۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

مردم آذربایجان خواستاربرکناری محمود احمدی نژاد شدند

تجدید عهد وپیمان مردم آذربایجان با میرحسین موسوی

خواسته ها:
 برکناری دولت کودتایی احمدی نژاد*
برگزاری انتخابات واقعاً آزاد*
رسیدگی به تخلفات وهزینه های بعد از انتخابات*
به گزارش خبرگزاریهای داخلی ایران مردم آذربایجان طی نامه سرگشاده ای از رئیس مجلس ایران خواستار رسیدگی به عدم کفایت محمود احمدی نژاد رئیس دولت کودتایی شدند. نامه سرگشاده این مردم را که خودرا ازحامیان میرحسین موسوی قلمداد کرده اند درزیرمی خوانید. درکناراین نامه اعتراض آمیزمردم آذرباجان به ادامه کاردولت کودتا ,  کلیپ جدید میرحسین به زبان آذربایجانی ,تجدید عهد مردم آذربایجان را با میرحسین موسوی درآستانه برگزاری دهه سرنوشت ساز22بهمن که امسال حال وهوای دیگری داردومی تواند برای جنبش اعتراضی مردم ایران ,برای سبز اندیشان حاضردرصحنه رفراندومی برای تعین تکلیف حاکمیت دیکتاتوری علی خامنه ای باشد می بینید.لذا امید می رود امسال جنبش سبزحضورمیلیونی خود را که می رود تمامی مکروحیله وتزویر حاکمیت سلطانی را برملا سازد ,با شکوه هرچه بیشترعظمت خودرابه نمایش بگذارد ! کلیپ جدید می توانید اینجا تماشا کنید .
جمعی از مردم آذرباییجان غربی در نامه ای سرگشاده خطاب به علی لاریجانی از برخوردهای صورت گرفته با هواداران جنبش سبز و رهبران آن حمایت کردند.
در بخشی از این نامه آمده است: حدودهشت ماه است که بر همه ما آن میرود که میدانید. انتخاباتی پر مسئله و تبعاتی خونین و ستم آلود را از سر گذرانده ایم و هنوز هم معلوم نیست که چه در پیش رو خواهیم داشت.
در این نامه تاکید شده است:  ما عده ای از رای دهندگان به مهندس میرحسین موسوی هستیم که به انتخاب خود افتخار می کنیم و همچنان بر رای خود هستیم. و به دلایل زیر تا کنون در تجمعاتی که تمایل به ایجاد و شرکت در آنها داشته ایم - با حسرت و دریغ – حاضر نشده ایم و از شرکت کنندگان و آسیب دیدگان نیز برائت نمی جوییم و خود را در کنار آنها می دانیم: اعتقاد به محوریت قانون و عدم صدور مجوز برای تجمع قانونی .  ترس از کتک خوردن و زندان رفتن و هتک حرمت و بدرفتاری.  پرهیز از واداشتن هموطنان عزیزمان که در لباس سپاه یا نیروی انتظامی یا بسیج و حتی افراد موسوم به لباس شخصی بر اینکه ما را ضرب و شتم نمایند یا حتی بر سرمان فریاد بزنند .  به نمایندگان شهرهای خود امید نداریم زیرا که با شناختی که از ایشان داریم هیچیک در پی احقاق حق مردم نیستند . و با اینکه آمار رسمی وزارت کشور اعلام میکند بیشترین رای را در استان ما به مهندس موسوی داده اند چگونه است که نمایندگان ما در مجلس بازتاب چنین سلیقه ای نیستند.
آنها همچنین در این نامه دولت محمود احمدی نژاد را فاقد کفایت معرفی کردند و نوشتند: آیا دولتی چنین ضعیف که از مدیریت کابینه خود هم عاجز است و ادعای مدیریت جهان را هم دارد ، در شان این ملت با پیشینه تاریخی و فرهنگی است؟  آیا در این مملکت قحط الرجال است که کودک لجبازی هر چه خواست ، یکه تازی کند و عقلای قوم با سکوت و حیرت بر آن بنگرند؟   آن وقت چگونه انتظار هست که مردم برای تغییر دولت به خیابانها نریزند؟ در حالیکه از خردمندان و صاحب منصبان تحرک جدی مشاهده نمی کنند . و بر عکس، آنچه شاهدند گسترده شدن دامنه نابخردی هاست آنهم با اعدام جوانانی که به ماجرای عاشورا ربطی نداشتند .
نامه همچنین تصریح می کند: آیا چهره آرمانی ام القرای جهان اسلام این بود؟ میوه انقلاب اسلامی در سی و یکمین سالگردش قرار بود اینگونه به بار بنشیند و این طعم و رنگ را داشته باشد؟ : بی ادبی – خشونت – بی ثباتی اقتصادی – بی اعتمادی – تهدید خارجی – بی تعهدی و بی سوادی مسئولان - استرس و نگرانی درباره آینده و...
در این نامه همچنین از ریاست قوه قضائیه درخواست شده است:  عدم کفایت دولت فعلی را در اداره امور کشور مورد بررسی قرار دهید . درخواست ما از شما این است که با بررسی کفایت یا عدم کفایت آقای احمدی نژاد برای تصدی ریاست قوه مجریه کاری کنید که بیش از این مورد فروپاشی درونی از نظر اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی نگردیم. آیا برای اثبات بی کفایتی ایشان و کابینه اشان شواهد بیشتری مورد نیاز است؟ مقدمات تجدید انتخابات ریاست جمهوری را پس از بهبود قوانین انتخاباتی ، فراهم نمایید.

اسُتادان متعهد ایرانی سمینارهای کودتاچیان را تحریم می کنند


دکتر همایون کاتوزیان، استاد دانشگاه آکسفورد، از شرکت در سمینار سفارت ایران خودداری کرد.
دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، آکادمیسین برجسته ایرانی و استاد دانشگاه آکسفورد انگلستان از شرکت در همایشی که در آن نماینده فرهنگی ایران در لندن سخنرانی داشت خودداری کرد.  وبلاگ موج سبز انگلستان در خبری نوشت: به اطلاع ما رسیده است که دکتر همایون کاتوزیان، استاد برجسته دانشگاه آکسفورد پس از آنکه مطلع شد سمینار سیاست و مذهب در ایران با همکاری رایزن فرهنگی سفارت ایران در بریتانیا در دانشگاه دورهام انگلستان برگزار می شود از حضور در این سمینار خووداری نموده است. سمینار مذهب و سیاست در ایران پس از انقلاب با همکاری مشترک رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی در بریتانیا و مرکز مطالعات ایران وابسته به دانشگاه دورهام روز پنجشنبه بیست و هشتم ژانویه در این دانشگاه برگزار شد. دکتر رضا مولوی از مرکز مطاللعات ایران دانشگاه دورهام و محمد علی حلمی، رایزن فرهنگی ایران سخنرانان افتتاحیه این سمینار بوده‌اند. شایسته می‌دانیم به سهم خود از این حرکت آگاهانه دکتر همایون کاتوزیان تقدیر و تشکر نماییم. ایمیل این استاد بزرگوار برای ارسال تشکرهای شما درج می‌شود. لطفا با پیامهای تشویق آمیز خود از این استاد بزرگوار تشکر نمایید. استاد کاتوزیان پیش از این نیز در مصاحبه با سایت موج سوم به بازداشت دانشجویان ایرانی دانشگاه آکسغورد نظیرمحمدرضا جلائی‌پور اعتراض کرده بود.

ده شبی که تن علی دیکتاتور رابه لرزه خواهیم انداخت !


22 بهمن امسال ریشه استبداد دینی را خشک میکنیم

ما میتوانیم
بله ما میتوانیم

چین و روسیه را در تظاهراتمان پذیرایی خواهیم کرد.چشمان دنیا منتظر حضور مامی باشد.

ما سبزاندیشان همه یک پارچه دررفراندوم سرنوشت ساز 22بهمن شرکت می کنیم .........
مطالب مربوط به این موضوع را اینجا ملاحظه کنید.

علی‌ اشرف فتحی، نویسنده وبلاگ تورجان بازداشت شد !



آخرین مصاحبه علی اشرف فتحی با غلامعباس توسلی را می توانید دراینجا بخوانید .

ایجاد شده در: 01/30/2010 - 16:15
علی اشرف فتحی، صاحب وبلاگ پرطرفدار تورجان، شب گذشته مقابل بیت‌ مرحوم آیت‌الله العظمی منتظری دستگیر شد.
بر اساس گزارش‌های رسیده به پایگاه خبری فرلکسیون خط امام(ره)مجلس«پارلمان‌نیوز»، ساعت 20 روز جمعه، همزمان با برپایی مراسم چهلمین روز رحلت آیت‌الله منتظری علی اشرف فتحی به همراه چند نفر دیگر مقابل بیت آیت‌الله منتظری دستگیر می‌شود.
فتحی که از سال 1378 در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل است به جهت ارائه تصویری متفاوت از حوزه و طلبه‌ها و نیز تحلیل موشکافانه مسائل سیاسی و اجتماعی روز و نیز تاریخی با وبلاگ «تورجان» که نام آن برگرفته از محل شهادت پدرش زمانی که فرماندهی عملیات سپاه سقز را بر عهده داشت است، در بین اهالی وبلاگستان شناخته شد و مورد توجه قرار گرفت.
پست‌های این وبلاگ در برخی موارد مورد استناد خبری و تصویری سایت‌های مختلف خبری قرار می‌گرفته است.
این طلبه اصلاح‌طلب که شب گذشته در حالی که ملبس به لباس روحانیت نبود به همراه چند نفر دیگر بازداشت شد که بر اساس اطلاعات رسیده آن افراد آزاد اما نویسنده وبلاگ تورجان آزاد نشد.
از صبح امروز مادر این طلبه وبلاگ‌نویس به مراجع مختلفی از جمله بنیاد شهید برای پیگیری و کمک برای اطلاع از فرزندش مراجعه کرده اما پاسخی نیافته است.
گفتنی است آخرین پست این وبلاگ را که فتحی 26 ساله و سیدمرتضی ابطحی می‌نوشتند، با عنوان با دکتر غلامعباس توسلی درباره «امام خمینی و روشنفکران دینی» بوده است.
اطلاعات تکمیلی در صورت دریافت منتشر می‌شود...

۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

هشدار به صاحبان ووارثان انقلاب 57


این هیکل وهیبت سفارشی که ملاحظه می کنید برای حفظ تمامیت ارضی کشورکه نه,بلکه برای حفظ حاکمیت ظالمانه علی خامنه ای سفارش داده شده ! 

سرلشگرفیروزآبادی وحزب قاعدین(انجمن حجتیه سابق) چه خوابی برای آخرین نفس های انقلاب مردم ایران دیدند. سرلشگری که ایام نوجوانی خودرا همراه با بازی درکوچه پس کوچه های اطراف مدرسه حقانی سپری واز همانجا بود که چشم گوش جنباند وپایش به مدرسه حقانی باز شد! ازکُند ذهنی وعقب ماندگی عقلی که داشت توانست در مکتب جهل وخرافات مدارج عالیه را البته در جهت عکس حرکت تاریخ یکی پس از دیگری پشت سر بگذارد.
دست پرورده مدرسه حقانی ازبیخردی وعدم دانش سیاسی که در صورت داشتن می تواند هرانسانی را شخصیت بخشد واستقلال اندیشه ورای بدهد, به ناچارازدریچه تملق وچاپلوسی درآمده وبا حمدوثناگویان لباس مقدس رزم رانه درجبهه های جنگ عزت وشرافت بلکه درمحفل های توطعه چینی حزب قاعدین مصباح یزدی ها وشیخ محمد یزدی ها وروح الله حسینیان هاو...  به تن کرد. وامروز درانتقام گیری ازرزمندگان وبسیجیان انقلابی این وارثان به حق انقلاب برآمده وشمشیرخویش ازنیام برکشیده وبراصیل ترین فرزندان این مرزوبوم ناجوانمردانه می تازد تا هم به حیله وتزویر وهم به قتل وکشتارآخرین نفس های انقلاب 57رانیزشاید بند بیاورد.  اما ذهی خیال باطل جنبش به پاخاسته سبز ملت ایران هرگزاین اجازه رابه اوورهبرناقص العقل اش علی خامنه ای نخواهد داد تاکه بقای دولتشان هم چنان پایدار باشد.
حال بخوانیدوقضاوت کنید :چه کسی وطن پرست وانقلابی وعدالت گستراست این آقای سرلشگرکه درتصورملاحظه می کنید وعدالت گستری از سرورویش می ریزد, یا آنانیکه درجبهه های حق وباطل جان به جان آفرین سپردند,ویا آنانیکه امروزدر اسارت این آقا وهمفکرانش هستند.
سرلشگر جنگ نديده؛ بسيجي جبهه نرفته؛ قاعدين گريزان ازجبهه وجهادديروز؛مدعي همه چيز امروز!!!

آیت الله خمینی:  به همه مسئولان کشورمان تذکر مي دهم که در تقدم ملاک ها هيچ ارزش و ملاکي مهم تر از تقوا و جهاد در راه خدا نيست, و همين تقدم ارزشي و الهي بايد معيار انتخاب و امتياز دادن به افراد و استفاده از امکانات و تصدي مسئوليت ها و اداره کشور و بالاخره جايگزين همه سنت ها و امتيازات غلط مادي بشود. چه در زمان جنگ و چه در حال صلح, چه امروز و چه فردا, که خدا اين امتياز را به آنان عنايت فرموده است. و صرف اين امتياز لفظي و عرفي کفايت نمي کند که بايد هم در متن قوانين و مقررات و هم در متن عمل و عقيده و روش و منش جامعه پياده شود. و مصلحت زجر کشيده ها و جبهه رفته ها و شهيد و اسير و مفقود ومجروح داده ها ودريک کلام مصلحت پابرهنه ها وگودنشين ها وزاغه نشین ها ومستضعفين بر مصلحت قاعدين درمنازل ومناسک ومتمکنين ومرفهين گريزان ازجبهه وجهاد وتقوا ونظام اسلامي مقدم باشد.«صحيفه نور،ج٢،ص٣٢١ »
            سرلشگر جنگ نديده؛ بسيجي جبهه نرفته؛ قاعدين گريزان ازجبهه وجهادديروز؛مدعي همه چيز امروز!!! ] به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از دفتر ويژه رئيس ستاد کل نيروهاي مسلح، سردار سرلشکر سيد حسن فيروزآبادي رئيس ستاد کل نيروهاي مسلح در جمع اساتيد دانشگاه دانشگاه عالي دفاع ملي با اشاره به فتنه انگيزي اخير دشمنان استقلال ايران اسلامي گفت: فتنه‌انگيزي در جريان انتخابات و بعد از آن در کشور متاسفانه منجر شد به تجري عناصر ضد انقلاب که منزوي شده بودند.وي افزود: سران اين فتنه در واقع حصارهاي محکم نظام مقدس جمهوري اسلامي و ولايت فقيه را مورد حمله قرار داده و خلاف سفارشات ايشان، فضايي را ايجاد کردند که دشمنان انقلاب از خارج و داخل به هدايت اين فضا پرداختند بطوري که امروز مي‌بينيم کساني که در جريان فتنه خودشان را پرچم‌دار حساب مي‌کردند، امروز مي‌گويند ما اطلاع نداريم اين شعارها را چه کساني داده‌اند و شعار ما شعار استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي است و ما از نظام و ولايت فقيه دفاع مي‌کنيم.
عضو شوراي عالي امنيت ملي در ادامه گفت: من فکر مي‌کنم اينکه آقايان به هر دليل آمدند امروز بازگشت خودشان را به ستون توبه انقلاب با اين حرف‌ها دارند مطرح مي‌کنند، اين امر مثبت و پسنديده‌اي است. اما همانطور که رهبر معظم انقلاب فرمودند مواضع بايد مواضع کاملاً روشن و غير دوپهلو باشد. فرصت زيادي هم نيست.
فيروزآبادي يادآور شد: در 22 بهمن امسال همه ملت ايران به صحنه خواهند آمد براي اينکه ميثاق خودشان را با آیت الله خمینی، انقلاب و رهبري مستحکم کنند و به نمايش بگذارند و قاعدتاً کساني که طي اين هفت، هشت ماه دچار خطاهايي شده‌اند و جرمهايي مرتکب شدند بايستي به سوي ملت برگردند و شعار ملت را بدهند و همسو و هم پاي با ملت باشند.
عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام آنگاه در ادامه با گراميداشت ياد و نام استاد بسيجي شهيد مسعود علي محمدي که به دست دشمنان انقلاب اسلامي به شهادت رسيد بيان داشت: استاد عليمحمدي چراغ شهادت را در جمع نخبگان و توليدکنندگان علم روشن کردند و به عنوان شهيد راه توليدعلم و فناوري، شهيد راه استقلال واقعي ملت ايران و جمهوري اسلامي هستند و به اتکاي جمله استاد شهيد مطهري که شهدا شمع محفل بشريت هستند، استاد علي‌محمدي با شهادتش محفل اساتيد، دانشجويان، متخصصين و نخبگان را نورافشان کردند.(خودمی کُشندوخودخاک می کنند وخوداشک تمساح می ریزند)
سرلشکر فيروزآبادي در پايان با اشاره به حضور ميليون ها انسان انقلابي و ايثارگر در راهپيمايي 22 بهمن امسال و اثرگزاري حضور حداکثري آنان گفت: ان شاء الله بعد از 22 بهمن برگرديم به حال و هواي قبل از انتخابات و يکپارچگي ملت و حرکت درجهت توسعه کشور براساس توليد علم و فناوري.( اگراجازه بدهند البته که حضورمیلیونی سبزاندیشان را خواهند دید) تا اون روز راهی نیست این گوی این هم میدان .

دولت کودتا دست بدامن ساواکی ها شده !




خبری را که هم اکنوان درزیر خواهید خواند یکی دوروزپیش برروی تلکس بعضی ازخبرگزاریها قرارگرفت .اما این خبرافشاگرانه آنطوریکه باید وشاید مورد توجه قرارنگرفت ,خبرکوتاه بود ومربوط به عرصه فرهنگی درارتباط بابه اصطلاح جشنهای دهه فجرکه همه ساله ازسوی دولتها در ایران برگزارمی شود.این خبرافشاگرانه دریک توصیف فشرده بیانگرآن است که دولت کودتایی احمدی نژاد برای بقای خویش ازهیچ نوع امکان ذلیلانه ای رویگردان نیست . حتا اگر شده دست بدان ساواکیهای دوران شاه هم میشود واین یعنی وقاحت , بی شرمی , دیوزگی وزبانم قاصراست دیگرچی......!
با حذف برخی از نیروهای سرشناس مردمی و انقلابیون و مبارزین دوران قبل از انقلاب از لیست مدعوین برای جلسات برنامه ریزی و هماهنگی جهت برگزاری جشنها و مراسمهای دهه مبارک فجر که همه ساله از سوی فرمانداری کاشان برگزار می گردد، امسال دو اسم جدید در میان مدعوین دیده می شود که از سوابق درخشانی برخوردار هستند!!!؟

آقای علی.م که از اعضای فعال و مرکزیت حزب رستاخیر و مخبر ساواک در کاشان در دوران رژیم ستمشاهی بوده اند که حتی یک بار در مقابل تظاهرات پرشور مردم در دوران انقلاب اسلامی در روستای طاهرآباد روی زمین خوابیده و گفته بود حق ندارید در اینجا علیه اعلیحضرت همایونی این شعارها را بدهید و تا من هستم که نمیگذارم این کارها را بکنید و...... و بعد از انقلاب نیز جز معدود فرهنگیانی بود که از آموزش و پرورش پاکسازی و اخراج شد امروز به یمن مسئولیتشان در ستاد دکتر احمدی نژاد در کاشان مفتخر به حضور درجلسات ستاد دهه فجر کاشان مستقر در فرمانداری کاشان شده اند.

همچنین آقای تقی.ص که غیر از پرونده ها و سخنانی که برای ایشان در بین مردم به گوش می رسد، اخیراً بدلیل اینکه به اسم کاروان زیارتی از کشور سوریه، پاسور وارد کشور می کرده و در ایران به فروش می رسانده است مورد پیگرد قانونی قرار گرفته بود و ایشان نیز از مسئولین ستاد آقای احمدی نژاد در کاشان و از مسئولین جامعه اسلامی کارگران کاشان بوده اند که هم اکنون افتخار حضور در این جلسات و نشستن بر جایگاهی را دارند که روزگاری نه چندان دور معتمدین و نیروهای سرشناس مردمی و السابقون انقلاب و فعالین و مبارزین با رژیم ستمشاهی بر این جایگاه تکیه می زدند.


۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

حکومت خامنه ای, حکومت لمُپن ها !


اکبرگنجی :
مسبب اصلی ادامه جنگ ایران وعراق شخص علی خانه ای است!
مصاحبه  ویراستاری شده اکبرگنجی با بی بی سی فارسی ,اکبرگنجی دراین مصاحبه اشاره به مسائلی از پشت پرده نظام می کند که تا کنون ازجنس این نوع مسائل یا کمتر گفته شده ویا اصلاً گفته نه شده . ازادامه جنگ ایران وعراق ,از اختلافات درونی سپاه با جناح خامنه ای , ازچگونگی قالب شدن جناح راست رژیم برحریف چپ مذهبی اش ,از محکوم شدنش به اعدام از سوی علی خامنه ای درزمان خمینی ,واز چگونگی ارتقای مقام خامنه ای به مقام خدایی, اززمینی خواندن احکام الهی ونکاتی چند... (درخلاصه کردن مصاحبه تا آنجایی که به اصلیت موضوع لطمه ای نخورد امانت داری رعایت شده .)

آقای گنجی شما می گوييد در نظام ولايت فقيه، حتی اگر انتخابات آزاد و منصفانه هم باشد، انتقال قدرت صورت نمی گيرد. بر اساس اين استدلال، در واقع همه ول معطلند و جامعه هرگز به سوی دمکراسی نخواهد رفت.
جامعه به طرف دمکراسی خواهد رفت. اما اگر مبارزه شما، مبارزه در چارچوب قوانين مصوب جمهوری اسلامی باشد، قطعا نمی توانيد به سوی دمکراسی برويد، چون قانون اساسی جمهوری اسلامی همه اين راه ها را بسته است. شما سه تا انتخابات داريد: شوراها، مجلس و رياست جمهوری. شما اگر اين سه تا را هم صد در صد بگيريد، نهادهای فراتر از اينها مثل رهبری، شورای نگهبان، مجمع تشخيص مصلحت نظام، سپاه، بسيج، قوه قضاييه و ... راه شما را مسدود می کنند. لذا انتقال قدرت صورت نمی گيرد.
در تمامی نظام های ديکتاتوری که گذار به دمکراسی صورت گرفته، يک جنبش اجتماعی درست شده و وقتی که اين جنبش قدرتمند شده و بين دولت و جامعه مدنی موازنه قوا ايجاد شده، دولت مجبور شده پشت ميز مذاکره با مخالفان بنشيند. بزرگ ترين خواست مخالفان در اين مرحله، برگزاری انتخابات آزاد بوده است. اما ايران با ديگر کشورها يک فرق دارد. مثلا وقتی در آفريقای جنوبی يا شيلی انتخابات آزاد برگزار شد، قدرت به اپوزيسيون و مخالفان منتقل شد. در ايران و در چارچوب شرايط فعلی، اگر شما در انتخابات آزادی هم پيروز شويد، انتقال قدرت صورت نمی گيرد. لذا، اين جنبش دمکراسی خواه ما اگر پيش رفت و موازنه قوا ايجاد کرد و نظام را کشاند پای ميز مذاکره، طبعا ما خواهان انتخاباتی خواهيم بود که اين انتقال قدرت را ممکن سازد.
يعنی شما طرفدار اين نظريه هستيد که جمهوری اسلامی اصلاح پذير نيست؟
جمهوری اسلامی به طور پارادوکسيکال هم اصلاح پذير است و هم نيست. اصلاح پذير نيست اگر شما بخواهيد در چارچوب قانون اساسی فعلی و قوانين مصوب اين مجلس اقدام کنيد که همه راه ها را بر شما بسته است.
يعنی آقای موسوی اشتباه می کند که می گويد در چارچوب همين نظام و همين قانون اساسی به دنبال اصلاحات است؟
هيچ رژيم ديکتاتوری را بر اساس قوانين خودش به دمکراسی گذار نمی دهند. در واقع، شما جنبش اجتماعی را درست می کنيد که خودش معلول نافرمانی مدنی است. وقتی اين جنبش قدرتمند شد، گذار صورت می گيرد. اگر کسی گمان کند که در چارچوب قوانين جمهوری اسلامی ما می توانيم گذار به دمکراسی داشته باشيم، به نظر من محال است و از اين منظر جمهوری اسلامی اصلاح ناپذير است.
اما شما در جهان واقع است که اين گذار را صورت می دهيد. يعنی بدون توجه به آن قوانين، شما نافرمانی مدنی می کنيد، يک جنبش اجتماعی درست می کنيد. آن جنبش اجتماعی از طريق نافرمانی مدنی که فقط و فقط يکی از راه هايش تظاهرات است و ده ها شکل ديگر دارد، شما خود را تقويت و دولت را تضعيف می کنيد و ميزهای مذاکره شکل می گيرد.
بسيار خب، اجازه بدهيد کمی به گذشته ها برگرديم. شما 19 ساله بوديد که عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شديد. چه چيز در سپاه شما را جلب کرد؟
انقلاب ايران، انقلابی بود که اکثريت مردم در آن شرکت داشتند. پس از پيروزی انقلاب گفته شد که قرار است نهادی برای حفاظت از انقلاب درست شود. من هم در آن فضای چپ زده، چون ديسکورس انقلاب يک ديسکورس چپ بود، وارد سپاه به عنوان يک نهاد انقلابی شدم
در سپاه چه کار می کرديد، مسئوليت شما چه بود؟

مسئوليتی نداشتم. اولا سپاه تا مدت ها رتبه بندی نداشت. اين رتبه بندی ها مال هفت هشت سال بعد از تشکيل سپاه بود. آن موقع همه پاسدار بودند. من هم در حد يک پاسبان بودم در سپاه.
اسلحه داشتيد؟
نه. من در بخش آموزشی کار می کردم. جايی که به آن عقيدتی- سياسی می گفتند. درواقع ما متون درسی تهيه می کرديم برای کلاس های خود سپاه. کسانی که می خواستند که به سپاه بپيوندند، بايد يک دوره دو هفته ای را می گذراندند. ما جزوه های اين دوره ها را تهيه می کرديم و اين هم خودش يک طنز بود که کسانی در آن سن و سال، جزوه ها را تهيه می کردند، البته بودند کسانی که سن و سالشان از ما بيشتر بود.
يعنی شما هيچ وقت اسلحه دست نگرفته ايد و در فعاليت های جنگی سپاه حضور نداشته ايد؟
نه.
شما در کردستان هم نبوده ايد؟ اين را می پرسم چون يکی از اتهاماتی که عليه شما مطرح شده، همين بوده که در عمليات سپاه در کردستان حضور داشته ايد؟
اين دروغ محض است. من در دورانی که در سپاه بودم، در تهران بودم و چند سالش را هم در قم بودم. چون مرکز تحقيقات سياسی و ايدئولوژيک سپاه در قم بود.
شما از سپاه کنار رفتيد. اختلاف نظرتان با سپاه در چه بود؟
دو تا مساله عمده داشتيم. يکی اين بود که ما ادامه جنگ را بيهوده می دانستيم و می گفتيم که در اين جنگ پيروزی نيست. ما اين را با مدارک و اسناد در جلساتی که با مسئولان وقت داشتيم به اطلاع آنها رسانديم.
نکته دوم اين بود که ما همان موقع فهميديم که اينها کار سياسی را شروع کرده اند و دارند سپاه را وارد سياست می کنند. ما اين را از سال 61 و 62 می ديديم و آن موقع در شهر قم بوديم و مدام خدمت آيت الله منتظری می رسيديم و اين نکات را شرح می داديم.
در پادگان وليعصر، محسن رضايی که فرمانده سپاه بود و محسن رفيق دوست که وزير سپاه بود، آمدند. در آنجا ما صحبت کرديم. اتفاقاتی افتاد و اعضای لشکر محمد رسول الله به آنها حمله کردند و آنها با ماشين خود فرار کردند. چند روز بعد رفتم به سپاه تهران. محسن رضايی می خواست سخنرانی کند. گفت اينها دروغ می گويند. من دستم را بلند کردم و گفتم من با اسناد اثبات می کنم که شما داريد کار سياسی می کنيد. او گفت که اين طور نيست. من گفتم بگذاريد من بيام جلو حرف بزنم. همه بچه های سپاه خواستند که من حرف بزنم. رفتم جلو و کنار محسن رضايی ايستادم و نشان دادم که اينها جناح راست سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی هستند. روزها در سپاه هستند و شب ها می روند جلسات سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی و همان دعواهای خودشان را دارند.
آن دعوای ما با اينها کشيد به مجلس. ما رفتيم همه اين نکات، هم وضعيت جبهه ها و هم وضعيت فعاليت های سياسی را به صد نماينده مجلس شرح داديم و همين طور به ديگر مسئولان. با آيت الله منتظری هم که در تماس مستقيم بوديم. قرار شد که آقای خمينی وقت بدهد که يک روز صبح يکشنبه ای، به اتفاق محسن رضايی و 11 نفر از سپاه برويم پيش ايشان و مسايل را رو در رو طرح کنيم. همان طور که آقای رفسنجانی در خاطرات سال 63 تمام اين ماجراها را نوشته و آقای منتظری هم در خاطراتش نوشته، آقای خامنه ای می رود پيش آقای خمينی و اين ملاقات ما را لغو می کند و می گويد اين اصلا به صلاح نيست.
آقای خمينی آن موقع، دو پيام داد. يک پيام به مجلس داد که خيلی تند بود و آقای رفسنجانی همين را هم در خاطراتش آورده است. آقای خمينی در اين پيام به مجلس گفت شما حق دخالت در اين کار را نداريد، اين از اختيارات فرمانده کل قواست.
يک نامه ای هم داد به آقای محلاتی که آن موقع نماينده آيت الله خمينی در سپاه بود که آورد در پادگان وليعصر خواند. در آن نامه آقای خمينی تعابير خيلی خيلی تندی عليه ما به کار برده بود و گفته بود در اين شرايط اصلا به مصلحت نظام نيست که محسن رضايی و محسن رفيق دوست تضعيف بشوند و اگر شما کوتاه نياييد و ادامه بدهيد، برخورد قاطع با شما صورت خواهد گرفت. بعد هم که مجلس پشت ما را خالی کرد. ما رفتيم قم، خدمت آيت الله منتظری رسيديم و وقايع را شرح داديم. ايشان گفتند من پيغام دادم به اين مجلس و گفتم که در بين شما يک مرد نبود که بلند شود و بگويد که اين کجايش دخالت در کار فرمانده کل قواست، اين وظيفه مجلس است که به جنگ رسيدگی کند. به هر حال در اين جريان، برای ما درخواست اعدام کردند.
کی درخواست اعدام کرده بود؟
دادستانی سپاه. آقای هاشمی هم در خاطراتش نوشته که سران سپاه دائما از ما می خواهند که با اينها با خشونت و شدت برخورد شود. آيت الله صانعی آن موقع دادستان کل کشور بود. ما به منزل ايشان هم رفتيم. اگر آيت الله منتظری و آيت الله صانعی نبودند، اينها می خواستند بنده و دوستانم را همان زمان اعدام کنند. بعد از اين اتفاق، من به دوستانم گفتم من ديگر نمی توانم در اين سپاه بمانم. از سپاه استعفا کردم و رفتم به وزارت ارشاد. اما دوستان ما در همان جلسه آخری که داشتيم، گفتند که ما راهی جز اين نداريم و می رويم جبهه خودکشی شرعی می کنيم. اينها رفتند و در عمليات بعد، که عمليات بدر بود شرکت کردند و شهيد شدند.
برای من عجيب اين بود که بيست سال بعد، هنگامی که من در زندان بودم ديدم اينها را آوردند تهران و بزرگ ترين تشييع جنازه را برايشان برگزار کردند به عنوان مدافعين نظام. اينها کسانی بودند که با همين آقايان در اختلاف بودند. اينها کسانی بودند که نه نظام سياسی را به آن معنا قبول داشتند و نه جنگ را، اما راه ديگری جلو خود نمی ديدند.
بسيار خب، ولی بعد که شما به وزارت ارشاد آمديد و کار فرهنگی و روزنامه نگاری را شروع کرديد، چرا نوک حمله شما متوجه آقای هاشمی رفسنجانی شد؟ چرا او؟
ببينيد، اولا آقای هاشمی را که شما می گوييد مال دوره اصلاحات است. ولی خب به هر حال، از همان دوره سپاه ما هم مشکل با آقای رفسنجانی داشتيم و هم با آقای خامنه ای. مواضع آقای خامنه ای را که به هيچ وجه قبول نداشتيم. ما بسيار به آيت الله منتظری خيلی نزديک بوديم و از آن موضع کار را دنبال می کرديم.
آن دوره ای که شما می گوييد، دوره اصلاحات است.در آن دوره که سال ها کار شد و من قبلش با مجله کيان و کيهان فرهنگی همکاری داشتم، تصور ما اين بود که بعد از فوت آيت الله خمينی، اينها دوره ای را شروع کرده بودند که رهبر را به مقام خدايی می رساندند، آقای هاشمی رفسنجانی را هم در آن دوره انتقادناپذير کرده بودند به گونه ای که اگر کسی انتقاد می کرد، می گفتند دارند حرم های اهل بيت را در کربلا آتش می زنند، يک چنين مواجهه ای بود.
با اين حساب، انتقادهای آقای احمدی نژاد از آقای هاشمی رفسنجانی هم بايد قاعدتا از ديد شما درست باشد؟
لزوما اين طوری نيست. لزوما جنگ قدرتی که در چارچوب ساختار سياسی خود دولت در بالا شکل می گيرد، با آنچه که در سطح پايين در جامعه مدنی مطرح می شود، يکی نيست. ما خواهان دمکراسی، حقوق بشر و آزادی هستيِم. ولی دعوايی که در آن بالا صورت می گيرد بر سر اينها نيست. دعوا بر سر اين است که شما رئيس جمهوری باشيد يا بنده. قدرت دست شما باشد يا دست من. هيچ کدام آنها نمی خواهند اين ساختار را ببرند به سوی يک ساختار دمکراتيک. البته شکاف در بالا، شکاف در نظام سياسی و رژيم به سود جامعه مدنی است و امکان نفس کشيدن را برای پايين ايجاد می کند.
شما شش سال زندانی بوديد. خود شما فکر می کنيد چرا شما را به زندان انداختند؟
من البته دو دوره زندان بودم. اين شش سال مال دوره دوم است. بار اول، بعد از دوم خرداد 76 بود. من در سميناری در دانشگاه شيراز در باره فاشيسم صحبت کردم. بعد دادگاه انقلاب بنده را بازداشت کرد و در زندان 209 وزارت اطلاعات بودم. اتهامی هم که زدند اهانت به رهبری بود و می گفتند که شما آقای خامنه ای را با هيتلر و موسولينی مقايسه کرده ای. چند ماه در زندان بودم. يک سال حکم محکوميت به من دادند و اتهام من هم تشويش اذهان عمومی بود.در دوره دوم، وقتی که من از زندان بيرون آمدم و فعاليت های مطبوعاتی گسترش پيدا کرد، يکی از کارهايی که ما کرديم، افشای قتل های زنجيره ای بود,یکی دیگر نقد آقای خامنه ای و تئوری ولايت فقيه بود. من هر جا سخنرانی داشتم يا در نوشته ها، آن را نقد می کردم. حتی يکی از اتهامات من در همان دوره اول بازداشت همين بود که می گفتند شما در سخنرانی شيراز، ولايت فقيه را رد کرده ايد. لذا مجموعه اينها را که بگذاريد روی همديگر، خصوصا افشای قتل های زنجيره ای را که بنده هم يکی از آن افرادی بودم که در اين کار مشارکت داشتند، مهم ترين عامل بازداشت ما بود.
شما وقتی که به خارج آمديد، تکيه کلامتان اين بود که موقتا اينجا هستيد و به زودی به ايران بر می گرديد، و وقتی به شما گفته می شد که برگشت به ايران برايتان خطرناک است و از جمله خود من در مصاحبه ای از شما پرسيدم ممکن است برگشت شما به ايران خطرناک باشد، پاسخ شما اين بود که دمکراسی خواهی به هر حال هزينه دارد و شما حاضر هستيد که اين هزينه را بپردازيد. الان بيشتر از سه سال است که شما در خارج به سر می بريد، انگار ماندگار شده ايد اينجا؟
ادوارد سعيد در مقاله ای که در باره مهاجرت دارد به صراحت اين نکته را مطرح کرده است هم در مورد خودش هم در مورد کليه مهاجرين. او هم يک مهاجر فلسطينی بود. ادوارد سعيد می گويد مهاجرين وقتی که می آيند اول فکر می کنند که چند هفته ديگر برمی گردند، بعد اين تبديل می شود به چند ماه و بعد ماه ها تبديل می شود به سال ها. اين نکته ای که شما می گوييد درست است. من همچنان معتقدم که بدون هزينه نمی شود جنبش دمکراسی خواهی را پيش برد. البته جنبش دمکراسی خواهی هيچ وقت به خشونت متوسل نخواهد شد، ولی آن رژيم سرکوبگر هزينه هايی را بر شما بار می کند. سوابق بنده نشان می دهد که گريزی از پرداخت هزينه نداشته ام و همچنان هم ندارم. به هر حال، يک مجموعه شرايطی پيش آمد و ارتباطاتی پيش آمد که مرا اينجا نگه داشت. خصوصا به دنبال آن مقالات قرآن محمدی هم که آيت الله مکارم شيرازی حکم ارتداد برای من داد.
 اکبرگنجی : فراموش نکنید که حکومت علی خامنه ای ,حکومت فقیهان بزن بهادُرهاست .


۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

عموها کجائید؟که بابام را کُشتن !



اُستاد فیزیک ترورشده دانشگاه تهران مسعود علی محمدی

بی نیاز ازهرتفسیری کیست که نداند استاد فیزیک راخودشان کُشتن حکومت کودتا امروزچون انسانی که در حال غرق شدن ویا درحال پرت شدن از لبه پرتگاهی, ازهول ودست پاچگی عرق شدن ویا سقوط کردن به زباله دان تاریخ دست به هرکارمعقول وغیر معقولی برای نجات  خویش می زند . این یعنی احیای مجدد ماشین جهنمنی قتل درمانی به ارث مانده از مکتب تروریست پرور حجتیه ,این یعنی ادامه راه دوزخی سعید وسعید امامی های بدنام تاریخ . حکومت کودتا بار دیگر یا کُشتن  ناجوانمردانه اُستادی جوانمرد وشریف ازتباراسُتادهای مردمی  ,دست به جنایتی زدکه هرگزازسینه تاریخ پاک نخواهد شد. اما این همه چیزی نیست جزء وحشت ازحرکت خروشان و قیام میلیونی سرنوشت ساز ملت دلیر ایران در 22 بهمن . ترس ازسیل بیکران میلیون ها انسان آگاه وسبز اندیش حامی جنبش سبز که می رود باحضور تاریخ سازخود طوماردیکتاتوری علی خامنه ای این رهبر دست به خون  آغشته ج.اسلامی رادرهم بپیچد.



صحنه ترور اُستاد شهید مسعود علی محمدی

فیلم ترور مسعود علی محمدی را دراینجا همراه با یک مصاحبه بینید ,

دانشجویان گروه فیزیک دانشگاه تهران مکرر به وی مراجعه می کردند و سوال می کردند تکلیف چیست. دست آخر مسعود به آن ها گفته بود: بالاخره نفهمیدم تکلیف چیست ولی در هر صورت من به راهپیمایی می روم.



گوشی در دست بر جایم خشکم زد. در یک لحظه خاطرات 24 سال رفاقت در جلوی چشمانم مرور شد. آن سوی خط، ایمان پسر مسعود بود، با صدایی سرشار از اضطراب و آشفتگی، بغضش ترکید: "بابامو کشتن. بمب گذاشتن جلوش، مغزشو متلاشی کردن... " باور نمی کردم. گفتم: چی شده، مادرت اونجاس؟ گوشی را داد به خانم علیمحمدی و او با حزن تمام گریه می کرد و می گفت: درسته آقای دکتر، مسعود رو کشتن، من خودم بالای سرش رسیدم....


ناباورانه دور اتاق می چرخیدم. به بچه ها گفتم. آن ها هم شوکه شدند. باورشان نمی شد. دکتر علیمحمدی، دوست خانوادگی، همکلاسی پدر، رفیق صمیمی دوران دانشجویی او، یک استاد سرزنده و شاد، آدمی سرشار از انرژی و تلاش، مگه می شه؟ چرا او؟ از این برنامه ها نداشتیم. خدایا این دیگر چه حادثه ای است.


همه برنامه هامان به هم ریخت و ساعتی بعد منزل مسعود بودیم. مشاعر درستی نداشتم. هاج و واج و ساکت بودم و ناخودآگاه گذشته را مرور می کردم. جزییات نشانی خانه مهم نبود. تمام منطقه غیرعادی بود و پر از پلیس و نیروهای انتظامی. در آستانه ی منزل جنازه ی خونین مسعود روی زمین بود و پارچه ای روی آن کشیده بودند. اطراف پر از خرده شیشه بود و مردم جمع بودند. چشمم به ایمان افتاد. در آغوشش گرفتم و بغضم ترکید. بوسیدمش و سرش را بر سینه ام فشردم. آن سوتر خانم مسعود بود، دخترش، مادر بیمارش که به عصای چارپایه تکیه داده بود و خواهر مسعود که بی تاب بود و خود را به در و دیوار می کوفت. قیامتی بود. آشنایان و همسایگان بهت زده بودند. همسر مسعود ناباورانه می گفت: صبح تا دم در بدرقه اش کردم، ماشین اش را از پارکینگ خانه خارج کرد و در را بست و لحظه ای نگذشت که دیدم باران شیشه بر خانه بارید و پنجره ها یکباره پایین ریخت. سراسیمه خود را به بیرون رساندم و دیدم که مسعود به حالت چمباتمه بر زمین افتاده است، او را برگرداندم و دیدم مغزش متلاشی شده است... می گفت و می گریید و آتش به حاضران می زد. شیون می کرد و می گفت: من دیدم، خودم دیدم، مغز متلاشی شده ی شوهرم را دیدم....


خدایا این چه روزگار است که بر ما می گذرد.


چند ماه پیش بود که بعد از مدتی دوری منزلش مهمان بودیم. همان خانه ای که او را در آستانه اش به قتل رساندند و در میان شیشه های شکسته و کرکره های در هم پیچیده اش ماتم کده ای فراموش ناشدنی بر پا بود. مسعود بسیار خوش مشرب و دوست داشتنی بود. هر لحظه که او را به یاد می آورم طنین خنده های شیرین اش در گوش ذهنم می پیچد . به محض آن که به هم می رسیدیم سر به سر گذاشتن ها و کل کل کردن هایمان شروع می شد و دیگران را به خنده می آوردیم.


دو سفر با او و دوستان دیگر هم رشته ای برای شرکت در مدرسه تابستانی فیزیک انرژی های بالا به تریست ایتالیا رفته بودیم. تابستان سال های 69 و 70 هر بار به مدت تقریباً یک ماه و نیم که از روز اولش خاطره بود و خنده تا موقع برگشتن. محال بود یک جایی با ورودی های یکی دو دوره ی اول دکترای فیزیک دانشگاه صنعتی شریف گرد هم بنشینیم و چیزهایی از خاطرات آن دو سفر را با هم مرور نکنیم. یادم می آید در سفر اول هر کدام از ما تا جایی که می توانستیم غذای کنسرو شده از ایران با خود برده بودیم تا مبادا در قحطی ایتالیا از گرسنگی تلف شویم! در فرودگاه میلان که نقطه ورودمان به ایتالیا بود پلیس ها مسافران را رد کردند تا سر صبر چمدان های ما سه نفر (من و مسعود و امیر) را بگردند. قیافه های ریش دار ما آن ها را به شک انداخته بود و البته گذرنامه ایرانی مان، هر چند خودمان هیچ چیز غیرعادی در خودمان نمی دیدیم. موقع تفتیش چمدان ها مأموران پلیس فرودگاه میلان یکی یکی قوطی های کنسرو را در می آوردند و می پرسیدند این چیست و ما می گفتیم: food . چشمهاشان گرد شده بود و نمی فهمیدند به چه منظوری این سه جوان ایرانی این همه غذای کنسرو شده با خودشان به ایتالیا می آورند. هر بار که مسعود آن صحنه را با خنده های ویژه اش تعریف می کرد، حاضران را روده بر می کرد.


از مهر ماه 64 با مسعود آشنا شدم. او و امیر ورودی 57 لیسانس در دانشگاه شیراز بودند. من و محمدرضا ورودی 55 شریف بودیم که البته آن زمان اسمش چیز دیگری بود. ما از بهمن 63 دوره ی کارشناسی ارشد را در دانشگاه شریف آغاز کردیم که اولین دوره فوق لیسانس در یکی از رشته های علوم تجربی بعد از انقلاب بود. می شود گفت اولین دوره به طور مطلق، چون قبل از انقلاب جز یکی دو دوره ی ناموفق در این رشته ها فوق لیسانس دایر نشده بود. مسعود و امیر مهر 64 به این دوره پیوستند و تقریباً همه درس هایمان با هم بود. اولش مثل بچه های غریب با کسی حرف نمی زدند. به بهانه همکاری در کلاس های فیزیک عمومی آن ها را به میدان کشیدم و پس از مدتی آن دوستی عمیق مان شروع شد.


سه سال بعد یعنی مهر 76 مجموعه ی ما اولین دوره ی دانشجویان دوره ی دکترای فیزیک در ایران بودیم که البته وحید هم به ما پیوسته بود، که او هم از بچه های شیراز بود. این در حالی است که همان سال ما در امتحان اعزام دانشجو به خارج هم شرکت کرده بودیم که برای نخستین بار شامل دروس تخصصی هم بود و همه ما رتبه های نخست را کسب کرده بودیم. با وجود آن که آن قبولی برای بچه های حزب اللهی آن زمان به منزله ی اعزام قطعی بود و پذیرش گرفتن در دانشگاه های خوب خارج برای ما چندان دشوار نبود، اما ما با یک رایزنی جمعی تصمیم گرفتیم که در داخل بمانیم تا دکترای داخل برقرار شود. تحلیل ما آن بود که اگر از همان نقطه شروع، دوره ی دکتری با دانشجویان قوی آغاز شود، در ادامه نیز با جدیت و توانمندی به پیش خواهد رفت و چنین نیز شد. امروز که به گذشته نگاه می کنم همت سترگ، اراده ی جدی و ایمان و پشتکار استادان و بزرگانی چون اردلان، ارفعی، منصوری و گلشنی را در کنار گذشت و ایثار صادقانه بچه های آن دوران، فرازهایی افتخارآمیز می پندارم.


دوره ی دکترای ما با هم از 67 تا 71 به طول انجامید و درست سر 4 سال آماده دفاع بودیم، با مقالات پذیرفته شده در مجلات معتبر که آن زمان یک سدشکنی بزرگ بود. مهر ماه 71 مسعود قبل از همه آماده دفاع بود. امتحان هم که می دادیم همیشه او اول همه ورقه اش را می داد و می آمد بیرون. بعد هم حاضر نبود در مورد سوال های امتحان و پاسخ های آن ها با کسی حرف بزند. امیر تعریف می کرد که یک بار در دوره ی لیسانس دنبالش می دویدیم که به زور به او بگوییم جواب سوال دومی چه چیز است و او در گوش هایش را گرفته بود و فرار می کرد. در هر حال او اولین دانش آموخته ی دکترای فیزیک در داخل ایران است و این رکورد برای همیشه به نام او ثبت است. پس از او وحید، امیر و من ظرف یکی دو ماه از رساله ی دکترایمان دفاع کردیم و سپس هر کدام راهمان را به سمت یکی از دانشگاه های ایران برای تدریس در پیش گرفتیم.


مسعود در دانشگاه تهران بسیار گل کرد. در مورد دیگران که هنوز زنده اند چیزی نمی گویم. اما مسعود بدون تردید یک استاد بسیار موفق و دوست داشتنی و یک پژوهشگر تمام عیار فیزیک بود. فکر کنم 40 تا 50 مقاله ISI داشته باشد. در زمینه های مختلفی از فیزیک نظری کار کرد از نظریه ریسمانها گرفته تا نظریه کوانتوی هال و کیهان شناسی. مثل همان دوران دانشجویی محققی سریع بود. از زمانی که شروع به یادگیری موضوع جدیدی می کرد تا زمانی که در آن موضوع مقاله تحقیقی منتشر می کرد چندان طولی نمی کشید. در تدریس هم بسیار موفق بود و دروس متنوعی را درس داده بود. یک بار در دفترش دیدم که کتاب سنگین و ارزشمند الکترودینامیک جکسون را ترجمه کرده است که کاری پرحجم و قابل توجه است. گمان می کنم سه چهار سال پیش هم برنده جایزه جشنواره خوارزمی شده بود.


مسعود به لحاظ مشی و مرام سیاسی جزو نیروهایی بود که به طور عام از انقلاب اسلامی و امام خمینی دفاع می کرد. در دوره ی لیسانس در دانشگاه شیراز کم و بیش با بچه های انجمن اسلای ارتباط داشت و قدیمی های دانشگاه شیراز او را خوب می شناسند. از زمان ورود به دوره ی فوق لیسانس بیشتر هم و غم او کار علمی بود اما نسبت به مسایل سیاسی نیز بسیار حساس و علاقه مند بود. در مجموع افکار و اعمال او به مسلمان های معتدل و میانه رو نزدیک بود. نه تمایلات روشنفکرانه و به اصطلاح تحول طلبانه داشت و نه با قرائت های خشک و غیر قابل انعطاف مذهبی میانه ای داشت. انسانی صادق، صمیمی، پر کار، پر تلاش، حرفه ای، اهل دانش و خرد و عقل گرا بود که با هیچ توجیهی نمی توان او را در شمار کسانی که گرایشات راستگرایانه دارند به حساب آورد. در دانشگاه تهران نیز با باند های قدرتمدار راست آمیزش نداشته است و تا جایی که می دانم روابط سالم و صحیحی با مسئولان دانشگاه از طرفی و همکاران هیأت علمی و دانشجویان از طرف دیگر داشت. خیلی زود به مقام دانشیاری و استادی رسیده بود و از چند سال پیش عضو هیأت ممیزه دانشگاه تهران نیز بود که به لحاظ مراتب دانشگاهی با اهمیت تلقی می شود.


زمینه های کاری و پژوهشی اش همان طور که گفتم بسیار متنوع بود اما به یاد نداردم در زمینه های مرتبط با هسته ای کار پژوهشی کرده باشد. البته او هم مثل همه ی ما از مبانی مسایل هسته ای سر در می آورد و می توانست اظهار نظر کند، اما به معنای کسی که کار پژوهشی هسته ای کرده باشد نمی توان او را دانشمند هسته ای نامید.


در این یکی دو ساله اخیر افکار و نظراتش بسیار به جنبش اصلاحی نزدیک شده بود. در یکی دو انتخابات آخر قبل از انتخابات ریاست جمهوری به لیست اصلاح طلبان رای داده بود و برای آن هم تبلیغ می کرد. در انتخابات اخیر نیز به طور جدی از کاندیدای اصلاح طلبان حمایت می کرد. در آن دوره هایی که انتقال پیام ها از طریق ارسال پیامک رایج بود خیلی وقتها پیامک های جالبی که دستش می رسید را برای من نیز ارسال می کرد. یادم هست برایم تعریف کرده بود که در راهپیمایی 25 خرداد از صبح روایت های مختلفی در مورد برقراری یا عدم برقراری راهپیمایی از سوی اصلاح طلبان پخش می شد. او تعریف می کرد که دانشجویان گروه فیزیک دانشگاه تهران مکرر به وی مراجعه می کردند و سوال می کردند تکلیف چیست. دست آخر مسعود به آن ها گفته بود: بالاخره نفهمیدم تکلیف چیست ولی در هر صورت من به راهپیمایی می روم. می گفت این را که گفتم با شلیک شادی دانشجویان مواجه شدم، انگار دنیا را به آن ها داده بودند. روشن است که خوشحالی آنها از آن بوده که استاد محبوب شان نیز با آن ها همراه است.


پنج دهه زندگی پربار و افتخار آمیز مسعود علی محمدی نعمتی است که خداوند نصیب هر کس نمی کند. به صداقت و پاکی روح او گواهی می دهم و از خداوند برایش آمرزش و علو روح در خواست می کنم. روانش شاد باد و خداوند صبری جمیل به بازماندگان داغدار و مصیب زده اشت عطا کند.


نوشته ای ازاحمد  شیرزاد

۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

انتخاب علی خامنه ای بعنوان دیکتاتورسال




دانشگاه اسلو، آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران را به عنوان «دیکتاتور سال» برگزید.انتخاب کنندگان شخصیت «دیکتاتور سال» ، آقای خامنه ای را از میان 11 نامزد، از جمله کیم جونگ ایل، رهبر کره شمالی، رابرت موگابه، رییس جمهوری زیمبابوه و رهبر نظامی میانمار برگزیده اند.برگزارکنندگان این مراسم می گویند جایزه دیکتاتور سال به شخصی تعلق می گیرد که «در یک سال گذشته، بیشترین خصومت را علیه مردم کشورش و دیگر ملت ها به کار بسته است.»به گفته یکی از استادان دانشگاه اسلو «این جایزه شکل گرفت تا به جهان یادآوری کند میلیون ها انسان از نسل کشی و شکنجه جاری در جهنمی که زندگی می کنند به شکل روزانه عذاب می کشند.» دانشجویان دانشگاه اسلو در نروژ با رای دادن از طریق سایت اینترنتی «فیس بوک» آیت الله خامنه ای را انتخاب کرده اند.

۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه

امروزبه حال زنان ایران باید گریست !


دکترزهرا رهنورد:
به کندن خلخال پای زن یهودی که نه , امروزبه حال زنان ایران زمین باید گریست !

دکتر زهرا رهنورد طی نوشته ای به شرح مصائب و سختی هایی که زنان ایرانی بعداز کودتای انتخاباتی 22خرداد متحمل شده اند، پرداخته ومی نویسد.

امروز پس ازانتخابات دهم ریاست جمهوری، فهرستی از مصائب پیش روی ملت است که بخشی از آن مربوط به زنان است.

در تمام طول تاریخ، هنگام لشگرکشی ها، کودتاها و جنگ ها و هنگامی که نظام ها پا از ساحت عدل بیرون نهاده و با تاکتیکِ شکستن و زدن و و بستن و شکنجه و زندان، به استراتژی تداوم اقتدار خود دوام بخشیده اند، اگرچه مرد و زن و پیر و جوان و بزرگ و کوچک را از ترور و ارعاب و وحشت بهره مند کرده اند، اما پیوسته، مصائب زنان مضاعف بوده است.

هنگامی که فهرست رنج های زنان را مرور می­کنم، از نوعی بی چشم و رویی و حق ناشناسی که خاص خودکامگی ها است متأثر می­شوم. آیا جمهوری اسلامی فراموش کرده که سی سال پیش برای تحقق همین نظام، زنان پیشوا و پیشتاز بوده اند و از تقدیم جان و مال و آبروی خود دریغ نورزیدند؟ آیا فراموش کردهایم که در جنگ تحمیلی و دفاع مقدس زنان با شجاعت زینب وار همسر و فرزندان را روانه جبهه ها کردند تا وجبی از خاک ایران به تاراج بیگانه نرود؟ و متأسفانه همانها، امروز از بلاکشان و دردی کشان جام زهر جفا هستند...!

چرا نباید فهرست سرفرازی و سعادت زنان را احصا کنیم و چرا نباید فهرست آشکار مصائب زنان را در معرض قرائت وجدانها قرار دهیم؟ آیا این یک بازگشت نیست؟

رنجنامه بانوان بیت شهید دستغیب چه واقعه ای را به یادمان می آورد؟ پنهان کردن دختران در کنج صندوق خانه ها (بخوانید خیمه ­ها) دور از گزمه ها و شحنه های مست، سرِ شکسته و خون آلود جوانان و ... بستن درِ مسجدی در شیراز؛ کدام را باید گفت؟

گیرم نه برای 800 سال سابقه اخلاص و ایمان و فداکاری خاندان دستغیب بلکه برای کندن خلخال از پای یک زن یهودی، آیا نباید شکوه کرد و گریست و پاسخی مناسب­تر از اشک و شکوه به راه انداخت؟

اما فهرست مصائب ادامه دارد.

زنان زندانی؛ زنانی که گناهی جز آزادیخواهی و حق جویی نداشته اند. به یاد آوریم در واقعه کربلا فجایع زیاد بود، اما زنان را زندان نکردند. تجاوز و شکنجه ها که جای خود را دارد. این هتک آبروی یک نظام است زنان راکه سمبل رأفت و شفقت و قداست یک ملّتند، به زندان بیافکند.

زنانی که نمی دانند در مقابل اشک چشمان فرزندان به دور از پدر، چه پاسخی بدهند.

زنان نمی دانند به ضجّه های سوزناک «بابا، بابا»ی فرزندان یتیم خود چگونه باید بگویند «بگذار دلت تنگ و تنگتر شود، اما دیگر بابایت را نخواهی دید، چون او را از پل پرت کرده اند، زیر ماشین کشته اند، یا به تیر جفا قلب پر از مهرش را سوراخ سوراخ کردهاند»؛ مثل سیدعلی موسوی حبیبی.

اما زنان از این پس باید شاهد یک نقاب نیز باشند: نقاب حفظ کیان خانواده؛ با محتوی نابودی خانواده؛ با قانونی به نام تعدد زوجات که بنا به نظر آیت­ الله العظمی صانعی، بدون رضایت و اجازه زن، جرم و حرام است، و تنها شرطی که گذاشته اند فقط و فقط رضایت زن نخست است.

بگذریم از این که در جوامع مدرن امروزی فردیت های انسانی زن و مرد به طور طبیعی زمینه‌های چنین اجازه ای را نیز به صفر رسانده، و البته در جوامع امروزی برای عشرت طلبان نیز لازم نیست جواز شرعی صادر شود.

اما در نهایت باید گفت دست مریزاد، چقدر خوب قدردان زنان شکوهمند ایران بوده اید!!!