برخلاف نظر امام بود بر زبان می آورديد. به ياد دارم جلسه ای را که در حضور حضرت امام بوديم و ايشان وصيتنامه خود را به ما ابلاغ کردند و نظر خواستند و همه سخن در تاييد گفتند اما شما نکته ای را که داشتيد در خود فرونبرديد و بر زبان آورديد و امام نيز با بزرگواری سخن شما را پذيرفتند و بدان عمل کردند.


جناب آقای هاشمی


شما با رای مردم و نمايندگان آنها در مجلس خبرگان در راس نهادی قرار گرفته ايد که حساس ترين و پراهميت ترين نهاد در قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران است. نهادی که مطابق اصل
۱۰۸ قانون اساسی عهده دار معماری و نظارت بر راس هرم قدرت در ساختار حکومتی ايران است و مسئول انتخاب و تعيين رهبری و نظارت برعملکرد آن و سازمانهای تابعه اش. اين حقوق و اختيارات را نيز هيچ فردی به آن مجلس نداده است که بخواهد از آن مجلس پس بگيرد و وديعه ای نيست که هر وقت پسنديدند از آن مجلس بستانند. حق آن مجلس در انتخاب و نظارت و مراقبت بر رهبری برآمده از قانون اساسی است و مستظهر به رای ملت ايران. اين مجلس از چنان جايگاهی برخوردار است که هيچ نهادی حق قانونگذاری در خصوص آن را نيز ندارد و اعضای اين مجلس خود حق تعيين شرايط کاری و نظارتی برای خود را دارند.

اجلاس خبرگانی با چنين جايگاهی منحصر به فرد، در شرايط خطير کنونی برگزار شد و پرسش من از شما به عنوان رئيس اين مجلس است که آيا اين مجلس بر اساس و ظيفه خود در اين اجلاس عمل کرده است؟ آيا آن نطق های پيش از دستور و آن گزارش و بيانيه ای که صادر شد به واقع پاسخگوی پرسش ها و ابهامات جامعه امروز ايران بود؟ اگر جناب آيت الله دستغيب با آن سوابق درخشان و پايگاه عميق مردمی که دارند نيز در آن مجلس سخنی را از سر دلسوزی گفتند چنان با ايشان برخورد شد و از ضرورت طرد و حذف و تنبيه ايشان سخن به ميان آمد که گويی در آن مجلس جز به تمجيد و تجليل نبايد سخن گفت و هيچ خبره ای حق انتقاد از شرايط کشور را ندارد و دهان آن خبره ای که از هفت خوان شورای نگهبان گذشته و توانسته به مجلس خبرگان راه يابد را بايد با خاک پر کرد تا مبادا جز به مداحی و تجليل از شرايط موجود سخنی بگويد! به راستی که ما به کجا می رويم؟ و اگر قرار بر اين بود و هدف مقدس همه ما در مبارزه با استبداد و استعمار رسيدن به چنين نقطه ای بود چه احتياجی بود به مجلس خبرگان؟ اگر قرار بر اين است که در مجلس خبرگان هيچ خبره ای جز به تاييد سخن نگويد آيا بهتر آن نيست که اجلاس سالانه ای هم برگزار نکند؟ به راستی ديگر چه احتياجی است به هزينه کردن از بيت المال و داشتن ساختمان و دفتر و کارمند واين همه هزينه کردن. آيا بهتر نيست چنين مجلسی را بگذاريد فقط برای روز مبادا که خدای نکرده اتفاقی برای مقام رهبری رخ دهد؟

اجلاسيه مجلس خبرگان برگزار شد و توقع آن بود که نمايندگان مردم در اين مجلس نگاهی موشکافانه به آنچه روز انتخابات
۲۲ خرداد رخ داد و حوادث و بحران های قبل و پس از آن داشته باشند. گمان اما نمی کردم که در اين اجلاس، خبرگان ملت، بحران مبتلا به کشور را "فتنه" بخوانند و چنين به اميد پاک کردن صورت مساله ، سر خويش را به زير برف کنند. به راستی جنابعالی که قبل از انتخابات "آتشفشان" خشم مردم را روشن ديده و آن را اعلام عمومی کرده بوديد چگونه تاييد فرموديد که تصاعد اين آتشفشان را امواج فتنه بخوانند و چنين بی دغدغه از کنار شرايط خطير مترتب بر کشور بگذرند؟

در عجبم که با قانون اساسی، اين ميراث گرانبهای امام و خونبهای شهيدان و ثمره تلاش و پايمردی رهروان انقلاب، و با يکی از اصلی ترين پايه های آن که همانا مجلس خبرگان رهبری است چه رفتاری می شود! و عظمت اين مجلس و جايگاهی که می تواند در حفظ و سلامت نظام جمهوری اسلامی و احقاق حقوق مردم داشته باشد، چه سرنوشتی پيدا کرده است!

رياست محترم مجلس خبرگان رهبری


امام اگر اين مجلس را مايه تقويت رهبری می دانستند منظورشان نه فقط قدردانی و تاييد محسنات که نقد ايرادها از طريق اعمال و انجام وظيفه نظارتی نيز بود. متاسفانه اما جايگاه اين مجلس در سالهای گذشته بدانجا رسيد که نمايندگان ادوار آن همچون آيات عظام رحمت الله عليهم احسان بخش و جمی و عبايی خراسانی و خلخالی و آيت الله عباسی فر را قلع و قمع کردند و تيغ نظارت استصوابی بر گردن آنها نهادند و کسی هم دم بر نياورد که اين چه بلايی است که بر سر خبرگان ملت اين نظام می آورند و مگر آنها چه گناهی کرده بودند که مستحق حذف قرار گرفتند. نتيجه آن سکوت ها است که امروز عده ای به خود جرات می دهند به محض شنيدن صدايی ناخوشايند از يک نماينده، فرياد اخراج و حذف او را سر دهند. غافل از آنکه چنين اختناق و سختگيری هايی آن هم در حق يک نماينده مجلس خبرگان با هيچ عقل سليمی قابل توجيه نيست. چگونه می توان برای مردم توجيه کرد خفه کردن و بستن دهان يک نماينده مجلس خبرگان را که وظيفه ای سنگين برعهده او گذاشته شده است صرفا بدان دليل که حرفی ناخوشايند عده ای زده است؟ اين دم خروس چيزی نيست که بتوان به راحتی از عهده پنهان کردنش برآمد؟ و بايد که مقام رهبری خود وارد عمل شوند و در برابر اين بی حرمتی ها در حق يک نماينده مجلس خبرگان بايستند و ممانعت به عمل آورند. و به راستی آيا مجلسی با اين ترکيب که تحقير عضو آن نيز چنين رايج و ممکن است چگونه می تواند در هنگامه ای سخت و در روز مبادا، تصميمی شايسته و بايسته برای کشور و ملت بگيرد؟

جناب آقای هاشمی

پاسخ شما چيست به مردمی که از وظايف مجلس تحت رياست شما در شرايطی چنين خطير پرسش می کنند؟ آيا اگر مجلس خبرگان در اجلاس خود نگاهی گذرا به آنچه که در چهار سال گذشته بر اين مملکت رفته است می انداخت نمی توانست بسيار بهتر زمينه های پيدايش بحرانی که بر مملکت حاکم است - و شما البته فتنه اش خوانده ايد- را دريابد؟ شما در سخنرانی های قبل و بعد از انتخابات خود بارها به بحران های اقتصادی و به هم خوردن سند چشم انداز در کشور و انحراف از آن اشاره کرده ايد ولی آيا پرداختن به اين بحران ها نبايد جايی در مجلس خبرگان پيدا می کرد؟ آيا در وظيفه شما در مجلس خبرگان نيست که رسيدگی کنيد به آنچه که به نام خصوصی سازی و انجام اصل
۴۴ قانون اساسی انجام می شود و نهادهای تحت نظارت رهبری همچون سپاه و ستاد اجرای فرمان امام (که بنا به فرمانی که امام به بنده و آيت الله حسن صانعی دادند قرار بود حداکثر طی دو سال کليه اموال توقيفی اش يا رفع توقيف و يا با بررسی دقيق در صورت نامشروع بودن مصادره شود و اين ستاد به کار خود پايان دهد؛ ستادی که نوه گرامی حضرت امام نيز بارها گله کرده و درخواست داشته اند که در صورت تعطيل نکردن آن حداقل لفظ "امام" را از عنوان آن بردارند) سهام يک وزارتخانه دولتی را در نيمی از يک ساعت به نام خود می کنند و به نام خصوصی سازی حماسه ای ديگر در ادامه و تکميل حماسه انتخابات رياست جمهوری اخير می آفرينند؟ به راستی تا چه حد در اين اجلاس به سياست خارجی بدون طرح و برنامه ای که موجب وهن نظام ما در مجامع بين المللی شده است پرداخته شد؟ آيا مشکلات اجتماعی حاکم شده بر کشور و امنيتی کردن فضای سياسی جامعه و دانشگاه ها و مراکز مختلف کشور از هيچ اهميتی برای بررسی برخوردار نبود که اعضای آن مجلس توجهی بدان نکردند؟ به راستی تا چه حد در اين اجلاس به عملکرد برخی سازمانهای تحت نظارت رهبری که نظارت عاليه بر آنها بر عهده شما در مجلس خبرگان است رسيدگی شد؟ آيا مروری نکرديد بر انچه در رسانه به اصطلاح ملی ما می گذرد و افتی که مخاطبان اين رسانه پيدا کرده اند؟ آيا صحبتی در اين خصوص شد که چرا سه کانديدای به ظاهر ناکام شبه انتخابات اخير را در قوطی می کنند و ياران آنها را در سلول انفرادی می اندازند و آنها صرفا در گذر از سلول های انفرادی است که می توانند راهی به آن رسانه ملی آن هم برای پخش اعترافات پيدا کنند و با اين حال درهای اين رسانه اما به روی حاميان کانديدای پيروزخوانده و دادستان محترم کشور باز است که بيايند و سخنان خود را يکسويه عليه کانديداهای ديگر مطرح کنند و بروند؟ آيا شما بر اين نکات واقف نبوديد؟ واقف بوديد و اگر در اين اجلاس به آنها اشارتی نشد آيا اين بدان مفهوم نيست که روحيه عدالت خواهی و رشادت انقلابی از ميان ما رخت بربسته و زايل شده است؟ و امروز به راستی چه پاسخی داريد در برابر آنهايی که مدعی اند اين مجلس وظيفه نظارتی خود را فراموش کرده و به نهادی بی اثر و تبليغاتی مبدل شده است؟ آيا جای آن نبود که اعضای اين مجلس سه کانديدای معترض به نتيجه انتخابات را که همگی از سرمايه ها و خدمتگزاران اين نظام بوده اند فرا می خواند و سخن آنها را می شنيد و پس از آن مبادرت به صدور بيانيه خود می ورزيدند؟

جناب آقای هاشمی


بر خود می بينم که بخشی از تعبير حضرت امام در خصوص جايگاه مجلس خبرگان را برای شما و ديگران يادآور شوم که فرمودند:«اکنون شما ای فقهای شورای خبرگان و ای برگزيدگان ملت ستمديده در طول تاريخ شاهنشاهی و ستمشاهی، مسئوليتی را قبول فرموديد که در راس همه مسئوليت هاست، و آغاز به کاری کرديد که سرنوشت اسلام و ملت رنج ديده و شهيد داده و داغ ديده در گرو آن است. تاريخ و نسل های آينده درباره شما و ملت قضاوت خواهند کرد و اولياء بزرگ خدا ناظر آرا و اعمال شما می باشند: والله من ورائهم مُحيط و رقيب. کوچکترين سهل انگاری و مسامحه و کوچکترين اعمال نظرهای شخصی و خدای نخواسته تبعيت از هوای نفسانی که ممکن است اين عمل شريف را به انحراف کشاند بزرگترين فاجعه تاريخ را بوجود خواهد آورد».


و به راستی چه نسبتی است ميان عملکرد کنونی اين مجلس با انچه امام در خصوص جايگاه آن مجلس بر زبان آورده اند و اختياری که قانون اساسی و تدوين کنندگان آن بنا به رای مردم به اين مجلس و نمايند گان آن اعطا کرده است؟ چه جای انکار است که مجلسی چنان مهم در زمانه ای چنين خطير به نهادی بی اثر مبدل شده است. و من مهدی کروبی امروز اين نامه را به شما نوشتم و از باب تذکر و يادآوری اين نکات را بازگو کردم تا به وجدان خويش در برابر امام راحل، انقلاب و مردم شريف ايران عمل کرده و نشان داده باشم که آنچه بر آن مجلس می رود نه به نفع نظام است و نه به نفع مردم و نه تضمين کننده جمهوريت و اسلاميتی که بيش از
۹۸ درصد مردم در فروردين ۱۳۵۸ به آن رای دادند.

والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته
مهدی کروبی
ششم مهر
۱۳۸۸

آقای خامنه ای اعتراف کنید که,به ملت ایران خیانت کردین!




انتقام مصباح یزدی ازانقلاب مردم توسط علی خامنه ای !
آقاي خامنه اي، شما با نان مفت آخوندي بزرگ شديد و هرگز عرق زحمت بر گونه هايتان حك نشده است. در طي تمامي عمرجمهوري اسلامي، ياوه گفتيد و انديشيديد و نوشتيد، در محفل هاي افيوني در دود توهم زيستيد، تجاوز كرديد و كشتيد، و چه بيشرمانه با خرقه ي درويشان و تسبيح و سجاده ي تزوير، و مهر ريا، به آرمانهاي مردم ما خيانت كرديد و ديگران را خيانتكار خوانديد.


آقاي خامنه اي، شما چه انگل وار در دامان حجتيه،  بال و پر گرفتيد و با سخنان وهم آلود مصباح يزدي  به آستان خدايان پرواز كرديد، در لباس خرقه پوشان و واليان فقيه بر مردم ما نازل شديد، و به ساده لوحان وعده هاي بهشت ناب محمدي داديد، ما را از عذاب جهنم ترسانيديد و تصوير وحشتناكي را از" ابليس بي زبان" در ذهن مردم ما، با سي سال تكرار پلشتي هايتان، ترسيم كرديد.

آقاي خامنه اي، كجاست آن بهشت ناب و كيست ابليسي كه مردم را از آنان بر حذر ميداشتيد. اگر ولي  فقيه تويي ، با تمامي بي عدالتي ها و جنايت ها و تجاوزات سربازان امام زمانت، پس ديگرتصور ابليس و نوع جناياتش كار ساده اي نيست. تو با نام خدا چه بي شرمانه گوي سبقت از ابليس بي زبان ربودي و تمام فساد روحي و اخلاقي خويش را با آيه هاي قرآن چه مزورانه حجاب كردي.


آقاي خامنه اي، شما و روحانيت ارتجاعي سي سال از استكبار سخن گفتيد، اما هنگامي كه سخن بر سر حفاظت از  ميليون ها  دلاري است كه  امثال فرزند برومند شما مجتبي خامنه اي، بطور غير قانوني از كشور خارج مي كنند،  تنها  بانك هاي مورد اعتماد شما امثال بانك انگليس اند، انگليسي كه سي سال مزورانه آن را مستكبر خوانده ايد آقاي خامنه اي، اي ولي فقيه، تو كه خود را بيشرمانه نماينده ي خدا بر روي زمين سوخته ي ايران ميداني، چرا در مورد حساب بانكي مجتبي خامنه اي سكوت كرده اي؟ امثال پسر شما اين پولها را از طريق چه كارهايي جمع كرده اند و از چه طريقي به اين كشورها منتقل كرده اند.

آقاي خامنه اي، قبل از عذاب جهنمي كه قرآن براي شما آماده كرده است، شما بايد به عذاب اين جهنم خاكي، كه ساخته ي خود شماست، گرفتار آييد. اين نيست كه در اين خاك پر رنج هر نادان افيوني بتازد و غارت كند سربازان حزب الله او به فرزندان خاك ماني ها و حلاج ها و عين القضات ها تجاوز كنند، و بر گرده ي نهيف مردم ما فرمان رانند.

 اين سخن مرحوم آيت الله طالقاني را آويزه ي گوش كنید. که می گفت خشم مردم ,خشم خدایان است وبه ترسید از خشم خدایان ! آقاي خامنه اي،  چرا در باره  ماهيت 18 ميليارد دلاري كه هنگام خروج غير قانوني از مرز تركيه  از طرف دولت تركيه غصب شد، سكوت كرديد؟ شما نه تنها از طريق سرويس اطلاعاتي ولايت فقيه به شكلي مادي از همه ي حوادث خبر داريد، بلكه به ادعاي خودتان با نيروهاي غيبي امام زمان نيز ارتباطي ويژه داريد، چگونه است كه از دزديدن اين ميلياردها پول و شمش طلا بي اطلاع بوديد و ماههاست در باره ي آن سكوت كرده ايد؟

آيا همان سربازان غيبي امام زمان(بگو حجتيه) نبودند كه اين پولها را همانند سالهاي پاياني شاه به خارج منتقل كرده و مي كنند، زيرا كه زمان فرار مدتهاست به سر رسيده است؟


آقاي خامنه اي،  شما در باره ي آخرين رسوايي سپاه پاسداران(قدس)، حزب الله و بنياد شهيد كه در  آن صد ها ميليون دلار كمك ايران به لبنان كلاهبرداري شده است، چرا سخني نمي گوييد. آقاي خامنه اي اين آقاي عزالدين، كه براستي "عزيز دين اسلام" است از حواريون شما و شيعه ي دوازده امامي است، يا يك تاجر كلاه بردار.

يا اينكه مقوله ي" شيعه ي دوازده امامي" با " تاجر كلاهبردار بر طبق ارزيابي ها ي اقتصادي، جمهوري اسلامي در طي سي سال حدود 16 ميليارد دلار به حزب الله لبنان كمك كرده (برگرفته از روزنامه عصرنو 31.06.1388 است)" مقولاتي مترادفند؟

كودكاني كه بخاطر دزديهاي شما روحانيون فاسد، حزب الله، سربازان گمنام و تجاوز گر  امام زمان، به گدايي افتاده و درخيابانهاي زنان و دختراني كه بدلايل مختلف در حضيض اعتياد و فحشا لغزيده اندتهران آواره شده اند!


آقاي خامنه اي، شما همانند شاه، به فرزند نادانتان مجتبي نيز خيانت كرديد. زيرا بدين بيچاره، وعده ي سلطنت داديد. تو كه رفتني هستي، چرا اين نادان را توي هچل انداختي! اگر او يك آخوند معمولي مي ماند تمام عمر مي توانست مثل هزاران انگل  ديگر، از سر سادگي مردم ما، نان مفت خمس و ذكات را بدون درد سر بخورد و خطر گذر از سر پل صراط را نيز به كمك حجتيه و مصباح يزدي از سر بگذراند.

اما با اين بلايي كه تو بر سر او آورده اي، من به تو قول ميدهم، زندگي ننگين و پر خطري را برايش به ارمغان آورده اي. ا و شبي را آرام و بي دغدغه سپري نخواهد كرد. آنچه تو كرده اي دررسم و رسوم پدران جاي نمي گيرد


خلاصه شده از روندنو


میرحسین موسوی: چاره کارکُشتن نیست!





بیانیه شماره 13 میرحسین موسوی منتشر شد:


آرمان این روز آن است که رنگ‌های گوناگون را آمیخته با یکدیگر به صحنه بیاورد. روز قدس امسال ما این گونه نبود، اما برای چنین چیزی بود. اتفاقا اینجانب آخرین جمعه از رمضان امسال را در میان کسانی حاضر شدم که جمعی از آنان با مشت‌های گره کرده به پیشوازم آمده بودند و برایم آرزوی مرگ داشتند. در مسیر پرهیاهویی که بایکدیگر همراه شده بودیم سیمایشان را مرور می‌کردم و می‌دیدم‌ که آن چهره‌ها را دوست دارم. و می دیدم پیروزی ما آن چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد. همه باید با هم کامیاب شویم، اگرچه برخی مژده این کامیابی را دیرتر درک کنند.


متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

راهپیمایی روز قدس امسال در روند حوادث چند ماه گذشته بدون تردید یک نقطه عطف محسوب می‌شود. نتایجی بسیار مبارک از آنچه در این مناسبت اتفاق افتاد انتظار می‌رود که مختص به یک سلیقه و یک گرایش نیست، بلکه فضلی عام و دستاوردی برای تمام کسانی است که در این سرزمین ریشه دارند، حتی اگر برخی از آنها به خاطر پیشداوری‌های نادرست اینک و امروز نتوانند این نعمت و رحمت را لمس کنند.

این برکت، میوه دوراندیشی‌های امام بود. او بارها به ما می‌گفت بنیان‌های درست را چنان بگذارید که پس از شما اگر خواستند هم نتوانند آنها را خراب کنند. شاید ما نتوانسته باشیم حق این رهنمود را به درستی ادا کنیم، ولی او خود در سیره‌اش این‌گونه عمل می‌کرد؛ تمامی ستون‌های جمهوری اسلامی را بر پایه‌هایی از اعتماد مردم برافراشت و علاوه بر آن در هر سال چندین سنت و میعاد برای حضور عملی آنان در صحنه قرار داد، تا كسی قادر نباشد این شالوده را دیگرگون كند.

روز قدس از جمله این میعادهاست. با چنین سنتی نمی‌توان مردم را از صحنه دور کرد. با چنین دعوتی نمی‌توان بدون تامین و ترویج عدل در داخل به وقوع ستم در دور دست معترض بود. آن گاه او این مناسبت را نه فقط مختص به فلسطین، که روز مستضعفین و اسلام نامید تا کمترین شائبه‌ای باقی نگذارد. اینک ارزش اهتمام آن پدر دلسوز برای پر کردن مستمر صحنه از حضورهای میلیونی مردم معلوم می‌شود.

سی سال پیش از این امام ما از مسلمانان جهان خواست با حفظ تعدد و تفاوت‌هایشان بر روی درد مشترکی که تمامی آنان را می‌آزرد همصدا شوند. چقدر این پیام با سخن امروز ما نزدیک است؛ اسلام نگفته است برای آن که وحدت پیدا کنیم باید مثل هم بیندیشیم. آن وحدتی که ما بدان دعوت شده‌ایم در عین قبول تفاوت‌هاست و قدس روزی است كه مسلمانان باید با تحمل تنوع در دیدگاه‌های خود درمان دردهای مشترك‌شان را دنبال کنند. از این روست که اگر این مناسبت به یک پسند سیاسی تعلق یابد سال به سال شکوه خود را از دست می‌دهد؛ آثاری که برایش آرزو شده است باقی نمی‌گذارد و دیگر نمی‌تواند روز اسلام و روز مستضعفان باشد.

آرمان این روز آن است که رنگ‌های گوناگون را آمیخته با یکدیگر به صحنه بیاورد. روز قدس امسال ما این گونه نبود، اما برای چنین چیزی بود. اتفاقا اینجانب آخرین جمعه از رمضان امسال را در میان کسانی حاضر شدم که جمعی از آنان با مشت‌های گره کرده به پیشوازم آمده بودند و برایم آرزوی مرگ داشتند. در مسیر پرهیاهویی که بایکدیگر همراه شده بودیم سیمایشان را مرور می‌کردم و می‌دیدم‌ که آن چهره‌ها را دوست دارم. و می دیدم پیروزی ما آن چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد. همه باید با هم کامیاب شویم، اگرچه برخی مژده این کامیابی را دیرتر درک کنند.

از قضا آنها که از رخدادهای قدس امسال احساس شکست ‌می‌کردند بیشترین بهره را از آن بردند. آنها به واضح‌ترین شکل دریافتند که سه ماه خشونت بی‌سابقه کمترین اثری در حضور مردم به جای نگذاشته ، بلکه آن را فراگیرتر کرده است. اگر فرصت روز قدس نبود چه بسا تا چند ماه دیگر که میقات بهمن فرا برسد، آنان بی‌نتیجه و پرخطا بودن سیاست‌های خود را ملاقات نمی‌کردند و زمانی با هزینه‌های سنگین عملکرد خود روبرو می‌شدند که برای چاره‌ کردن بسیار دیر بود.

خشونت چاره ساز نیست. ادخلوا فی السلم کافه؛ همگی در مسالمت وارد شوید. خشم مرکبی است که سوار خود را به زمین می‌زند. درمقابل رفتارهای زشت امنیتی و تحریک‌های مدوام تبلیغاتی مردم حق دارند عصبانی شوند، اگرچه این حقانیت تغییری در تبعات خشم آنان ایجاد نمی‌کند. ما به اندازه‌ای که از خود صبر و خرد نشان بدهیم از کوشش‌هایمان نتیجه می‌گیریم و اگر به سوی تندروی‌های بی‌‌دلیل بلغزیم چه بسا که حاصل یک هفته و یک ماه تلاش را در یک روز و یک صحنه جا بگذاریم. مردم ما از آن رو خود را شایسته رفتارهایی مناسب‌تر از سوی حاکمان می‌بینند که هوشیار و خردمندند،‌ و خردمند کسی است که نه فقط میان خوب و بد، بلکه میان خوب و خوبتر و بد و بدتر تمیز بدهد.

خوبتر از نتایجی که در روز قدس به دست آوردیم هنوز وجود دارد، کما این که بدتر از وضعیتی که از آن رنج می‌بریم و بدان اعتراض می‌کنیم نیز هست. در پیش‌رو و در شرایط تاریخی ما تصویر روشنی از نتایج رفتارهای ساختارشکنانه نیست. همان‌گونه كه در نامه فرستاده شده برای تمامی مراجع تقلید به عرض رسید افغانستان و عراق دو عبرت بزرگ در دو سوی سرزمین ما هستند که هرگز نباید آنها را از نظر دور کنیم. البته این عبرت‌ها ما را از استیفای حقوقمان منصرف نمی‌کنند، زیرا ما آن صبوری و دانایی را داریم که بدون پرداختن چنین هزینه‌‌های سنگینی سرنوشت خود را بهبود ببخشیم.

آن چیزی که می‌تواند این هدف بزرگ را محقق کند پایبندی به شعارهای زرینی است که انتخاب کرده‌ایم. هیچ كلمه‌ای که دوستی و برادری میان مردم را تحت تاثیر قرار دهد به بازسازی هویت و وحدت ملی ما نمی‌انجامد. ما اسلام رحمانی را درمان دردهای خود می‌دانیم و آن چیزی را که اینک به نام دین از سوی بخشی از حاکمیت معرفی می‌شود پوستینی وارونه می‌بینیم.

ما خواستار اجرای بدون تنازل قانون اساسی و بازگشت جمهوری اسلامی به اصالت اخلاقی نخستینش هستیم. ما جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد را می‌خواهیم، و آنانی را ساختارشکن و هرج‌ ومرج‌ طلب می‌شناسیم که با بهانه و بی‌بهانه از موازین اسلامی عدول می‌کنند و بنا بر امیال شخصی به تعطیل اصول قانون اساسی دست می‌زنند.

فضای سیاسی امروز كشور آن چیزی نیست كه سی سال پیش از این ایرانیان آرزویش را داشتند. مردم اینك از خود می‌پرسند چه چیز ما را از رسیدن به آرمان‌هایمان بازداشت و به شرایط فعلی رساند. این سوالی اساسی است كه جا دارد درباره كوشش‌های امروز و فردای‌ ما نیز پرسیده شود. ما چه باید بكنیم تا سی سال بعد از نو با همین پرسش روبرو نشویم؟

ما تنها در صورتی به این اطمینان می‌رسیم که دستاوردهای سیاسی - اجتماعی خود را به زندگی‌های روزمره‌مان متکی کنیم. در طول یك قرن گذشته مردم ما از این قبیل دستاوردها کم نداشته‌اند، اما همه آنها متکی به مبارزه بوده است؛ تا فضای جهاد و تلاش وجود داشت این دستاوردها زنده بود و همین كه مردم خسته می‌شدند یا تصور می‌كردند باید به خانه‌هایشان بازگردند محصول از میان می‌رفت. مبارزه امری مقدس است، اما دائمی نیست. آنچه دائمی است زندگی است.

این درسی است كه ما از رزمندگان خود در هشت سال دفاع مقدس آموختیم. در آن سال‌ها دو گروه در جبهه‌های جنگ حاضر می‌شدند؛ گروه نخست ایام جنگ را مبارزه كردند و سپس به نظرشان رسید وقت زندگی كردن رسیده است؛ وقت آن كه پول روی پول بگذارند و برج روی برج بسازند. و گروه دوم كه برای معنویتی سرشارتر به جبهه می‌رفتند. آنها برای ایثار کردن عازم جبهه نمی‌شدند؛ می‌رفتند تا از فضای نورانی‌ آنجا بهره‌مند شوند.

شاید برای کسانی که آن فضا را تجربه نکرده‌اند هضم این کلمات آسان نباشد، اما واقعیت دارد. نه آن که ایثار نمی‌کردند؛ نامدارترین قهرمانان ما آنان بودند. اما درمقابل آن گوهرهایی که به دست می‌آوردند باور نداشتند که دارند از خود‌گذشتگی می‌کنند. آنها سال‌های جنگ را زندگی کردند و پس از آن مبارزه‌شان شروع شد؛ مبارزه‌ای آرام برای پاسداری از حیاتی، یا لااقل خاطره حیاتی که چشیده بودند. اگر آنها نبودند ما نمی‌توانستیم هشت سال با دستان خالی بایستیم.

در زمان انتخابات وقتی گروهی از آنان مرا مفتخر کردند و کمیته ایثارگران را به عنوان یکی از فعال‌ترین بخش‌های ستاد اینجانب شکل دادند احساس سربلندی می‌کردم و چون می‌گفتند به امید تجدید نورانیت ایام امام گردهم ‌جمع شده‌اند بار خود را به مراتب سنگین‌تر می‌دیدم. بعید می‌دانم کسی در میان ملت ما باشد که به آنان مباهات نکند. آنها درست در نقطه مشترک سبزی قرار دارند که همه ما را به یکدیگر پیوند داده است.

به تاسی از آنان ما نیز باید راه سبز امید را زندگی کنیم؛ در این صورت همان معجزه‌ای که آنان آفریدند در انتظار ما نیز هست. اهمیت روز قدس امسال در این بود که نشان داد حیات جدیدی که مردم انتخاب کرده‌اند امری گذرا و موقتی نیست. اگر همه در خانه‌هایمان نشسته بودیم و در عین حال این پیام با همین صراحت ابلاغ شده بود دستاورد ما هیچ کمتر نبود.

راه سبز را زندگی کردن یعنی هر روز و همزمان که در خانه‌هایمان و سرکارمان و در کوچه و خیابان و بر سر معیشت‌های روزمره خود هستیم این پیام با غیرقابل انکارترین ندا تکرار شود، آن گونه که مسلمان بودن و ایرانی بودن و این زمانی بودن ما تکرار می‌شود.
وقتی که سخن از تقویت شبکه‌های اجتماعی و یا زندگی کردن راه سبز می‌شود بلافاصله می‌پرسند چگونه؟ همان‌گونه که هستید. سخن از آن نیست شبکه‌های اجتماعی که وجود ندارند را شکل دهیم و قدرتمند کنیم؛ سخن از آن است كه قدرت مردم در شبکه‌های اجتماعی است که به صورت طبیعی و به هدایتی فطری درمیانشان شکل گرفته است. باید اهمیت آنها را درک کنیم.

روز قدس امسال نشان داد این شبکه همچون نوزادی که به راه افتاده باشد با سرعتی باورنکردنی در حال رشد است؛ به زودی سخن گفتن را هم آغاز می‌کند و به زودی بالغ می‌شود و همگان را به تحسین و احترام نسبت به خود وا می‌دارد. آن وظیفه‌ای كه بر عهده ما قرار دارد آن است كه با تكثیر اندیشه‌هایی كه در حوالی آن شكل می‌گیرد و با تذكر دائمی اهمیت این پدیده مبارك از آن پرستاری کنیم.

به همین ترتیب اگر گفته می‌‌شود راه سبز را باید زندگی کرد سخنی پیچیده و تازه‌ای و دعوت به امری ناشناخته نیست. بلکه توجه دادن به همان چیزی است که دارید تجربه می‌کنید، و این که حرکت امروز مردم ما به خلاف عهدهای پیشین، آغاز نوعی از زندگی است. در همصدایی‌ها و پیوندها و چشم‌پوشی‌ها و یکرنگی‌ها و هوشمندی‌ها و سرزندگی‌هایی که ادامه این مسیر مستلزم آن است حظی وجود دارد که زندگی را سرشارتر می‌کند.

علاوه بر آن در دانایی ملت ما قدرتی هست که او را از تحمل بسیاری رنج‌ها بی‌نیاز می‌کند. مردم ما برای استیفای حقوق خود از پرداختن هزینه مضایقه ندارند، زیرا بهشت را به بها دهند و نه به بهانه. اما در عین حال اگر برای نتایجی که از حرکات اجتماعی خود به دست می‌آوریم دوام می‌خواهیم باید شجاعت و فراست را به هم بیامیزیم.

اینک بر اثر سیاست خارجی غلط و ماجراجویانه دولتی که مردم ما بدان دچار شده‌اند کشور در آستانه بحران‌هایی قرار گرفته است که بیشترین خسارت آن را قشرهای محروم خواهند پرداخت. اگر با منطق مبارزه پیش می‌رفتیم شاید ساده‌انگارانه تصور می‌كردیم كه این یک امتیاز برای راه سبز ماست، اما زمانی که می‌خواهیم مسیر سبز را زندگی کنیم چنین نیست.

اینجا کشور ماست و این زندگانی ماست و این ما هستیم که باید نسبت به چنین مشکلاتی نگران باشیم و حساسیت نشان دهیم. اقتصاددانان با اتکا به آمارهای رسمی منتشر شده از سوی مراجع رسمی همین دولت ده‌ها میلیارد دلار از درآمدهای ارزی کشور را ظرف سال‌های گذشته مفقود اعلام می‌کنند و و مراجعی که باید درمقابل این امر واکنش دهند بی‌تفاوت نسبت به حجم این ارقام که می‌تواند چند ارتش را تجهیز کند در گیرودار یارکشی‌های سیاسی افتاده‌اند.

از کدامیک از آنان انتظار داریم به رنج‌هایی که بر اثر رفتارهایشان بر مردم تحمیل می‌شود اهمیت بدهند؟ اگر ما نسبت به آنچه زندگی در این خاک و بوم را مختل می‌کند حساسیت نشان ندهیم دیگری نشان نخواهد داد؛ كما این‌كه اقتصاددانان ما بیمناك از آن كه سرنوشتی شبیه به معترضین نسبت به وقوع اعمال خلاف اخلاق در زندان‌ها داشته باشند در اعتراض خود كاملا تنها هستند. زمانی مفقود شدن بیست هزار دلار درخزانه كشور برای ساقط كردن یك دولت كافی بود. اما اینك فریادهای اخطار نسبت به گم شدن چنین ارقام گزافی كمترین واكنشی بر نمی‌انگیزد.

اخیرا گروهی از اساتید ایرانی مقیم خارج در نامه‌ای ضمن تشریح برداشت خود از راه سبز امید هر چیزی که منافع ملت ایران را تامین کند هدف این جنبش معرفی کرده بودند. بر این اساس آنان توصیه می‌كردند که با سپاسگزاری از حمایت ملت‌های دیگر ظرف این چندماه از آنها بخواهیم در هیچ تحریمی بر علیه ایران شرکت نکنند. اینجانب نظر آنان را پسندیدم و بر آن صحه گذاشتم، زیرا این نه تحریم یک دولت،‌ بلکه تحمیل رنج‌های بسیار بر مردمی است که مصیبت دولتمردان مالیخولیازده برایشان کافی است. راه سبز را زندگی کردن به این معناست و ما با اعمال هرگونه تحریمی بر علیه ملت خود مخالفیم.

این یک نمونه است. کسی به کسانی که این خواسته را با ما در میان می‌گذارند از ضرورت زندگی کردن راه سبز نگفته بود. ما بقی ما نیز از این ضرورت آگاه باشیم یا نباشیم به هدایتی فطری در همین مسیر هستیم، لذا ضرورت ندارد که این شیوه را به یکدیگر تلقین کنیم؛ تنها کافی است از آن آگاه باشیم و پرستاری کنیم.

زندگی ادامه دارد و افراد موقتی هستند. هر جمعی و جماعتی كه سرنوشت خود را به بود و نبودكسان پیوند زدند سرانجام - حداقل با فقدان او - سرخورده شدند. هرگاه مردمی برای به تنی یا افرادی از همراهان عادی خود امتیازات بی‌دلیل قائل شدند سرانجام تشخیص عقلانی خود را در مقابل خواست آنان واگذار كردند و به جاه‌ طلبان مجال دادند كه در آنان طمع كنند.

مردمی كه می‌خواهند سرپای خود بایستند و حیاتی كریمانه را تجربه كنند جا دارد كه از نخستین قدم‌هایی كه به ناكامی‌‌شان می‌انجامد بابیشترین دقت‌ها پیشگیری كنند. تولد اینجانب نه هفتم مهر كه روز آشنایی با شماست. حتی اگر روز هفتم مهر به دنیا آمده بودم نیز جا نداشت حركت شما به كیش شخصیت آلوده شود. امیدوارم این كلمات مرا صمیمانه و از سر نگرانی و نه یک شكسته‌ نفسی بی‌حقیقت و تعارف‌ گونه تلقی كنید.

برادر شما - میر حسین موسوی




۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

ارتباط سازمان تروریستی القاعده باآیت الله خامنه ای !





به تعبیربعضی از تحلیل گران امروزی قصداین کردم تا تلنگری به پیوند دیرینه سازمان ترورستی القاعده با بخشی از حاکمیت نظام جمهوری اسلامی , یعنی سمت راست نظام ازآن جمله بیت رهبری

فرقه مصباحیه وحزب موتلفه اسلامی یعنی به حاکمیت محافظه کار رژیم بزنم.

سالیان سال پیش از این سازمان ترورستی سیا ساخته القاعده ,از برای نجات به اصطلاح ملت افغانستان درزمان شوروی سابق وارد کشور افغانستان شد.درحین اجرای دستورات سازمان سیای آمریکا وجنگ بانیروهای  اشغالگرازدل آن فرزند خوفناکترازخودش یعنی طالبان بیرون آمد.


اگرانقلاب ایران را دیده وآنرا به خاطر داشته باشید پس از وقوع جنگ در افغانستان جمعیت عظیمی از افغان بنام مجاهدین افغان  سرازیرایران شدند.


که رفته رفته به جمیعتی حدواً دومیلون رسیدند.که مرتجع ترین بخش جمعیت افغانی محسوب می شدند. من  به خاطر می آورم روزهای را که سازمانهای اسلامی  ازآن جمله وبه ویژه انجمن حجتیه آن زمان (فرقه مصباحیه) وانجمن موتلفه اسلامی بازار (حزب موتلفه اسلامی ) ازاین به اصطلاح مجاهدین افغانی در متینگ ها وتظاهرات برعلیه مردم وسازمانهای سیاسی آنها استفاده می کردند. 

که بعدها پس از حوادث سالهای 60و61 یورش برندگان به نیروهای مردمی درزندانها ازاین همین مجاهدین افغانی به عنوان زندانبان وحتی در مواقعی در نقش شکنجه گر استفاده می کردند!نا گفته نه ماند که این دوسازمان شیعه افراطی (فرقه مصباحیه وحزب موتلقه اسلامی ) همیشه درارتباط تنگاتنگ با بیت رهبری بوده اند وتابه امروز شاهد آن هستیم که این دوحزب مرتجع شیعه مذهب توانستند به راحتی مملکت را تا لبه پرتگاه به رسانند.که آخرین وبزرگترین خیانت فاجعه بار آنها کودتای22 خرداد است که نتیجه آن ظهوردولت  کودتایی احمدی نژاد.واما افغانهای به اصطلاح مجاهد چه سرنوشتی پیداکردند.






 fبخشی عظیمی از آنها(مجاهدین افغان) جزو نیروهای طالبان درآمدند, بخشی ازآنها نیزبه عنوان جنگجوبه افغانستان عازم شدند وبخشی تحت نظارت فرقه مصباحیه وموتلفه اسلامی ,مسئول گرداندگی بخش تبلیغاتی ولُجستکی طالبان درایران شدند که تا به امروز هم ادامه دارد .وپناه گرفتن بخشی ازنیروهای سازمان ترورستی القاعده تا به امروز در ایران نیز , ریشه درهمین اینجا دارد.



آنچه که مسلم این ارتباط فاجعه بار به دوراز دامن اصلاح طلبان است . چرا که پس از آغاز دوران اصلاحات به رهبری خاتمی هرچند که صاحب تمام عیار قدرت سیاسی نبودند ,ولی تا توانستند ندای صلح طلبی وتنش زدایی در جهان  سر دادند. نمونه بارز آن طرح گفتگوی تمدن های خاتمی است . اما چون اختیارات غالب دردست رهبری نظام بود وایدیولوژی ایشان وهم اندیشان ایشان نیز همان ایدولوژی خشونت بار طالبانی والقاعدیی , ولی از نوع شیعه متعصب آن است در نتیجه این امر پل ارتباطی بیت رهبری با القاعده شد




زیرا ازنظردشمن دارای دشمن مشترکی بودند,حال بماندکه عملشان جزءخدمت به دشمن به اصطلاح مشترکشان تا به امروزچیزی عایدشان نکرده زیرا سودی که از این وسط گیر امریکا واسرائیل آمده بیانگراین سخن است .چیزی که نصیب مردم ایران واعراب شده جزء تنگ دستی چیزی نیست! لذا لازم به ذکراست این موضوع هیچگونه ارتباطی با بخش اصلاح طلب نظام نمی توانسته داشت باشد.


دراین ارتباط  آمریکا و متحدانش در سال 2001به افغانستان  ،نیرو های القاعده  ازجانب  قندهار وارد خاک ایران شددند. اما به روایتی، فرار گروهی از القاعده به ایران به دالایلی چندان منطقی به نظر نمی آمد. ،ازآن جمله اینکه ، سازمان القاعده ، یک سازمان سنی مذهب ودرعین حال بسیار افراطی که همیشه در حال دشمنی با  شیعیان بوده و از طرف دیگر ، نظام حاکم بر ایران  یعنی نظام ولایت فقیه هم، نظامیست شیعه مذهب و کاملا افراطی ! دو نقطه ای که از لحاظ ایدئولوژیک ، کاملا در مقابل یکدیگر بوده و هستند.





دراین ارتباط روزنامه معتبرالشرق الاوسُط چنین تحلیلی دارد:


اما ، بعد از گذشت دو سال ، یعنی در سال 2003 انفجاری تروریستی ، شهر ریاض را مورد هدف قرار داد ، انفجاری که بعد از آن ، رسوائی بزرگی طی کنترل های امنیتی مکالمات تلفنی انجام شده قبل و بعد از انفجار به بار آمد.






از آن سوی تلفن شخصی نبود جز ، ” سیف العدل “ ! …………یکی از رهبران سازمان القاعده ، که بر طبق شایعات دو سال قبل جزء اشخاصی بود که به ایران گریخته بود ، اما این بار شایعه ای در کار نبود ، زیرا رهگیری و رصد مکالمات تلفنی مذکور نشان میداد که یک سر ارتباط به داخل ایران بازمیگردد.


بر طبق اطلاعات موجود از آن زمان تا کنون ، حکومت ایران یک بار وجود برخی از اعضای القاعده را د خاک خود انکار و نفی نکرده است ، به علاوه اینکه بارها تأکید کرده است که گروهی از اعضای این سازمان بازداشت و در اختیار حکومت جمهوری اسلامی هستند.


نظام جمهوری اسلامی ایران مدعی بود که اطلاعی از نحوه این عملیات و تماسهای قبل از آن نداشته است .در سالهای بعد از آن ، پرده های بیشتری ، به رقم استمرار تکفیر کردن شیعیان و اقدامات تروریستی علیه آنان از سوی القاعده ، به خصوص در عراق ، از ارتباط آنان و نظام حاکم بر ایران  از این راز برداشته شد.


در این میان ، دلایل بسیار و شواهد فراوانی وجود داشت که نشان از همکاری راهبردی بین سازمان افراطی القاعده و نظام جمهوری اسلامی در ایران داشت.


دلایلی که مهمترین آن ، وجود دشمن های مشترک غربی و عربی در دکترین سیاسی و ایدئولوژی این نظام و آن سازمان است.




راز سازمان القاعده ، توسط رویه و عملکرد خودش کاملا بر ملا شده است ، چرا که قبل از اجرای هر عملیاتی وجود سیستمهای اطلاعاتی قوی برایش حیاتیست ، اطلاعاتی از منطقه و دیگر کشورها که مسلما جمع آوری آنها در توان یک سازمان نیست ،اطلاعات مناطقی که دقیقا نقطه قوت سیستم اطلاعاتی حکومتی در ایران است . عراق ، افغانستان و خاورمیانه سازمان افراطی و تروریستی القاعده ، حقیقتی است موجود ، که عملیات تروریستی آن فقط مختص به غرب و منافع آن نبوده ، بلکه عمده عملیات آن در مرحله نخست جهان اسلام را شامل شده است . از شرق اندونزی تا غرب مراکش.


چیدن دانسته ها و اطلاعات درکنار یکدیگر ، ما را مجبور خواهد ساخت تاریخ القاعده را دوباره مرور و بازخوانی کنیم ، باید برای این کار به تاریخ قبل از 11 سپتامبر بازگشت.


در ابتدا ، عملکرد القاعده شباهت بسیار نزدیکی از لحاظ سیستماتیک به سازمانهای چپی داشت که کاملا در راستای منافع قدرتهای منطقه عمل میکردند .سازمانهای چریکی که ابتدا و انتهای آنان مشخص و معلوم بود.


مسلما بازخوانی و بررسی یک ” فصل ” خاص از کتاب تاریخ سازمان القاعده از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است ، فصلی که در آن ” سعد ” ، پسر اسامه بن لادن و تعدادی از ستیزه جویان القاعده ، سیف العدل را که به همراه همسر و سیزده تن از خانواده اش عازم ایران بود ، همراهی میکردند.

در بازخوانی این فصل مهم از تاریخ القاعده ، اگر نپذیریم که تشکیلات این سازمان به طور کامل ، ریشه ای از ساختار نظامی دارد.


این مسئله اسرار بسیاری را همچون ، برنامه ریزیهای سازمان یافته در کل منطقه و کشورهای آن  دسترسی خاص به ابزار و روشهای سخت افزاری و نرم افزاری ،برای اجرای عملیاتهای گسترده تروریستی ، بر ملا میسازد.

تنها مشکل موجود برای عده ای کثیر ،پذیرش این مسئله است که چگونه یک گروه افراطی سنی در همکاری تنگا تنگی با نظامی افراطی و شیعه است.


پاسخ این است :رسیدن به اهداف مشترک در مقابل دشمنانی مشترک برای کسانی که احتمال همکاری بین این دو سیستم افراطی مذهبی ، که از لحاظ ایدئولوژی در نقطه مقابل یکدیگرند را ضعیف یا غیر ممکن میدانند ، این توضیح کافیست که پنچ سال است ، جوانان و نوجوانانی که در استخدام القاعده هستند و در یک جا آموزش میبینند ، مسلح میشوند و از خاک آن به خاک عراق میرسند ، بدون خطر و به سادگی آماده عملیات میشوند ، آنجا خاک ایران است ، کشوری که زیر سلطه حکومتی افراطی و مذهبی است.



آیا  انجام این عملیات در عراق ، افغانستان و کشورهای دیگر منطقه ، همسو و هم جهت با منافع نظام حاکم بر ایران نیست؟

نظامی که یدی طولانی در رهبری و مدیریت نیروهای شبه نظامی افراطی همچون حماس سنی مذهب در فلسطین ، حزب الله شیعه در لبنان ، شبه نظامیان شیعه و سنی در عراق و شیعیان شورشی حوتی در یمن دارد.



























۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه

پروژه جدید کودتاچی ها بر ملا شد !



مصباح یزدی تئوریسین کودتاگران نشسته درکنج اتاق

بعد از این که پرونده تجاوز و شکنجه‌های غير متعارف در بازداشتگاه‌های وابسته به کودتاگران افشا شد و گروهی از آنان دست تظلم‌خواهی سوي چهره‌هاي اصلاح‌طلبی چون شیخ مهدی کروبی دراز کردند و به واسطه او در قوه قضاييه اقامه دعوا کردند، گروهي از پادوهای دولت کودتا به سرپرستي حسین طائب مامور طراحی سناريوهایي شدند تا اين موضوع را لوث کرده و تجاوز و شکنجه‌هاي غیرمتعارف در بازداشتگاه‌ها را دروغ جلو دهند
اگرچه اين روزها با افشاگری‌هاي شيخ اصلاحات و گروهی دیگر اين موضوع قابل انکار نيست و حتی به استناد بولتن محرمانه اعضای موتلفه اسلامی در گزارش‌های رسمی شورای عالی امنیت ملی نیز اين موضوع مورد تایید قرار گرفته است، اما افشای سناریوهاي طراحی شده، مي‌تواند سرنخ‌های خوبي برای رسيدن به آمران و عاملان چنین جنایت‏هايی به آزاديخواهان .

طائب که پیش از این سناریويی را درباره قتل ترانه موسوی اجرا کرده بود و با مجبور کردن فردی که عروسی به نام ترانه موسوي داشتند، خواسته بود اصل موضوع را لاپوشانی کند، چند سناریوی دیگر نیزدر این زمينه به مرحله اجرا در آورد که بعضي از آن‌ها از بدو ماجرا مشکوک بود و مورد توجه قرار نگرفت و ماهيت برخي از سناریوها هم در میانه کار معلوم شد.برخی از منابع آگاه از حسین طائب به عنوان یکي از عوامل شکنجه‌هاي غير متعارف یاد می کنند .و سناریوهايي چون سناریوی سعیده پورآقايی و ترانه موسوي خود تاییدی بر این ماجرا است.
چنين تلاش‏هايی در حالي از سوی طائب و همکارانش انجام مي‌شود که انتقادها به او در میان اصولگرایان نیز افزايش یافته و در برخي از نشست‌هاي خصوصي اصولگرایان او را به عنوان یکي از افرادی می‌شناسند که مسبب خشونت‌ها و پیچیدگی اوضاع کشور شده است.
تا وقتی که کساني مانند طائب حداقل به خاطر اجرای سناریوی ترانه موسوی که دروغ بودن آن روشن شده است و در نامه شيخ مهدي کروبي به جزيیات آن اشاره شده بود و رادان که اغلب بازداشت شدگان کهريزک از او حضور او در شکنجه‌گاه کهریزک خبر داده‌اند، به پای میز محاکمه کشيده نشوند، اقدامات مقامات عالی‏رتبه کشور بیش‌تر جنبه نمایشی دارد و به قصد انحراف افکار عمومی و فریب مراجع و منتقدان مذهبی است.


۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

رئیس دولت کودتا به جنایات خود اعتراف کرد!




رئیس دولت کودتا، بالاخره بعد از صد روز به تجاوزها، شکنجه‌ها و سرکوب‌های سه ماهه اخیر خود اعتراف کرد. او ترجیح داد از تریبون سازمان ملل این اعترافات را بکند تا صدایش رساتر به همه جهان برسد. شیوه اعتراف او هم طبق معمول با چرخاندن انگشت اتهام به سوی دیگری بود که البته بنا بر شناختی که همگان از این شخصیت دارند این امر به هیچ عنوان شگفت‌آور و غیر منتظره نبود. اصولا آنان که به دنبال پنهان کردن گناه و اشتباه خود هستند، می‌گردند تا کسی را پیدا کنند و همه چیز را به گردن او بیندازد و در این بین چه مقصری بهتر از یک مشت واژه موهوم از قبیل، استکبار، غاصبان، ظالمان، تروریست‌ها و کلمات قصاری از این دست که اصولا هیچ ضمیر معلوم و مشخصی هم ندارند!

دقایقی پیش سخنرانی رئیس دولت کودتا  در سازمان ملل در حالی پایان یافت که سالن تقریبا از جمعیت خالی شده بود. به نظر می‌رسد ترک سالن در حین سخنرانی احمدی‌نژاد از دو حالت خارج نباشد: یا ترجمه حرف‌های او به انگلیسی برای بسیاری از کسانی که در سالن نشسته بودند قابل فهم نبود که الیته در این صورت باید حق را به آن مترجم بد اقبال داد که در برگرداندن مشتی عبارت مبهم و بی‌معنا که حتی در زبان مبدا هم معنای واضحی ندارند چه برسد به زبان مقصد(!) مجبور شد ثانیه‌هایی را سکوت کند. یا هم اینکه حضار به قدر کافی هوش و بصیرت داشتند که مصداقی جز خود احمدی‌نژاد و هم پالکی‌هایش را برای سخنانش نیابند و به دلیل وقوف به این امر ترجیح دادند سالن را ترک کنند.

احمدی‌نژاد در حالی پشت تریبون سازمان ملل، به عنوان نماینده غیرقانونی هفتاد میلیون ایرانی لب به سخن گشود که هزاران ایرانی معترض سبزپوش در مقابل سازمان ملل و در اعتراض به حضور وی در نیویورک تجمع کرده بودند. همچنین رئیس دولت کودتا در حالی به خود اجازه داد از لفظ تجاوز و زندان‌های غیرقانونی صهیونیست‌ها و شکنجه فلسطینیان به دست آنان سخن بگوید که هنوز آثار شکنجه بر تن و روح صدها جوان ایرانی معترض به کودتای انتخاباتی آشکار است و عده‌ای نیز تنها به جرم بازپس گرفتن رایشان بازداشتگاه‌های غیرقانونی و مخفی مورد تجاوز واقع شده‌اند.

احمدی‌نژاد در حالی به خود اجازه داد از لفظ صداقت و عدالت سخن بگوید که یک شبه طی سرکوبی گسترده و کم‌نظیر و خشونتی بی‌پرده، رای ملت  را بالا کشید و در مسند قدرت نشست و بر پیکر عدالت و جمهوریت نظام نماز میت گذارد. احمدی‌نژاد در حالی به خود اجازه داد از حدیث معروف الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم سخن بگوید که ظالمانه‌ترین رفتارها را نه نسبت به قومی دیگر، چنان که صهیونیست‌ها مرتکبش شدند که نسبت به قوم و مردم خودش روا داشت تا در قدرت باقی بماند. بی‌خود نبود که در میان آن همه صندلی خالی آبی رنگ، حتی صندلی نماینده لبنان هم خالی ماند!  او در حالی به خود اجازه داد، نام زیبای حضرت محمد (ص) و سایر پیام‌آوران را بر زبان جاری کند که با اعمال و رفتار چهار ساله خود و جنایات صد روزه اخیر عرض و آبروی دین را برده است.

شایسته است اکر بر این کراهت و جسارت بی‌پایان فریاد وااسلاما بلند شود! آنچه امروز رئیس دولت کودتا در سازمان ملل قرائت کرد در واقع سند اعترافات وی به تجاوزها، شکنجه‌ها، دستگیری‌ها و بازداشت‌های غیرقانونی‌ای بود که در سه ماهه اخیر در ایران صورت گرفته است. او وقیحانه تمام این کلمات را بر زبان جاری ساخت تا انگشت اتهام را از خود به سوی استکبار و تروریسم و هزاران واژه موهوم دیگر برگرداند غافل از اینکه موج سبز همچون شبهی بر زندگی او سایه گسترده است و نمی‌گذارد به این راحتی‌ها از زیر بار خون‌های بیگناه ریخته شده فرار کند.