۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

آیا اعتصاب عمومی راهکارنهایی ؟


اعتصاب کارگران شرکت نفت  1357
هرچه به برگزاری مراسم سالگرد حماسه 22خرداد نزدیکترمی شویم, بحث پدیده اعتصاب عمومی دراذهان عمومی مردم به ویژه دربین منتقدان خارج کشوررژیم(جبهه سبزهای ایران) بیشترازایام گذشته خودنمایی می کند. حال ببینیم اعتصاب که خودیکی ازشیوه های مبارزاتی نسبتاً مسالمت آمیزمحسوب می شود,چیست وچه پیام وپی آمدهای می تواند درامرمبارزه باحاکمیت های قُلدروغیردمکراتیک داشته باشد؟
زمانیکه حکومتهای غیردمکراتیک همه راههای تنفسی اصلاح پذیری ودمکراتیزه کردن نظام تک صدایی (آوای)خودرا به تمامی مسدودمی کنندوهیچگونه روزنه برون رفتی رابرای منتقدین ومخالفان خودباقی نمی گذارند,مردم بستوه آمده وتحول خواه به تجربه راه وچاره کاررا دراسلوبهای مبارزاتی می جویند که عقلانی تر,منطقی تروکم هزینه ترباشد.ازآنجمله,آگاهی رسانی وروشنگری درزمینه های آزادی بیان وشناساندن حق وحقوق مردم وعدالت اجتماعی باایجاد آکسیونها وشبکه های اجتماعی زمینه رابرای مبارزه واصلاح قدرت غیرپاسخگوآماده می سازند.آنگاه باگذشت زمان وباتوجه به شرایط موجود درجامعه (شرایط عینی وذهنی )وباسنجش قوای خودوحاکمیت وبادرنظرداشت لحظه اقدام. شروع به بذرافشانی افکارروشنگرانه خود توسط شبکه های اجتماعی تبلیغاتی,ازآنجمله برگزاری جلسات بحث وتبادل نظرمیان مردم, گردهم آیی وسخنرانی,حتا دعوت ازنمایندگان حاکمیت برای شرکت دریک میزگرد راه حل جویانه, بهره وری ازاقدامات واسطه ای(میانجیگری افراد تاثئرگذار طرفین دعوا) وشیوه های از این قبیل.
اگر تمامی این اقدامات یک اپوزیسیون آگاه ومنصف ازطرف قدرت حاکمه به هردلیلی پذیرفته نشود,وقدرت حاکمه ازشعورسیاسی کافی برای درک موقعیت حساس کشورومردم وبنوعی نجات خویش برخوردارنباشد. دراین صورت خود با عمل کردخود,اعتراضات منطقی ومدنی مردم را به سوی شیوه های دیگراعتراضات که امکان آلوده شدن آن به خشونت وخونریزی هست سوق می دهد.(نمونه بارزآن اعتراضاعات همراه با سکوت حوادث خونباربعدازانتخابات سال گذشته).
درامرمبارزه قاعدتاًدوچیزبیش ازهمه باید مد نظرباشد, یکی قدرت حاکمیت مطلقه ودیگری امکانات موجود جنبش اعتراضی مردم وراهکارهای عملی آن. یکی ازنمونه های بارز این راهکارها اعتصاب عمومی رادرنظرمی گیریم, که اتفاقاً امتحان خوبی دردهه های اخیر داده است . تجربه به ما می گوید برای برگزاری یک اعتصاب عمومی موفق قبل ازهرچیزبایدشرایط عینی وذهنی جامعه راازیکطرف وامکانات رهبری کننده امراعتصاب رااز طرف دیگر, دقیق محاسبه ونتیجه ویا نتایج آنرا حدالمقدوردرنظرداشت. آیا شرایط برای یک اعتصاب عمومی مهیا هست یانه؟ اگرامکان برگزاری آن فراهم است چگونه وکی ؟ واهرم های اعتصاب کدامند؟ آیا ابزارواهرم های لازم برای بسیج مردم اعتصاب کننده دردست است (تشکیلات صنفی و سیاسی اقشارمردم ,وجودنمایندگان مستقل قشرهای مختلف ,وجود مطبوعات,رادیو وتلویزیون ,امکان دسترسی مردم به انترنت درداخل کشور, موقعیت اقتصادی  جرگه های اجتماعی ,درصداستقبال خودجوش مردم ازاعتصاب و...)!
آیا جنبش  به حد کافی برای برگزاری یک اعتصاب وسیع آمادگی دارد؟ آیا مقایسه شرایط اعتصاب درکرُدستان با اعتصاب دردیگرنقاط کشورمقایسه مناسبی است یا نیست؟ با یدتوجه داشت مردم کردستان بدلیل آشنایی با احزاب که آنهم فلسفه خودش را دارد ازفراخوانهای احزاب کُرد نسبتاً خوب استقبال می کنند,ازطرفی هم امکانات مجازی کرُدستان خودمختارعراق رابه نوعی درکنار خوداشتند, ازطریق رسانه های مثل رادیووتلویزیون کُردهای منطقه حمایت خبری واطلاع رسانی می شدند,ووقوع آن حادثه ناگوار(اعدام پنج کُرد )همگی دست دردست هم داد تااعتصاب درآنجا نتیجه موفقی داشته باشد. حال باید پرسید این می تواند نمونه خوبی برای اعتصاب عمومی ازسوی جنبش سبز باشد؟ آیا رهبران جنبش سبزآمادگی کافی رابرای برگزاری یک اعتصاب سراسری دارند؟ آیا آقایان خاتمی ,موسوی وکروبی مایلند ویا مصلحت می دانند, برای بسیج عمومی وراه اندازی یک اعتصاب سراسری ازرسانه های خارج کشور(بیگانه) همانطوریکه آیت الله خمینی استفاده کرد بعنوان یک امکان استفاده کنند؟آیا درصورت راه اندازی اعتصاب عمومی ,امکان حصرخانگی این آقایان نمی رود؟ آیا درهمین حدی که درشرایط فعلی دستشان به مردم می رسه مفیدترازحبس یاحصرشان نیست؟ آیا شرایط این اجازه رامی دهد که فعالان اجتماعی به مراکزاعتصابات مثل کارخانجات ,ادارات دولتی, بازاروغیره بروندومردم را تشویق به اعتصاب بکنند؟ نویسنده قصدهیچگونه ناامید سازی جو مبارزاتی مردم را ندارد, بلکه همه اینها پیش بینیها واحتمالاتی هستندکه باید قبل ازوقوع حادثه علاج آن درنظرگرفته شود,تا بتوان باکمترین هزینه مطلوبترین نتیجه را گرفت. چراکه مردم همه وقت آماده ریسک وخطر نیستند ونگران بسیاری ازمسائلی هستند که نیاز به تکرارآن نیست .
با توجه به نکات بالا درصورت امکان اعتصاب سراسری باید مردم رابه پرهیزازهرگونه خشونت سفارش کرد، زیرا چشم اسفندیاررژیم های قُلدرودیکتاتورهمانا مسالمت آمیز بودن اسلوب های مبارزه است. اینجاست که باید به نظروتحلیل رهبران جنبش سبزکه درداخل هستندونبض جامعه رادردست دارند توجه خاصی مبذول داشته, آنگاه دست به فراخوان اعتصاب عمومی زد. ازطرفی موانع سرراه سازماندهی یک اعتصاب همگانی کم نیستند,هراعتصابی باید برای خوداهداف مشخص کوتاه مدت وبلند مدتی داشته باشد, زیراهدف ازبرگزاری چنین اعتصابی, ازکارانداختن آپارات وموتورگردانده هئیت  حاکمه, فلج کردن پایه های تولیدی وصنعتی و اقتصادی آن و قطع مناسبات تغذیه ای آن بامردم وتنها گذشتن دولت دست نشانده است.  برای رسیدن به این اهداف قبل ازهرچیزمی بایست دست یاری به سوی کارگران، کسبه متوسط و میان حال بازار وبسیاری از گروهای تولیدی واجتماعی وفعالین اجتماعی گروه های مختلف زنان ومعلمان و دانش آموزان و دانشجویان ,حقوق بگیران بخش دولتی, هنرمندان متعهد جامعه درازکرد. میدانیم که دربین اقشارتولید کننده وسازنده کارگران صنعت نفت, ذوب آهن وصنعت ماشین سازی, مهمترین نقش کلیدی رامی توانند درامراعتصاب بازی کنند. واعتصاب آنها می تواند مانند رژیم گذشته کمراین رژیم را نیز بشکند. اماآیا جنبش موسوم به سبز, درمیان بازاریان متوسط الحال ودرمیان اتحادیه ها وشوراها وسندیکاهای کارگری نفوذکافی برای اینکاردارد؟ آیا نفوذاش تا حدی است که بتواند آنان رابرای یک اعتصاب عمومی به پاخیزاند ؟ این سوالی است که می بایست رهبران وفعالین جنبش برای آن راه وچاره ای بیندیشند وپاسخی درخورآن بیابند. راه اندازی اعتصاب عمومی نیازمند اندیشه وتفکرخلاق ارگانیکی است, برنامه ریزی و سازماندهی واطلاع رسانی وسیعی لازم دارد. لذا اگرابزارآلت اجرایی آن درحال حاضردرتوان جنبش نباشد، باید درفکرایجاد امکانات مناسبی برای عملی شدن آن درگام های بعدی بودوبقول معروف ازحول حلیم به دیگ نیفتاد,این باربرای رسیدن به مقصد فرازونشیب های زیادی درپیش روخواهد داشت ,دوری جستن ازواقعیت ها گاهاً زیانباربوده وبه سود حریف تمام می شود.نباید فراموش کرد راه اندازی یک اعتصاب موفق,نیازمند آرشیتکتوری ومهندسی است, درست مثل یک پروژه عظیم شهرسازی اما پیچیده ترازآن! 
پایان سخن اینکه این شیوه مبارزه محسناتی هم دارد که به جنبه های احتمالاًمنفی آن می چربد: اولاً این امرباعث گسترش راهکارهای صلح جویانه کم هزینه ای است , دوماً بخش بزرگی ازمردم رادربرمی گیرد,چراکه مسالمت آمیزاست ,سوماً مسالمت آمیزبودن آن می تواند بارخشونت رااز طرف دولت کودتا بکاهد.  ازاین روفعالین ودست اندرکاران جنبش سبز به خصوص درداخل کشور,باید دقت کافی داشته باشند با شیوه های مناسب وبا حداقل صدمه به فشرزحمتکش وحقوق بگیر که نقش تعین کننده ای دربین توده عظیم مردم دارند ببینند.دراین صورت آنان حاضرخواهند شد برای پیروزی ملت همه نوع مشکلات رابه پذیرندوجانانه دراین اعتصاب شرکت جویند وبا جان ودل درکنارجنبش سبز باشند. اگربتوان ازامکانات موجود به درستی فایده مند گشت, آنگاه خواهید دیدکه پایه های رژیم حاکم با یک اعتصاب سراسری سنجیده چگونه سُست وزمینه یک جنبش فراگیرسراسری برای اصلاح واقعی نظام و تعین وتکلیف دولت کودتایی درایران میسرخواهدگشت.

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

فرماندهان ارتش درکنارجنبش سبز


 هشدار جمعی ازفرماندهان ودرجه داران انقلابی ارتش ج .اسلامی به حاکمیت
سوم خرداد سالروز حماسه بزرگ فتح خرمشهر بر ملت غیور و مبارز ایران مبارک باد. فتح الفتوح دفاع مقدس بی شک نتیجه مجاهدت و مبارزه تمام آحاد ملت در سرتاسر میهن عزیزمان بوده است و در این خصوص ایفای نقش ارتش جمهوری اسلامی بعنوان بخشی انکار ناپذیر از جبهه دلیران بی بدیل بوده است.
ملت سلحشور ایران
وظیفه فرزندان شما در ارتش جمهوری اسلامی همواره دفاع از ملک و ملت در برابر تهدیدات مختلف تعریف شده است که این تهدیدات را می توان در دو عنصر تهدید خارجی-استعمار- و تهدید داخلی-استبداد- خلاصه نمود. فلذا فرزندانتان در ارتش جمهوری اسلامی با رصد نمودن عوامل این تهدیدات و اتکال به خداوند متعال همواره هوشیاری خود را حفظ نموده اند و این در حالی است که پرسنل ارتش مانند دیگر آحاد ملت درگیر مشکلات عدیده اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی می باشند.
مسلما این مشکلات در نتیجه سوء مدیریت و بی کفایتی برخی مسئولان نظام جمهوری اسلامی است و بر همگان مبرهن است که این بی کفایتی و سوء مدیریت بخصوص در سالهای اخیر بدلیل حاکمیت رفتارهای سلیقه ای و تفسیر به رای برخی مسئولان به نام قانون و نظام اسلامی است. فلذا پرسنل خدوم ارتش نگرانی عمیق خود از سوء استفاده برخی مسئولان از قوانین کشور برای پیشبرد مقاصد شخصی و جناحی خود را اعلام می نمایند و به اقتدارگرایان قانون گریز هشدار می دهند که فرزندان ملت در ارتش جمهوری اسلامی سوء استفاده بیش از این از ابزار قدرت و ثروت و اسلحه بر علیه ملت ایران برای تثبیت حاکمیت سلیقه ای و دیکتاتوری را تحمل نخواهند کرد و اگر به رفتارهای غیر قانونی و غیر شرعی و غیر اخلاقی خود بر علیه ملت ایران ادامه دهند مطمئن باشند که با برخورد و قهر انقلابی فرزندان ملت در ارتش جمهوری اسلامی ایران مواجه خواهند شد.
"فمن یتوکل علی الله فهو حسبه"
جمعی از فرماندهان و درجه داران ارتش جمهوری اسلامی ایران
به نقل از: ندای سبزآزادی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

چهره عدالت درحکومت خامنه ای !


صادق لاریجانی قاضی القضات حکومت
ازآنجایکه مقوله عدل وعدالت وقضا وقضاوت ودادودادگستری درهرجامعه ای ازمقام والایی برخوردارمی باشد, ومنزلت خاصی درنزدافکارعمومی دارد, قوه قضائيه درهرکشوری يكي ازاركان مهم همان نظام بوده ومعمولاً مستقل وبیطرف عمل می کندویا بایدعمل بکند. ظاهراً قوه قضائیه جمهوري اسلامي نیزبه عنوان يك ارگان مستقل وبیطرف باید حامی حقوق فردی و اجتماعی مردم باشد،و تحقق بخشیدن به امرعدالت واحیای حقوق شهروندی ملت،گسترش عدل و آزادی‏های مشروع درقانون اساسی، نظارت برحسن اجرای قوانین، محافظت ازحریم شخصی افراد,اقدام مناسب برای برقراری امنیت مردم درجامعه, پیشگیری از وقوع جرم واصلاح مجرمان ومُخلان آسایش مردم درجامعه بدون توجه به موقعیت اجتماعی شخص و...از وظایف آن به شمار می‌رود.
اکنون که درآستانه یک سالگی حماسه 25خرداد مردم وکودتای دولت ولایی برعلیه رای وخواست ملت می باشیم ,نه تنهابعدازتحویل دادن وتحویل گرفتن ویرانه قوه قضائیه درعرض این یک سال,هیچ گونه عدل وعدالتی مردم از طرف این قوه ووعده های مقامات آن ندیده اند بلکه قضاوت وعدل گستری دراین مدت آنچنان سربریده شدکه استنباط مردم ازآن عین ظلم وجورقلمداد می گردد.درصورتیکه انتظار مي‌رفت شاید دراین مملکت بقولی معجزه ای شود وشخصی به قضاوت بنشیند که قضاوت را فدایی مصلحت (سیاست ولی فقیه ) نکند.اما دراين مدت و با توجه به رويدادها و حوادث ناگوار روي داده در كشور، قوه قضائيه كه «داعيه« دفاع از حقوق مردم و مجري عدل و داد در كشوررا دارد وباید بي طرفانه و عادلانه به قضاوت بنشیند.(نگارنده هیچگاه براین باور نبودم که چنین حکومتی می تواند دادگستربوده وقاصی القضات عادلی داشته باشد,چراکه اندیشیدن این چنینی به مثابه تیردرتارکی رها کردن خواهدبود,قصدم دراین اندک فرصت فقط به چالش کشیدن قاضی القضات حاکمیت کودتاست که بی رحمانه مردم بیگناه رابه قتلگاه می بَرد!) اما آن چيزي كه درمدت این یک سال ازعملكرد اين «قوه مستقل« به چشم نخورد اجراي عدالت وبي طرفانه قضاوت كردن بود. اين قوه نه تنها به حل اختلافات ومنازعات براساس قوانين مصوب نپرداخت, نه تنها ازحقوق ضایعه شده مردم احقاق حق نکرد,نه تنهاازخونهای به ناحق برزمین ریخته شده فرزندان مردم داد خواهی نشد, بلكه تا توانست طرف کودتاچیان وعاملان ظلم و آشوب ها را گرفته و با مطرح كردن اينكه عده اي فريب خورده يا عوامل سرخود، مقصر حوادث اخير بوده اند به پاك كردن صورت مساله ادامه داد.
تمامی شواهد وبررسي ها درعرض یک سال گذشته, روند عملكرد قوه قضائيه راازابتداي برگزاري انتخابات تا كنون,درمستقل نبودن,جناحی عمل کردن, ناعادلانه بودن و نفوذي بودن اين قوه را نشان میدهند.(منظورنفوذ تشکیلاتی مثل انجمن (لژ)فراماسونری حجتیه,حزب موتلفه اسلامی فرزند خوانده ایدئولوژیکی آن,سپاه پاسداران ولی فقیه و...)ازوارد شدن به جزئیات امتنان می ورزم چراکه اهل نظرجسته وگریخته درجریان عملکرد انجمن (لژ)حجتیه ومناسبات آن با قوه قضائیه هستند.
دراواخر دوران رياست هاشمی شاهرودی، رئيس سابق قوه قضائيه، یک هئيت سه نفره برای بررسی وضعیت بازداشت شدگان پس ازانتخابات تشکيل شده بود که درآن، دوعضو کميته سابق قوه قضائيه، “قربانعلی دری نجف آبادی” و” مصطفی پور محمدی” و همچنين “رئيسی” معاون اول قوه قضائيه گمارده شده بودند.اگرخاطرتان باشدشاهرودی در روزهاي پاياني دوره رياستش، به دنبال موج بازداشت های فعالان سیاسی و مردم عادی به سعید مرتضوی، دادستان سابق تهران دستور داده بود ظرف یک هفته وضعیت بازداشت شدگان را مشخص کند. پس ازآن، صادق لاريجانی، رئيس كنوني قوه قضاييه، در حکمی اعضای يک هيئت سه نفره را برای بررسی پرونده های مربوط به حوادث پس از انتخابات رياست جمهوری را برگمارد كه اعضای آن متشکل از ابراهيم رييسی، غلامحسين محسنی اژه‌ای، دادستان کل کشور و وزير اطلاعات در دولت نهم و علی خلفی،(علی خلفی ازهمشهری های ماست باعرض پوزش ازخواننده گان محترم ,ایشان ازنوجوانی شخصیت جالبی نداشت ...! ودرست درجای که نبایست می نشست ازبرکات چاپلوسی هایش نشست,لپ مطلب اوباشی که به مشاورت قوه قضائیه گمارده شده!) مشاوررياست قوه قضائيه است.وظيفه اين هيئت نظارت بر تحقيقات و محاکمه متهمان حوادث اخير وارائه گزارش مستمربه رئيس قوه قضائیه بود.
محاكمه سران اصلاحات و تعدادي از افرادي «فريب خوردگان« كه در آشوب هاي بعدازانتخابات به سنگ پراني، شكاندن و سوزاندن اموال دولتي دست زدن به صورت علني برگزار مي‌شود ولي خبري از محاكمات افرادي كه تحت عنوان لباس شخصي يا بسيجي به كشتارمردم دست زدند، نبود. اين در حاليست كه بسياري از اين افراد به وسيله مردم شناسايي شده اندو پيگيري كشتارهاي اخيربايد دراهم اقدامات اين قوه قرار مي‌گرفت.مسائل اخير و پيگيري قضايي اين حوادث با گفته هاي صادق لاريجانی مبني بر "لزوم پيگيری مستمر و نظارت بر روند دادرسی، شناسايی عوامل ومسببان اصلی، برخورد قانونی و قاطع با متخلفين درهر رتبه و هرجايگاه و همچينين رسيدگی عادلانه، قاطع و سريع به پرونده‌های متشکله مربوط به حوادث بعدازانتخابات و اغتشاشات» همراه آن وهمچنين «کوی دانشگاه و بازداشتگاه کهريزک»" به شدت تضاد ميان حرف و عمل را نشان داد.
پایان سخن اینکه امروزکاربجای کشیده,که قوه قضائیه بی هیچ ادله محکمه پسندی به نیابت ازطرف آمران حاکمیت(ولی فقیه),مردم را فتنه گروسران جنبش سبزمردم را,سران فتنه قلمداد کرده وخواستارمحاکمه آنان می شود.پرسش اینجاست, آیا هیچ عقل سلیمی باورمی کندکه قوه قضائیه حکومت اسلامی عادل وعدل گسترباشد؟آیا کسی یا کسانی ازشما باورمی کند,که این قوه مستقل وغیرسیاسی عمل کند؟ آیاملت ایران اینقدردرتشخیص ناتوان شده که فرق قاضی عادل وقضاوت عادلانه را باقاضی ظالم  وقضاوت ظالمانه راندهد؟ آیا مردم این رااز شما نمی پرسند که شماء«قاضی القضات« با اشاره ولی وفقیه,سپاه پاسداران ,وزارت اطلاعات وامنیت و...عمل نمی کنید؟
آیاالهام وهمسرش فاطمه رجبی ,درقدوقواری هستندکه به قضاوت به نشینند وبه سران جنبش سبزامرونهی کنند؟آیا الهام وجنتی واحمد خاتمی واحمدی نژاد, صاحب خانه ترازموسوی وکروبی اند ؟موسوی آنچنان تدبیرواندیشه وعقلانیتی داردکه بدون حمایت ولی فقیه و زیر مجموعه هایش, بتواند مملکت را اداره وسربلند کند. آیااحمدی نژاد می تواند بدون حمایت کودتاچیان به ویژه خامنه ای حتایک روزکشورراآبرومندانه اداره کند!؟هرچند که این مقایسه بدورازانصاف است ولی گویند درمثال مناقشه نیست. یعنی میرحسین به اندازه امثال اینها که حیف ازاین ملاک سنجش, مصلحت نظام را نمی داندویانمی خواهد ؟آیا هیچ انسان عاقلی پیدا می شود که درچهره صادق لاریجانی این قاضی القضات حکومت (رئیس قوه قضائیه فعلی) نشانی ازعدل وعدالت بیابد؟آیا ازچنین قاضی القضاتی می توان انتظارقضاوت بیطرفانه داشت ؟اماچه می توان کرد که,ازبدی حادثه بی هنران شدن هنرمند ومخالفان ودشمنان دیروزانقلاب 57وعافیت طلبان آنروزانقلاب,به درجه ای ازوقاحت رسیده اند که بی هیچ شرم حیایی شخصیتی مثل میرحسین موسوی راکه یک عمربرای مردم وانقلاب خون ودل خورده ,مجرم و محارب وفتنه گرمی خوانند!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

انجمن حجتیه (" لژ") فراماسونری پُرسابقه



شاید بسیاری ازشماها درباره انجمن حجتیه فراوان شنیده ویا خوانده باشید,اما به اعتقادم هرچه بیشتردرباره آن بشنویم وبخوانیم وبدانیم بازهم کم است. زیراتشکیلاتی بااین پیچیدگی وخوفناکی که حتا می تواند برای شخصیتی مثل آیت الله خمینی که دراوایل انقلاب هم ازحیث قدرت کلام وهم از نظر اعتبارسیاسی که بخش عظیمی ازملت ایران رادرداخل وبخش عظیمی ازملت های دیگر دنیاررادرپشت سرداشت ,ازخوف سرنوشت انقلاب وآینده کشوراین انجمن را خطرناک برای انقلاب ارزیابی کرده  وآنرا منحل اعلام می کند,لذا خود همین مسئله واتفاقات بعدازفوت ایشان تا به امروزکه مملکت درسراشیبی سقوط قرارگرفته ,بیانگراین است که هیچ اتفاق ناگواری درکشوررخ نداده است که دست این انجمن فرماسونری درآن نبوده باشد.
محققان وپژوهشگران درموردتاسیس این انجمن براین اعتقادند که سالهای بعدازکودتای آمریکای وانگلیسی 28مرداد سال 1332انجمن حجتیه با هدایت محافل انگلیسی تاسیس شد تا در جامعه شیعه و کلاًازاین طریق دربین ایرانیان نفوذ کند. مرحوم دکتر شریعتی این مسئله را خیلی زود کشف و شناسائی کرد وعلت مشکل پیدا کردن گروهی از روحانیت متعصب با مرحوم شریعتی همین نکته بود. ازشواهد امرچنین پیداست که مرگ مشکوک علی شریعتی زیرسرهمین فرقه بوده. درزندان یکی ازهمین قرص ها و داروهائی که بعدها در جمهوری اسلامی باعث بیماری فوری و مرگ فوری تر عده ای اززندانیان سیاسی شد به او هم خورانده شد و سپس آزادش کردند تا بیرون از زندان بمیرد. بعدازانقلاب هم نمونه های ازاین نوع کُشتن ها ویاسربه نیست کردنهامثل مرگ مشکوک مرحوم آیت الله طالقانیوهمینطورمرحوم حاج احمد خمینی  که گفته می شود مورد کینه و نفرت انجمن حجتیه بود
ماجرای کتاب "شهید جاوید" که آیت الله منتظری با جسارت بر آن قلم گذاشت وتقریض نوشت و آن را تائید کرد. مطابق این کتاب امام حسین برای رسیدن به حکومت قیام کرد و در این راه کشته شد و جاوید شد. این نظر خلاف آن نظری است که مرتجعین و انجمن حجتیها همسو با دربار شاهنشاهی مروج آن بود. یعنی امام حسین آگاهانه برای شهادت خود را به کشتن داد! بر سر این دو برداشت از کشته شدن امام حسین و مخالفتی که انجمن حجتیه با این کتاب و مضمون آن داشت،وهمیطورکنیه وبُغضی که به روحانیت  چپ مذهبی به ویژه طرفداران آیت الله خمینی وازآنجمله آیت الله منتظری که قبلاً بدان اشاره شد.بعدازانقلاب این انجمن برای قیچی کردن اطرافیان آیت الله خمینی, تله تارعنکبوتی را راه اندازی کرد, واولین کسی را که برای این کارشکارکردند,مرحوم "سید مهدی هاشمی" داماد آیت الله منتظری بود, که توانستند طی توطئه ای نقشه ای را طراحی کرده وتوسط این شخص به اجرا بگذارند,حتا آنان حاضرشدنددراین راه یکی ازرهبران خودیعنی آیت الله شمس آبادی راکه پیش از انقلاب از بزرگان حوزه علمیه اصفهان و مورد تائید دربار و ساواک بودرا،بدست مهدی هاشمی ترور کنند تابتوانند تکیه گاه مستحکم آقای خمینی یعنی منتظری رابد نام وشریک جرم کرده ازچشم ایشان انداخته وزمینه برکناری اورافراهم و آقای خمینی رادرعرصه رهبری انقلاب تنها بگذارند. بعد ازترور شمس آبادی ,انجمن حجتیه بی سروصدا مقبره ای برای آیت الله شمس آبادی برپا کردند تا بتدریج تبدیل به امام زاده اش کنند. چنین نیز کردند ویکی از اولین زیارت کنندگان مقبره شمس آبادی که نامش در لیست روحانیون درباری و همکار ساواک بود شخص علی خامنه ای بود!
این انجمن اوایل انقلاب زیر فشار آیت الله خمینی خود را منحل اعلام کرد و برخی وزرای کابینه های اول انقلاب که مستقیما وابسته به این انجمن بودند، - مانند علی اکبر پرورش وزیر آموزش و پرورش- از کار کنار گذاشته شدند. اما این انجمن نه تنها منحل نشد و کادرهای قدیمی اش – مانند علی اکبر پرورش، سید حسین سجادی و سید حسن افتخار زاده سبزواری- نه تنها کناره گیری سیاسی نکردند، بلکه ساختار جدید انجمن حجتیه را مانند یک "لژ" سازمان دادند. سازمان های موازی با اسامی مختلف درست کردند. ازجمله "بنیاد غدیر" و یا "موسسه افکار آیت الله خمینی" که در واقع موسسه افکار حجتیه است اما این نام را برای آن انتخاب کردند تا حساسیت ایجاد نکند. اولی را آیت الله خزعلی بنیانگذاری کرد ودومی را آیت الله مصباح یزدی. فراموش نکنیم که آیت الله احمد جنتی نیز از کادرهای قدیمی همین انجمن است که شورای نگهبان را به یکی از سازمان های وابسته به لژمخفی حجتیه تبدیل کرده.
شیخ محمود حلبی بنیانگذارانجمن حجتیه
شیخ محمود حلبی معروف به محمود ذاکر زاده تولائی بنیانگذار انجمن حجتیه که خطیبی توانا بود و بیش از یک دهه در جمهوری اسلامی همچنان پیشنمازیکی ازمساجد جنوب شهر تهران بود و اعتبار خود را نزد مریدانش مانند "قطب" حفظ کرد، دراواخر دهه 1376 و درسن 80 سالگی درگذشت و درابن باویه به خاک سپرده شد. او تا کودتای 28 مرداد در مشهد بالای منبر می رفت و پس از آن ناپدید شد تا آن که درتهران سروکله اش پیدا شد وانجمن حجتیه را با موافقت دربار شاهنشاهی پایه گذاری کرد. انحراف از مبارزه با دربار شاهنشاهی و تمرکز روی قشریت مذهبی و تائید ادامه رژیم شاه با این توجیه که این رژیم و فساد آن جاده را برای ظهور امام زمان هموار می کند، هدف این انجمن بود.دربسیاری ازسخنرانی های او شما ، به آسانی احمدی نژاد و مصباح یزدی را می یابید.
او بنیانگذار آن "تفکر امام زمانی" است که احمدی نژاد، رحیم مشائی، ثمره هاشمی,سرلشگرفیروزآبادی,احمد جنتی, مصباح یزدی، آیت الله خزعلی,احمد خاتمی ومهمترازهمه علی خامنه ای و... بر جمهوری اسلامی حاکم کرده اند. گروه فرقان که درهمان ابتدای جمهوری اسلامی آیت الله مطهری را ترور کرد، از شکم انجمن حجتیه بیرون آمد و رهبر روحانی آن "میلانی"، برای به گوربردن اطلاعاتش، در زندان جمهوری اسلامی همان سرنوشتی را پیدا کرد که سعید امامی پیدا کرد. از این ترورهای مافیائی، تا کودتای 22 خرداد، در تمام حوادث 31 سال اخیر، ردپای سازمان های مخفی این انجمن را باید پی گرفت. حتی در انفجارها و ترورهائی که بدست مجاهدین خلق اما با نفوذ و هدایت همین انجمن صورت گرفت و میدان را برای روحانیون و کادرهای غیر روحانی وابسته به این انجمن خالی کرد. دراین 30 سال آنها کادر به خارج اعزام کردند تا تحصیلات عالیه کرده و برای اشغال پست های وزارت و وکلالت به ایران باز گردند. امثال محمدعلی رامین، که مبتکر هولوکاست وسلاخ مطبوعات اکنون در وزارت ارشاد اسلامی تیغ به گلوی مطبوعات بی جان جمهوری اسلامی می کشد و یا کامران دانشجو وزیر علوم که دانشگاهها را تبدیل به پادگان کرده وازاستادودانشجوبه سبک اطلاعتی وامنیتی ها بازجوی وآنان را بازنشسته واخراج وزندانی می کندو دهها و صدها کادر علنی شده و مخفی ازجمله همین دوره دیده ها و تحصیل کرده های حجتیه در سالهای تربیت کادر برای قبضه جمهوری اسلامی اند.این که محافل یهودی تباران درون حاکمیت جمهوری اسلامی چه پیوند وارتباطی با سازمان های مخفی انجمن حجتیه دارند، نکاتی است که تاریخ و یا حوادث تکاندهنده و زیر و رو کننده در ایران و در جمهوری اسلامی روشن خواهد کرد.
در این "لژ" احترام پیشکسوتان اما واگر ندارد! یک واجب سازمانی است که تعلل وچشم پوشی ازآن جزای مرگ دارد. مناسبات درونی حجتیه، مناسبات حزبی وسازمانی متعارف مثل هرحزب یاسازمان سیاسی معمولی نیست,مانند کارگزارانی ها و جبهه مشارکتی ها ویا مثلاًسازمان مجاهدین انقلاب خلاصه ساختارخاص خود را دارد وازاین نوع سازمانها و حزب های مُدرن ومتعارف نیست. وقتی قاضی و بازجو شدی و در پست های کلیدی نظامی و قضائی و اقتصادی و شورای نگهبان وحتا مجلس خبرگان ویا شورای مصلحت نظام قرار گرفتی هم باید تابع تصمیم "لژ" باشی. (شما می بینید که امروزقضاوت درجمهوری اسلامس اگراغراق نباشد تمامًا سُپرده شده بدست این انجمن"لژ" وامرقضاوت را مصلحتی ومطابق دستورات سازمانی شان وکاملاً سیاسی برگزارمی کنند)انسجام درونی آن را با همین انسجام خدشه ناپذیر اگرحفظ نکرده بودند، امروز رهبری ودولت و قوه قضائیه و نیروی نظامی و حاکمیت جمهوری اسلامی را به چنگ نیآورده بودند. چیزی شبیه فرقه اسماعلیه حسن صباح که,ازدژ(قلعه) الموت قزوین سازمان مخفی ترورستی مخوف خود را هدایت ورهبری می کردوشاید بنابه شرایط امروزی تارعنکبوتی تر,مخوف ترو درعین حال مُدرن تر ازآن باشد.
در هفته های اول پیروزی انقلاب، آیت الله خزعلی به نیابت از شیخ محمود حلبی – رهبر و بنیانگذار حجتیه- که آیت الله خمینی حاضر نبود سایه اش را هم ببیند، چه رسد به خودش، رفت نزد آقای خمینی و پیام حلبی را به ایشان داد. آن پیام این بود که حجتیه 30 هزار کادر دارد که می تواند آن را در خدمت جمهوری اسلامی قرار دهد. آیت الله خمینی فورا این پیشنهاد را رد کرد و گفت که انقلاب احتیاجی به این کادرها ندارد. مدتی بعد هم که اختلاف بر سر احکام اولیه و حکم حکومتی بالا گرفته بود و شورای نگهبان چوب لای چرخ مجلس خط امامی و میرحسین موسوی گذاشت، آقای خمینی نامه ای کوتاه برای این شورا که در آن احمد جنتی و آیت الله خزعلی حضور داشتند نوشت و این جمله تاریخی را در آن گنجاند: "مواظب باشید، اینها( حجتیه ایها) اگر مسلط شوند همه چیزتان را برباد خواهند داد".

آن مناسبات درونی و مافیائی "لژحجتیه"، بی سر و صدا به کار خود ادامه داد و نفوذ خزنده ای را سازمان داد. روحانیونی برای آینده تربیت کرد، این روحانیون را دراختیاررهبر فعلی علی خامنه ای گذاشت تا در سپاه و بسیج و نمایندگی های رهبری در ارگان های مختلف و نماز جمعه ها به خدمت بگیرد. پسران خامنه ای را زیر پر و بال گرفت و عمامه بر سرشان گذاشت و آنها را تابع خود کرد. حجتیه در تمام ارگان ها، شروع به جلب و جذب و تربیت کردند. فرماندهان سپاه را زیر پر و بال خود گرفت و آنهائی را که به راه نمی آمدند تصفیه کرد. همین کار را با نیروی انتظامی و بسیج کرد. همین است که حالا وقتی فرماندهان هر سه نیرو دهان باز می کنند، گوئی یک نوار ضبط صوتی را باز کرده اند. از دهان همه آنها یک صدا بیرون می آید. همه مثل هم فکر می کنند و مثل هم سخن می گویند. قطب نما، همان "لژ" پنهانی است که چند تنی از آنها شناخته شده اند و بقیه مخفی. امثال مصباح یزدی به روز و رو به آینده است و امثال آیت الله خزعلی به دیروز است و رو به پایان، اما مناسبات مافیائی درون این لژ، مستحکم تر از لژفراماسونی عمل می کند، چنان که امثال آیت الله خزعلی تا زنده است، حتی می توان از رانت او بهره گرفت و به نفع جنبش سبز قلم زد. یعنی همان کاری که دکتر خزعلی می کند و دستش درد نکند! چون فردا شود، فکر فردا کنیم.
درباره حجتیه در ویکیپدیا:
انجمن حجتیه تشکیلاتی که هدف اصلی آن، دفاع از اسلام در مقابل بهائیت و تلاش برای «فراهم کردن زمینه ظهور امام عصر» است. این انجمن در سال 1332 به وسیله یک روحانی شیعه به نام شیخ محمود حلبی تأسیس شد.[1] حلبی این گروه را در سال 1362 پس از تهدید روح‌الله خمینی و متهم‌شدن به خیانت و ارتجاع، تعطیل کرد.
اختلاف اصلی اعتقادی انجمن حجتیه با دیدگاه حاکم در جمهوی‌اسلامی ایران، آنست که آنها معتقد به تلاش برای تشکیل حکومتی اسلامی تا پیش ازظهور مهدی نیستند.[2]. با این حال علی اکبر محتشمی معتقد است به واسطهٔ ارتباط با برخی مراجع توانستند در نهادهای حکومتی چون جامعهٔ مدرسین حوزهٔ علمیهٔ قم، شورای نگهبان و مجلس خبرگان رهبری نفوذ نمایند.[]3تاریخچه انجمن حجتیه پس از کودتای 1332با هدف تعلیم کادرهایی برای دفاع علمی از اسلام و تشیع در برابر چالش الهیاتی بهائیت ایجاد شد. مبلغان بهائی این نظررا تبلیغ می‌کردند که منجی منتظَر شیعیان ظهور کرده و پس از او پیامبری جدید ظهور کرده و اسلام با آمدن این پیامبر آیین جدیدش که بهائیت نام دارد، منسوخ شده‌است.
حجتیه به دنبال دفاع از موقعیت شیعه با مراجعه به متون اسلامی و بهائی بود. حساسیت حلبی نسبت به این موضوع از یک تجربه شخصی سرچشمه می‌گرفت. در دوران طلبگی، اووهمشاگردی‌اش سید عباس علوی توسط یک مبلغ بهایی به آئین بهائی دعوت شده بودند و دوست او به بهائیت گرویده بود. این موضوع زنگ خطری را برای حلبی به صدا درآورد واوبا کنارگذاشتن تحصیلات و مطالعات معمول، وقت خود را وقف مطالعه تاریخ و متن‌های اصلی بهائیت کرد تا یک پاسخ جامع اسلامی برای مسئله بهائیت بیابد. طرح اولیه حلبی آموزش گروهی ازطلبه‌ها برای انجام این وظیفه بود، این امر با مخالفت مقامات مذهبی حوزه علمیه قم روبرو شد. حلبی آن‌گاه یک گروه داوطلب غیر روحانی متبحر درمباحثه و مناظره را برای این منظور استخدام کرد. این گروه ابتدا به نام انجمن ضد بهائیت و پس از انقلاب به انجمن حجتیه معروف شد.
مراحل اولیه پروژه حلبی در مشهد سپری شد. پیشرفت پروژه در مشهد امیدوارکننده نبود و حدود 6 ماه طول کشید تا او بتواند یک دانشجوی جدی را استخدام کرده و آموزش دهد.تصمیم حلبی برای سفربه تهران موفقیت‌های استراتژیکی را برای او به ارمغان آورد. نخستین حلقه شاگردان او از بازاری‌ها و پیشه‌وران مذهبی تشکیل می‌شد و آن‌ها توانستند گروهی از دانش‌آموزان مشتاق و بااستعداد مدارس مذهبی و دبیرستان‌ها را به خدمت گیرند.
عقایداعتقادات انجمن حجتیه خوانشی از عقاید شیعه امامیه است. آنان معتقد به امامت دوازده امام پس از پیامبر اسلام بودند که دوازدهمین ایشان را در حال حاضر، زنده دانسته و با نام مهدی می شناسند. آنان معتقد به پیروی از مراجع تقلید بوده و هستند و اجازه های مختلفی برای فعالیت های تشکیلاتی خود از مراجع تقلید دارند.-انجمن حجتیه به شدت مخالف تشکیل حکومت اسلامی و دخالت عالمان دینی در سیاست بود. آنها با تمسک به روایت "رایت"(پرچم)( 4 ) معتقد بودند قبل از امام زمان، هر پرچمی که بلند شود در ضلالت است و به شکست می‌انجامد. همچنین با تمسک به روایتی از امام صادق تشکیل حکومت خالص را تنها در زمان امام مهدی می دانستند(- (5بر خلاف مشهور، آنها معتقد نبودند که باید گناه و ستم و معصیت به اوج خود برسد تا زمینه قیام امام مهدی فراهم شود. بلکه آنان را اعتقاد بر این بوده و هست که راه گشایش از فتنه‌ی غیبت، خواست و اراده‌ی الهی است و خواست خداوند، تنها با درخواست مردم از او و دعا کردن برای فرج امکان پذیر است. لذا از دید آنها توجه دادن به ساحت مقدس امام عصر، مصداق بارز امر به معروف است و بدین وسیله، باید مردم را به دعای برای ظهور آن حضرت توجه داد. این گروه دردوران غیبت امام عصر، به پیروی از برخی مراجع تقلید، شرایط را برای جهاد ابتدایی، مناسب نمی داند. هر چند که منکر دفاع در صورت تجاوز نیستند.( 6)
-این سازمان در دوران غیبت امام عصر، قایل به تقیه بوده، معتقد بودند که "مبارزه"‌ی نابخردانه و ماجراجویانه، هدر دادن نیروهاست. آنان در عصر غیبت یکی از مسئولیت‌ها و وظایف یک انسان مسلمان را "انتظار" می دانند و البته در کنار انتظار، سایر وظایف یک مسلمان شیعه، همچون برقراری نماز، روزه، پرداخت خمس و زکات و اقامه امر به معروف و نهی از منکر را برقرار می دانند. آنها فلسفه رانوعی بدعت و ورود فلسفه یونان را به اسلام از طرحهای خلفای بنی عباس برای مقابله با مکتب اهل بیت عصمت و طهارت و دستگاه سازی در مقابل مبانی اندیشه ی دینی ناب تشیع می‌دانستند.آنها معتقد بودند هر گونه مبارزه‌ی هیجانی و نابخردانه با استعمار و استبداد نه تنها سودی ندارد بلکه مایه نیرومندی و پیشرفت دشمنان خواهد شد و پیوسته این اندیشه‌ی شیعی را پراکنده می‌ساختند که مبارزه با زورمندان و قدرتهای جهانی ویژه مهدی است و قرآن با صدای رسا اعلام می‌دارد که خود را به دست خویش هلاک نکنید.
آنها خود را پیروعلما و فقهای اسلام شناس، آگاه، عالم و دلسوز برای اسلام می‌دانستند و معتقد بودند، رهبر و ولی و حاکم جامعه فقط باید معصوم باشد، ‌و عدالت تنها برای مرجعیت دینی کافی است، و برای تشکیل حکومت اسلامی به عصمت و علم الهی نیز احتیاج است. سه اصل اساسی آنها در زمان شاه چنین بود: 1. مبارزه‌ی منطقی و علمی با گروه های منحرف که اعتقادات شیعیان را هدف قرار گرفته بودند به منظور نجات شیعیان از انحرافات اعتقادی و هدایت منحرفان؛ 2. خودداری از دخالت در سیاست به منظور حفظ کیان خود وجلوگیری از زد و خورد بی مورد با دولت مستقر در کشور؛3. پیروی از مرجعیت دینی. دراواخر دهه 1340 نسل دوم نوآموزان حجتیه وارد دانشگاه‌ها شدند ودر پی مدرنیزه و استاندارد کردن مدیریت انجمن برآمدند. به این ترتیب ابتدای دهه 1350 شاهد اصلاحات سازمانی در داخل انجمن بود که به تخصصی شدن و تقسیم کار در انجمن منجر شد. افراد پس از آموزش‌های پایه‌ای در مورد تشیع، تاریخ بهائیت و الهیات جذب گروه‌های عملیاتی تخصصی می‌شدند. این گروه‌ها عبارت بودند از:
گروه ارشاد که مسئولیت بحث با مبلغان بهایی، دعوت بهائیان به اسلام و خنثی‌سازی تأثیرات فعالیت‌های مبلغان بهایی را بر عهده داشت.
گروه تدریس و گروه نگارش که به استانداردسازی درجات و متن‌های آموزشی می‌پرداختند. متن‌های آموزشی حجتیه به صورت تایپ شده و پلی کپی به کلاس‌های انجمن ارسال می‌شد. کلاس‌هایی که هر هفته در خانه‌های شخصی اعضا در سراسر کشور برگزار می‌شد. به جهت الزام اعضا به فراگیری محتویات جزوات و جلوگیری از دستیابی بهاییان به آن ها، این جزوات تا یک هفته پس از توزیع بازیافت می‌شدند، اما تمامی این جزوات در حال حاضر برای بررسی سوایق اعتقادی این جریان، در دست است.. به شاگردان نیز آموزش داده می‌شد که نباید جزوات را به دیگران نشان داده یا در مورد آن‌ها با دیگران بحث کنند، چرا که مطالب جزوات، تناقض های موجود در بهاییت بود و چون مبلغان بهایی از این تناقض ها اطلاع کامل نداشتند، در بحث و مناظره، مفتضح می شدند. در واقع مخفی بودن محتویات جزوات از بهاییان، یکی از برگ برنده ها‌ی نیروهای ارشادی در مناظره با بهاییت بود.
گروه سخنرانی تجمع‌های هفتگی همگانی را در مکان‌های مختلف سازمان می‌داد که سخنرانان آموزش دیده حجتیه در آن‌ها به بحث در مورد الهیات شیعی، انتقاد از نگرش‌های بهایی و پاسخ به سؤالات می‌پرداختند. گروه تحقیق بازوی اطلاعاتی انجمن بود و درسه واحد عملیاتی جداگانه به عنوان ستون پنجم انجمن در بهائیت فعالیت می‌کرد و توانست با شکیبایی و به آرامی در سلسله مراتب مقامات بهائی نفوذ کند. به این ترتیب بدون آن که بهائیان متوجه شوند، تعدادی از اعضای حجتیه از برجسته ترین مبلغان بهایی شدند.
متخصصان ارشد انجمن در هر یک از این گروه‌ها در اصطلاح اعضای حجتیه با القاب مبارز، سخنران، مدرس و محقق مشخص می‌شدند. بیشتر اعضای اصلی حجتیه در جلسات هفتگی حداقل دوتا از وظایف ذکر شده را انجام می‌دادند. واکنش بهائیان به ظهور حجتیه اتخاذ یک وضعیت تدافعی ومحتاطانه وخودداری از بحث‌ها و رودررویی‌های علنی بود. این پاسخ اعضای حجتیه را از مؤثر بودن رویکرد خود مطمئن کرد و تشویقی برای ادامه فعالیت آن‌ها بود. سازمان به طور مداوم رشد می‌کرد و در ابتدای دهه 1350 درسراسر ایران و تعدادی از کشورهای همسایه مانند پاکستان و هند گسترش یافت. در بخش‌هایی از ایران وسعت حجتیه توازنی با میزان تهدید بهائیت نداشت و این امرخشم و حسادت سازمان‌های دیگر اسلامی را برانگیخت که قصد داشتند از موفقیت‌های حجتیه الگو برداری کنند و یا برای استفاده از منبع اصلی عضوگیری حجتیه یعنی جوانان مذهبی مستعد با این انجمن در حال رقابت بودند.
از ابتدای دهه 1330 تا ابتدای 1350 بسیاری از نخبگان آینده انقلاب اسلامی از آموزش‌های حجتیه بهره‌مند شدند، معمولا به عنوان یک مرحله مقطعی در دوران رشد ایدئولوژیکی‌شان، در برنامه‌های عملی و آموزشی که توسط حجتیه ترتیب داده می‌شد. علاوه بااهداف مشخص و تعریف شده حجتیه، حس فداکاری، تعهد و وفاداری همانند نوعی تعصب فرقه‌ای نسل بعدی اعضای حجتیه را ترغیب می‌کرد. انجمن حجتیه در کنار مدرسه علوی نشان‌گر تلاش اسلام شیعی سنتی برای خوگیری با دنیای مدرن پیرامون بودند و با بهره‌گیری از منابع‌شان برای ترویج جهان بینی خود می‌کوشیدند.
جالب آنکه حجتیه در تلاش برای مقابله با بهائیت برخی از ویژگی‌های بهائیان را تقلید کرد. مانند فعالیت محرمانه با مقید بودن به کارایی بوروکراسی ناشی از آن و دست‌یابی به ادبیات اصلی آن، ماهیت طبقاتی غیر مذهبی سازمان و استفاده از وسایل مدرن ارتباط جمعی. برای مثال مدت‌ها پیش از افتتاح حسینیه ارشاد نخستین سالن سخنرانی اسلامی مدرن در شمال تهران، حجتیه با برگزاری تجمعات عمومی نخستین سازمان اسلامی بود که منبر و قالی را با تریبون و صندلی عوض کرد. اعضای حجتیه برخلاف برادران مذهبی سنتی خود آراسته و مرتب بودند تا در دنیای آموزشی و حرفه‌ای سکولار موفق باشند.
حجتیه به رهبری محمود حلبی توانست اجازه دریافت و استفاده از بخشی از عشریه‌ها (سهم امام) را از مراجع تقلید شیعه کسب کند.
فعالیت حجتیه از روزهای اول شکل‌گیری توجه سازمان امنیتی رژیم پهلوی را برانگیخته بود. بر اساس اسنادی که پس از انقلاب منتشر شد، رهبری حجتیه تحت فشار قرار گرفته بود تا انجمن را به طور رسمی به عنوان یک سازمان غیرانتفاعی خیریه با نام «انجمن خیریه حجتیه مهدویه» ثبت کند و قول دهد که از فعالیت سیاسی خودداری کند. تعهد اخیر پس از انقلاب 1357 نیز صورت گرفت.
پس از انقلاب, انقلاب اسلامی حجتیه را غافلگیر کرد. واکنش آغازین رهبری نسبت به انقلاب با بدگمانی و بدبینی همراه بود. این موضوع باعث ریزش بسیاری از نیروهای سازمان شد. با پیروزی انقلاب حجتیه به رهبری حلبی درصدد آشتی‌جویی با رهبری انقلاب برآمد اما مورد استقبال قرار نگرفت. نهایتا، پنج سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی خمینی در اشاره‌ای تلویحی به انجمن آن‌ها را به سرکوب خشونت‌بار تهدید کرد. پاسخ حلبی تعلیق کامل تمام فعالیت‌های انجمن بود. بیانیه کوتاه حلبی که تعطیلی حجتیه را اعلام می‌کرد در 5فروردین 1362 در روزنامه‌ها به چاپ رسید. پس از آن جنبشی برای تصفیه وابستگان به حجتیه از نهادهای آموزشی، دانشگاهی و سیاست‌گذاری درسراسر ایران ایجاد شد.
آیت الله مصباح یزدی وارث علنی حجتیه

در این میان، انتشار کتاب در شناخت حزب قاعدین زمان، که توسط عماد الدین باقی به رشته تحریر در آمده بود، بر شدت مخالفت طرفداران انقلاب اسلامی با انجمن حجتیه افزود. باقی در این کتاب با انتقاد از انجمن حجتیه و فعالیت های آنان، آشکارا این انجمن را عامل استعمار خوانده بود. او سال ها بعد،(البته گویا به مصلحت وترس ازبه باد دادن سرش) اعلام کرد که: «فکر می‌کنم در فضای پس از انقلاب و جو مسلط آن زمان، به شدت تحت تاثیر انقلاب بودم و درراستای دفاع مطلق از انقلاب و نفی هر جریان مخالف انقلاب، به دور ازداوری منصفانه و با ادبیاتی تند، غیراخلاقی و غیرعلمی کتاب "در شناخت حزب قاعدین" را نوشتم. البته شور و حال جوانی نیز در این قضاوت شتاب‌زده و احساسی‌ام بی‌تاثیر نبود.
آیت الله خمینی در پیامی که به «منشور روحانیت» معروف بود نوشت:
«دیروز حجتیه‏ای‏ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی تر از انقلابیون شده‏اند! ولایتی‏های دیروز که در سکوت و تحجّر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته‏اند، در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‏اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسّب و تعیّش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می‏خورند.
پس از فوت آیت الله خمینی در سال 1368 و بازتر شدن فضای فرهنگی ایران، بار دیگر فعالیت‌های این گروه آغاز شد. سال‌های ابتدایی دهه 70به تربیت نیروهای جدید این گروه گذشت و در اواخر دههٔ 70 شمسی، با اشاره مراجع تقلید و با توجه به فعالیت گروه‌های مختلف ضد شیعی (نظیر وهابیت و شکل گیری دوباره تشکیلات بهاییت در ایران) و تبلیغ اعتقادات این فرقه‌ها علیه تشیع، فعالیت خود را گسترش داد!.
منابع فاکتورها:
1.ویکی پدیا
2. کتاب "قاعدین زمان" عماالدین باقی
3.مرکزاسناد انقلاب اسلامی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

رهبرانقلاب ایستاده, مُرده !


مدت های مدیدی است برخلاف عُرف وسُنت های دیرینه جوامع بشری که معمولاًازمرگ بی زاروگریزانند, به ویژه ما ایرانی ها که خونگرمیم ونوع دوست وطالب مرگ هیچ انسانی نیستیم واغلب هم عف وبخشش را به تلافی وانتقام ترجیح می دهیم. مردم کشورمان نه تنهاازشنیدن اخباروشایعاتی که درمورد بیماری وحتا مرگ رهبر برای آنها می رسد آنرا به فال نیک می گیرند, حتا درمواقعی دیده شده که ازشعف وشادی در پوست خودنمی گنجند وخبر بیماری ویا مرگ رهبررا به هم تبریک گفته وآرزوی می کنند که خبرمرگ رهبرصحت داشته باشد, یعنی به نوعی با اینکارهم از" پیشوای آسمانی" تقدس زدایی می کنند وهم افکارعمومی را برای رفتن "دیکتاتورمصلح" آماده می سازند. وشایعه مرگ رهبرراخبرخوش ونجات بخشی تلقی وسینه به سینه برای هم نقل وگسترش می دهند.این امرفقط یک عکس العمل عاطفی نیست بلکه مردم می دانند تمام مصیبت های که کشیده ویامی کشند ازجانب پیشواست وبا رفتن آن قطعاً راه برای رهبریت خردجمعی ونهادینه شدن دمکراسی وآزاد اندیشی بازوجامعه استبداد زده ماروی سعادت راخواهددید .
این موضوع ظاهراًساده ازنظرجامعه شناختی به ویژه روانشناسی مردم وسنجش افکارعمومی نسبت به حکومت های خودکامه ومستبد علاوه برارزش روانشناختی آن درجامعه,درامرمبارزه نیززیگنال خاصی را به طرفین درگیر می فرستد, هم به حاکمیت وهم به اپوزیسیون(جنبش سبزمردم) دربرآورد کردن شرایط مبارزه اجتماعی که هرکدام دارای چه نیرووقدرتی هستند تا بتوانند درراهبردهایشان دقیق ترعمل نمایند.اماازآنجائیکه قصداین نوشته بررسی تئوریک ویا تحلیل علمی این پدیده نیست وشایددرجای دیگری بدان پرداخته شود,به بررسی پلُیمیک (روزمرگی)آن می پردازیم.
زیراهمین امرباعث می شودتا رهبران سیاسی به روحیه مردم پی برده ونظرات آنان را نسبت به حاکم لمس کنند وبه توازن قوای خود دربرابردیکتاتوری روبه زوال که تمام مظالم وجباریت شان رابنام پیشوا انجام می دهند واقف گردند, وازآن برای تنظیم راه آینده وپیشروی به سوی جبهه نیروهای حاکمت کودتایی بهره مند شوند. حال چه حکومت کننده گان به روی خود بیاورند وچه نیاورندوبه سعبیت وجنایت شان ادامه بدهند,تغیرچندانی دراصل موضوع که همانانفرت ونفرین هست برپیشوای دیکتاتور برای آنهاحاصل دیگری نخواهدداشت,اما برای مردم واپوزیسیون این عمل یعنی بی اعتبارشدن رهبر درنزدملت وجهانیان که حالا دیگه گربه هم حاضرنیست درکنارش بنشیند تاچه رسدبه اینکه مردم رهبرش خطاب کنند, یک گام بزرگ برای شکستن  اوبوهت "مقدس "است .
زیراوقتیکه تمامی مظالم اجتماعی دروجود یک شخص جمع شده وبنام او خیانت هاوجنایت ها صورت می پذیرد,هم به زبان ساده مردم کوچه وبازار وهم از نظر کارشناشان وتحلیگران اجتماعی قبل از هرچیز باید تکلیف همین شخص یا پیشوای که نماینده اقلیت غارتگر بازاری ,سرداری ,روحانی هست, وسد معبرتمام امورات انسانی,وجدانی,اخلاقی مملکت شده و ضحاک واربه حیات خویش ادامه می دهد روشن شود. چرا برای اینکه ملت ما درحال حاضر گرفتارچنین شخصی با مشخصات جباریت اعتقادی اش که هیچ ربطی به ادیان رحمانی الهی ندارد مواجه است. وامروز وجود آکنده ازنفرت تک تک مردم ایران ازمحافل خانوادگی گرفته تا به دیگرمراکز فرهنگی, علمی ,تولیدی ,خدماتی, اجتماعی. وقتی به هم می رسندوپیوسته می شوند چون دریای از نفرت یک صدا خواستار هر چه زودتررخت بر بستن " دیکتاتورمصلح" می گردند.
 آرزوی مرگ رهبر یاپیشوای مقدس,یعنی تودیگردرنزد من ملت ومن مردم ومن ولی نعمت تومُرد ه ا ی بیش نیستی , یعنی توی رهبربدون آنکه خودبدانی مُرده ای وبدون آنکه مُردنت راحس کنی مُرده ای. از نظر من سالیان سال است که توبه زباله دان تارییخ سپرده شده ای ,چرا که دیگردرکم بهاترین نقطه ای ازجسم این ملت هم جای نداری. چه فرقی می کند تو بدانی یا که ندانی مهم آنست که توبرای همیشه با خاطراتی ازپلیدی وزشتی ازتن و جسم وجان ملت زدوده شده ای . وچه خوشحالم من امروز بی وجود توی جبار در وجودم به آسودگی روزگارم می گذارنم وچه خرسندم منکه توامروزحتا درقلب دست پروردگان ومُریدانت نیزجای نداری وچشمانت راچنان حلاوت و شیرینی قدرت سلطانی گرفته که حتا نمی توانی به اطرافیانت هم رحم کنی تا چه رسد به مردم کوچه وبازار.اما بازچه مُسورم من امروزکه تو ازچشم ملت افتاد ه ای ,افتاده ای که چه عرض کنم تو دیگر برایشان خیلی وقت هاست که دارفانی راوداع گفته ای. خوب این از جایگاه داخلیت , همین دیروزبود که قدرومنزلت نماینده ات را دربیرون مرزها هم دیدیم که نخست وزیرکشوری آنهم نه چندان کشورخوشنامی درعرصه آزادی ودمکراسی به اصطلاح به رئیس جمهورکودتایی ات  لقب پشه داده وفریاد برآورد که ای بیخردان برای سیمنار چاره اندیشی برای ریشه کنی بیماری مالاریا پشه را دعوت کردین؟!
توآنزمان مُردی وبرحکومت خودکامت قلم بطلان کشیدی که دستت بخون جوانان این سرزمین آغشته گشت ,توآنزمان مُردی که بهترین فرزندان این آب وخاک را خود صدا کردی وبدست خود به چوخه اعدام سُپردی,تو آنزمان مُردی که بین انسانیت وعدالت وگذشت وعطوفت ومعرفعت, برای بقا وماندن برعرصه قدرت برادامه حکومت فرعونی خویش اسرارورزیدی وسرمست ازشیرینی قدرت که عطش تشنگی ات را پاسخگو بود, برصغیر وکبیر این مملکت رحم نکردی . تو امروز مُرده ای چونکه بی ملتی ,تو امروز مُرده ای چونکه هیچ جای درنزد ملت ایران نداری, هرچند که روزانه به یاری دوربین ها نمایش داده شوی, پیشوای بی ملت یعنی پیشوای مُرده ,رهبری که نتواند دو قدم بی ساز وبرگ محافظانش راهپیمایی کند وهوای آزادی بخورد آن رهبر سالهاست که مُرده است .ومن امروز این نابودی معنویت که به مراتب اهمیت بیشتری ازکالبد بی ارزشت دارد را به جشن وپایکوبی نشسته ومی دانم جسمت نیزکه مایه سرافگندگی ونابودی یک ملتی گشته وازرفتار نابخردانت ممکن است هرلحظه بشکه باروتی شعله ورشود وای کاش که  نشود! چراکه بپای نادانیت میهن وملتم یک جابه باد خواهدرفت!

بزودی رخت برخواهد بست. با رفتن توست که بساط جهالت وخرافات وکهنه نگری هم جمع خواهدشد وراه برای ساختن یک جامعه ایدال انسانی که درآن آزادی وعدالت ومساوات جای اختناق وخفقان را بگیرد بازخواهد شد. وکشورم بی توچه خوشبخت خواهد شد ومردمم بی توچه نفس های راحتی که نخواهند کشید وآینده گان برما پیروان راه آزادی وعدالت چه درودها وبر توچه لعن ونفرین هاکه نخواهند فرستاد. ومن این نوید رااز بیداری فرد فرد زنان ومردان وجوانان جامعه ام درمی یابم وآگاهی ودانندگی وبالندگی نسل جوان کشورم مرا به این امربشارت می دهد که پیروزی نهایی این نبرد نابرابرنزدیک است وفاتح آن ما نیک اندیشان وعدالت جویان خواهیم بود نه تو. من که اکنون این جملات رابرصحفه رایانه خویش نقش می کنم انگاربه تماشای فیلمی نشسته ام که با تماشای آن به خوبی ازعهده پیش بینی پایان خوش آن برمی آیم واین پیش بینی چیزی نیست جزءخبرروبه زوال حکومت تو ونوید ظفرمندی وشکوفایی من وملت وکشورم .

۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

استقبال ارومیه ازاحمدی نژاد با لنگه کفش












آذربایجانی ها نیزمثل همه مردم ایران وهمه خلق ها وقومیت های دیگرایرانی رئیس دولت کودتا(احمدی نژاد) رانه تنها جدی نگرفتند,بلکه این بارمردم معترض ارومیه با لنگه کفش ازاواستقبال کرده وهمانطوریکه درعکس مشاهده می کنید درمقابل چشمان ماموران حکومتی عکس هایش را پاره نمودند!.خوب حق هم دارند درکجای دنیا چنین بدعتی بوده که ازیک رئیس دولت کودتاچی استقبال نه تنهاگرم وصمیمی حتا معمولی بجا آید, که ایران دومی آن باشد. دولتی که با کودتاوخون ریزی وتقلب ودروغ وفریب ورشوه سرکارآید, آیا چنین پاسخی برازنده اش نیست؟دولتی که جزء وفقروفلاکت وبیکاری وبی خانمانی و...را به سر سفره مردم نیاورده وروزگارمردم را این چنین تیره و تار کرده آیا می تواند دربین مردم جای هم داشته باشد؟ چون شرح حال پریشان این دولت کودتایی فخیمه ولایی, امروزه سیاه مشق عبرت تاریخ همه سیاه مشق هاشده, توصیف صفت آنرا به همینجا بسنده می کنیم.

واما مجریان وصحنه گردانان این تعزیه وشعبده بازی استان گردی کودتاچی ها, ازارومیه چند میلیونی توانستند فقط جمعیتی که مطابق معمول جماعت کوپنی ادارات وسربازان تغیرلباس داده وعده ای دانش آموزرابه کمک تشویق ودادن وعده نمره خوب دردرس ورزش وتربیت بدنی وپخش ساندیس وشیرکاکوئئ  دریک میدان ورزشی محلی جمع آوری نمایند,این لپُ مطلب . وامایکی پیدا نشد ازمیان این جمعیت از آقایان سوال کند ,پس کوآن میلیونها رای که ادعا می کردین آذربایجانی ها به این کودتاچی داده اند,آیادُم خروس بزرگترازاین که شما درآذربایجان کمترین رای راآورده اید!
به نوشته اورمونیوز: بعد از ظهر دیروز چهارشنبه چهاردهم اسفند محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران برای دیداری یک روزه به اورمیه سفر کرد. احمدی نژاد حوالی ساعت ۲ بعد از ظهر با کاروانی از اسکورت از فرودگاه اورمیه حرکت کرده و با طی مسیری نسبتاً طولانی برای سخنرانی در استادیوم تختی شهر اورمیه حضور یافت.
سفر محمود احمدی نژاد به شهر اورمیه دارای حاشیه های بسیاری بود اما مسئله بسیار مهمی که مردم را متعجب و شوکه نمود، پرتاب کفش و اشیای مختلف به سوی احمدی نژاد و برخورد با اتومبیل همراهان احمدی نژاد و عکس العملل غیر قابل تحمل آنها بود. هنگام عبور کاروان محمود احمدی نژاد به سمت استادیوم تختی٬ پیرمردی که برای دادن نامه ای به احمدی نژاد وارد خیابان مطهری شده بود با اتومبیل همراهان رئیس جمهور تصادف نمود ولی همراهان و محافظان وی بدون توجه  به راه خود ادامه دادند که مردم از پیاده رو به خیابان سرازیر شده و جلوی اتومبیل ها را گرفتند.
وقتی که آمبولانس کاروان از کمک به پیرمرد زخمی خودداری نمود بین مردم و نیروهای لباس شخصی همراه کاروان برخورد مختصری صورت گرفت. در نهایت با هو کردن مردم آمبولانس مجبور به انتقال پیرمرد زخمی به بیمارستان گردید. در حرکت اعتراضی تعجب آوری که همه مردم را شوکه کرد وقتی اتومبیل رئیس جمهور در میدان ولایت فقیه به سوی خیابان امام حرکت می کرد و احمدی نژاد از اتومبیل روباز به سوی مردم  دست تکان می داد از مقابل  موسسه مالی مهر ( واقع در میدان ولایت فقیه – مرکز) لنگه کفشی به سوی احمدی نژاد پرتاب شد. مأموران به سوی مردم هجوم بردند ولی علیرغم جستجوی فراوان موفق به دستگیری کسی نشدند و بعد از اندکی فرد دیگری نیز در اول خیابان امام کلاه سیاه رنگی به سوی احمدی نژاد پرتاب کرد. همه مردم شاهد این حرکات اعتراضی بودند و این موجب شد که اتومبیل احمدی نژاد به سرعت از محل فاصله بگیرد.
نقطه قابل توجه این سفر نامه های مردمی بود که تعداد بی شمار آنها حاکی از وضعیت سخت مردم  می باشد. مسئولان استانداری آذربایجان غربی با ایجاد پایگاه های مختلف در مسیر حرکت احمدی نژاد اقدام به جمع آوری نامه ها می کردند که در مقابل هر یک از این پایگاه های جمع آوری نامه، صدها نفر تجمع کرده بودند. در یکی از پایگاه ها واقع در خیابان کاشانی نامه مشکلات مردم  به حدی بود که توسط وانت تویوتا حمل گردید. گزارش تفصیلی حاشیه های سفر رئیس جمهور ایران به شهر اورمیه متعاقباً ارسال خواهد گردید.

۱۳۸۹ فروردین ۱۲, پنجشنبه

همایش بزرگ سبزها درآغوش طبیعت



فردا سراسرایران راسبزخواهیم کرد,فرداسیزده بدرسبزمان راباهمه تقسیم خواهیم ,جزءکودتاچی های سبزکُش,آری ما سبزاندیشان فرداسیزده بدرمان راکه به وسعت سبزی بیکران طبیعت سبزوزیباست,بافرد فرد ملت نجیب وفهیم ایران همه باهم یک صدا ومتحد درسینه فراخ طبیعت سبز,دشت ها,باغها,صحراهاوپارکهاوچمنزارها بدرخواهیم کرد. نحسی نکبت بارسال کودتا وکودتاچیان را همراه با سبزه ها یمان به آب وبادوباران خواهیم سُپردتاهرآنچه که بوی نحسی می دهدراباخود بشُویند وببرند.
ماسبزهافردا دراین چشن بزرگ سراسری طبیعت شرکت وضمن جنش وپایکوبی,یک بار دیگرزنده وشاداب بودنمانرا به نمایش خواهیم گذاشت.به کودتاچیان نشان خواهیم داد که سبزی ما نشئت گرفته از سبزی لایتناهی طبیعت سبزاست,ما فردا یک باردیگر بارهبران جنبش سبزتجدید پیمان خواهیم کرد که ما باشمایم تا به آخر,وای کودتاچیان شما هم بدانید که ماتمام شدنی نیستیم وتا به ثمرنشستن خون شهیدان عزیزمان ازپای نخواهیم نشست ! مارا جزء رویش وبالندگی وماندگاری دورنمای نیست ,عرض خود می دارید وزحمت ما افزون .
دوستان مطئمن باشید سرکوبگران فردا جزء تماشای حسرت انگیزکه ما چه بیشمارانیم, درمقابل وسعت وبیکرانی ما وسیل عظیم حضورمردم علاقه مند به برگزاری سُنتی مراسم باستانی سیزده بدرکاری نتوانند کرد. سبزاندیشان عزیزچنین روزی راباید مغتنم شُمرد,با هروسیله ممکن باید پیام جنبش سبز را به میان انبوه جمعیت بُرد.با خلاقیت های فردی وگروهی, درمحیط های که هستیم حدالمکان ازنمادهای سبز مثل روبانهای سبز کوچک ,بادکنکهای سبز, انگشتان سبزبه علامت پیروزی ,اس ,ام ,اس ,با اشاره واغما که ماهستیم ,خواندن سرودهای سبزمان ,گوش دان به سرودهای ازجنبش سبزدرکناردیگرموسیقی های ملی ایرانی, گذاشتن قول قرارهای برای حفظ ادامه پیوندهای سبزمان وده ها نکته وخلاقیت های دیگر......
دوستان فراموش نکنید که هرلحظه ازفردارابایدبرای نهادینه شدن بیش ازپیش جنبش وبذرافشانی اندیشه صلح ودوستی دربین مردم صرف کرد.این کارشدنی است,وهرکسی می تواند باابتکار وخلاقیت خودش درگسترش این امرسهیم باشد.ما فردا می توانیم درموقعیت های مناسب با دیگرهموطنانمان درمورد مسایل متعدد روزانه وامرومعاش وگذران زندگیشان و...صحبت کرده وبه آنان توضیح دهیم که کی هستیم وچه اهدافی را دنبال می کیم . ماسبزهستیم ,اماسبزصلح جو,ماسبزهستیم اما سبزمودت ودوستی, ماسبزهستیم اما سبزعدالت وبرابری,ما سبز هستیم ,اماسبزرحمانی. آری بیائید فردا یک باردیگراندیشه سبزمان را با همه قسمت کنیم وزنده وپویا بودنمان را به کودتاچیان نشان دهیم ,بیائید به همه یارانمان درسراسرجهان دراین روزپیام دهیم که یاران, ما همه با هممیم, سال صبر واستقامت سال ظفروپیروزی ماست .

۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه

محرومان ستون فقرات جنبش سبزاند !

مطلبم درجرس
بخش یک
جنبش سبزنیازمند آن است درسال پیش رو مروری به مسیر طی شده خود داشته ودربرنامه ریزی هایش برای آینده یک بازنگری پایه ای ازخود نشان بدهد. مسیرطی شده ده ماهه اخیردرابعاد وسیع (هم درتاکتیکها,هم دراستراتژیها)بایدبه جد وموشکافانه درتمامی زمینه ها مورد ارزیابی همه جانبه قرار بگیرد. تجربه دیگرجنبشهای اجتماعی نشان می دهد بدون واکاوی وکنکاش راه گذشته ترسیم راه آینده می تواند مشکلات متعدی را درمسیرراه جنبش سبزایجاد کند. لذاجنبش سبز اجازه ندارد دچارخودسانسوری شده ویا بنا به ملاحظاتی تسلیم خودسانسوری تحمیلی ازسوی حاکمان کودتاچی ویا جوسازان نان به نرخ روزخورجناح های مختلف اجتماعی واقع شود.
جنبش سبز همانطوریکه اجازه ندارد ازخواسته هایش عقب نشنی کند وبنا رابه استقامت ومبارزه وپیروزی گذاشته است,همانطورهم انتقادواصلاح برخی اشتباهات مسیر طی شده رابرای پیمودن راه بس پرپیچ خم باقی مانده خودباید مدنظرداشته ودربرنامه های آتی خود بگنجاند. تجربه گذشتگان وتاریخ پرازفرازونشیب کشورمان گواه این مدعاست که خودسانسوری کاذب وغیرضروری وپنهان شدن مصلحتی پشت تحلیل های خوش بینانه گذرا وروزمره گاهاً می تواند مارا ازواقع بینی محروم وازدیدن آنچه درجامعه رُخ می دهدبازدارد, ویا تاثیرمنفی درتصمیم گیرهایمان بگذارد. تحلیل اوضاع اجتماعی وراهیافت مناسب وشدنی, برای حرکت به جلو,نیازی به ًخودسانسوری وفرارازپاسخگویی به اشتباهات وضعف های گذشته ندارد.
قصدم این نیست که جنبش سبز راخدای ناخواسته مبتلا به بیماری خودسانسوری کرده باشم, بلکه هدف واکسیناسیون آن وپیشگیری ازاپیدمی خودسانسوری ومعالجه وبرطرف کردن خطاها ونقصانات احتمالی آن است. چراکه مخالفان ودشمنانش بی وقفه برایش خوابها می بینند وترفندها می چینندوازکاها کوه می سازند, اگربه هوش نباشیم هرآن کودتاگران می توانند ازتک تک خطاها وملاحظات بی محاسبه ما بهرمند شده واین حرکت اصلاحی که بسان آب روان درحال حرکت است را به عناوین مختلف, با موانع ومشکلات جدی روبرساخته ویا به انحراف بکشانند. مثل همان ترفندی که می خواستند جنبش سبز را وابسته به قدرت های خارجی وهدایت شده از بیرون به دنیا وملت ایران معرفی کنند وخوشبختانه تیرشان به هدف نخورد وروسیاه شدند. گرنبود آگاهی ویک پارچگی و یگانگی مردم سبزاندیش,چه بسا حرکت اصلاحی ملت سرنوشت دیگری داشت امروز. نقطه قوت ما در وحدت ویک پارچگی وشبکه سازی واطلاع رسانی وسیع ماست,به ویژه درمیان اقشارپائین جامعه ازروستاها تا به شهرهای کوچک واز شهرهای کوچک تابه شهرهای بزرگ وازشهرهای بزرگ تا به راس هرم قدرت یعنی پایتخت.
ضروریست درآغازسال نو درکنارحرکتهای نوبه اصلاح اشتباهات وضعف های احتمالی خود نیز پرداخته وانتقاد پذیری را تا آنجائیکه مورد بهر ه برداری کودتاچیان قرار نگیرد دردستورکار برنامه های آتی جنبش سبز قراردهیم. نباید فراموش کرد نگاه به گذشته ومسیر پشت سر برای تدوین حرکتهای بعدی ومهمتر از آن برای بقای جنبش سبزفوق العاده مهم ولازم. اگرما درمسیرمبارزاتی مان درعرض ده ماه گذشته تنها موفقیت های جنبش سبز را ببینیم ومورد ارزیابی قراربدهیم وکم وکسرها ورفتارهاوخطاهای آنرا که می تواند بیانگرچراغ راه آینده مان باشد را مورد توجه قرارندهیم, ناخواسته بخشی از راه راباچراغ خاموش حرکت خواهیم کرد. ونباید ازخاطردورداشت که مبارزه سیاسی تعطیلی بردارنیست وهرلحطه اززندگی ما توام است با مبارزه ونبرد, اکنون که ما مشغول گذراندن تعطیلات نوروزی وبهاری خودهستیم. ازدید وبازدید های معمولی گرفته تا به دیدارهای سیاسی رهبران جنبش سبزوبه ویژه دید وبازدید باخانواده شهدای سبز وخانواده های زندانیان سیاسی. مطمئین باشید دولت کودتابخصوص چشم وگوشهای سلطانی آنها لحظه به لحظه رفتارجنبش سبز را زیرنظرداشته وطرحها وترفندهابرایش مهیا می کنند, باید توجه داشت آنها بیکار ننشسته اند وازهرفرصتی حتااز تعطیلات نوروزی نیزجهت ضربه زدن به جنبش واجرای اهداف شُوم خود استفاده می کنند.
 بعدازحوادث ۲۲ بهمن کودتاچیان به فکرالقای شکست جنبش سبزدربین مردم کوچه وبازارافتادند,بخصوص میان هوادارانشان تبلیغات کردندکه جنبش سبز بساط اش جمع شد بروید آسوده بخوابید! خوب چرابه این فکرافتادند وهدفشان چی بود؟ آنها که می دانستند دارند دروغ می گویندوسفسطه می کنند ومردم باورشان نخواهدشد ,پس چراازراس تا به  پائین تبلیغ می کردندکه همه چی تمام شد ؟ برای اینکه بتوانند جلوی ریزش نیروهایشان را بگیرند,اگرخود کودتاچیان مجری ومامورهم نفهمند,تئوریسیان هایشان که می فهمیدند جنبش سبز جنبشی است تمام قد درچارچوب جنبشهای کلاسیک اجتماعی ومتکی به اکثریت ملت ایران ,جنبشی که با کودتای تمام عیار سرکوب نشود با یک راهپیمایی از پیش مهندسی شده سرکوب می شود شکست می خورد؟. شاید آنان بتوانند درمسیر حرکت ما موقتاً وقفه ای ایجادکنند ولی اعلام شکست جنبش ازطرف آنها رویای بیش نیست .  پس این دولت کودتابود که با مشاهد میادین خالی ازمردم شُوک راپذیرفت ومثل آن مُرده که یک باره از زیر سنگ قبر برمی خیزد وسرش به سنگ قبر می خوردو می گوید, ای دل غافل پس مُرده من بودم که دیگران را مُرده می پنداشتم. وفهمیدند که بازنده خودشانند وپایگاه خودرادربین مردم چنان از دست داده اند که برای سخنرانی رئیس دولت شان باید دنبال تماشاگر وشنونده آنهم با انواع واقسام رشوه دادنها بگردند.
واین بود که طرح وترفندشان حتا بین نیروهای خودشان نیزخریداری نیافت تا چه به رسد به مردم عادی . ودیدند این سررا سودای دیگری است که آنراجزءاستقامت ومبارزه وپیروزی مقصدی درکارنیست. حال پرسش این است چه بایدکرد؟ نقاط ضعف وقوت ماکجا بوده ویا هست ؟ چه مقدارخودماوچه مقدار حکومتیان درافُتد وخیزهای ما دخیل بوده اند؟ وچگونه باید ازتکرارآنها پرهیز کنیم ؟ آیا می توانستیم بهترازاین عمل کنیم که نکردیم؟ آیا ازهمه شیوه ها ومتدهای مبارزاتی به درستی استفاده کرده ایم؟ آیاانتقادی به گذشته هست واگرهست بکجای کاریا کارهایمان مربوط است؟ برای برطرف سازی آنها چه اقدام یا اقداماتی باید انجام بگیرد؟ ونهایتاً حرکت یا حرکت های بعدی را چگونه واز کجاباید آغازکنیم ؟
ادامه دارد ...
بخش دو
 به اعتقادم این بارآگاهی سازی واطلاع رسانی رابیش ازپیش بایدازپائین ترین لایه های جامعه یعنی ازاقشارمحروم ومستضعف شروع کرد, درمدتی که ازعمرجنبش سبزمی گذرد به هردلیلی جنبش نتوانسته درشکل گسترده ووسیع پیام خودراکه بیشترین آن شامل خواسته های همین قشرمحروموزحمتکش جامعه می شود رابه میان آنان ببرد. قشری که وسیع ترین نیروی تشکیل دهنده جامعه است که اگراین قشرعظیم ازآنچه راکه پس ازروی کارآمدن دولت کودتا درجامعه رُخ داده وخساراتی راکه آنان ازحیث اقدصادی,اجتماعی وفرهنگی ازکودتاچیان دیده اند مطلع شوندوبدانندکه تمام گرفتاریهایشان,از جمله  گرفتاریهای معیشتی مثل گرانی ,بیکاری و... ناشی از وجودچنین دولت کودتایی است. آنگاه خواهید دید که جنبش سبزازچنان نیروی اجتماعی وسیعی برخوردارخواهدشد که هرفرد سبزاندیش بتواند بعنوان یک رسانه ملی دراقصا نقاط کشورعمل وبه روشنگری بپردازد. این نیروی عظیم به علت عدم امکان دست رسی به وسایل ارتباط جمعی به ویژه به گردش آزاد اطلاعات واخبارازیک سووعدم دست رسی به دنیای مجازی ازجمله انترنت ورسانه های الکترونیکی,درفقراطلاعاتی کامل به سرمی برند وهمین بی اطلاعی ازاوضاع واحوال درامرمبارزه وگسترش شبکه های جنبش درنقاط محروم ودورافتاده کشور, شده نقطه قوت کودتاچیان وآنان توانسته اند تاکنون ازناآگاهی این نیروی عظیم شهری وروستایی بیشترین سوء استفاده وبهره برداری رابه نفع دولت کودتابکنند.
ازاین روشبکه های جنبش سبزدرسراسرکشورمیبایست با توجه به موقعیت وامکاناتشان بطورجدی وپایه ای دربین این قشرازجامعه,خواسته های جنبش را تبلیغ وعمل کرد کودتاچیان رابرایشان توضیح وافشاکنند, لذا یگانه راه کم هزینه موجود وقابل دست رسی درحال حاضرهمانطوریکه آقای موسوی نیز تاکید کردند, رفتن به درون این قشرضعیف واطلاع رسانی وآگاه سازی آنان است. برای شروع مثل هرکاردیگری نیازمند نیروی انسانی وامکانات هستیم که خوشبختانه جامعه این هردوامکان را دارست, هم نیروی انسانی آگاه ودلسوزوفداکاروهم امکانات موجوقابل دست رسی درمحیط زندگیمان. همین کافی است تا ما بتوانیم شبکه های اطلاع رسانی سبزمان رادرروستاها وشهرهای کوچک ,درابعادوسیع به شکل شبکه های سبز فامیلی وقومی ودوستی وهمسایگی, به کمک ویاری نیروهای مثل, معلمان ,دانشجویان ,دانش آموزان بخصوص درایام تعطیلات تابستانی درروستاها وشهرستانهاراه اندازی وشروع به آگاهی دهی کنیم.
دراین رابطه هریک از شبکه های کوچک یا بزرگ  می توانند در وحدت بایکدیگروبه کمک خود مردم کارهاراساماندهی کنند.هرآنچه را که درمملکت رُخ می دهد واین قشرهاچه درروستا وچه در شهرستانها به ویژه دربین کشاورزان وکارگران وپیشه وران شهری وروستایی که با زندگی مشقت بارشان نمی توانند ازاوضاع واحوال با خبر شده وحق را ازباطل تمیز دهند. آنان راازاوضاع احوال کشوربا خبر ساخته وتوضیح دادکه, هدف جنبش سبز رهایی آنان ازگرفتارهای روزمره ای است که ازجانب دولت کودتا برایشان تحمیل شده ومی شود, باید توضیح داد ما می خواهیم جمهوری اسلامی, جمهوری اسلامی باشد که ملت بدان رای داده ,مامی خواهیم قانون اساسی کشورتمام وکمال اجراشود,ما می خواهیم حق به حق دار برسد,ما می خواهیم شما مردم که روزی ولی نعمت سران نظام نامیده می شدین به جایگاه واقعی تان بازگردین , ما می خواهیم شماها ازفقروفلاکت وبدبختی نجات پیدا کیندومامی خواهیم به مفهوم واقعی کلمه شما صاحبان اصلی این مملکت باشید,ما می خواهیم شمافرق اسلام رحمانی با اسلام خشن وغیر رحمانی راازهم تمیزدهیدو... واین کارشدنی است به شرطی که همه باهم درصف واحد ومصمم واستوار به این عمل اقدام کنیم. زیراکارما کاملاً قانونی ,حقوقی وانسانی است ,صحبت کردن ازمشکلات زندگی وعلل آن برای مردم نه جرم است ونه گناه نابخشودنی,توضیح گرانی وفقروفسادوبیکاری وبی خانمانی وعاملان و ومسببان این امروتشریح حق دربرابر باطل عین وظیفه دینی هرفردمسلمانی بعنوان امرمعروف ونهی از منکراست واین کار یعنی رساندن پیام وخواسته های جنبش سبزبه گوش مردم تشنه اطلاعات,وپیوندزدن این نیروی عظیم به دریای بیکران جنبش سبز .