۱۳۸۸ دی ۱۲, شنبه

شخصیت فاجعه آفرین رهبر!




مطالعات وبررسی های تحقیقی که اشخاص صاحب نظر, بر روی خصوصیات بعضی رهبرها وپیشواها انجام داده اند حاکی از آنست که ,ابعاد پُرتنوع شخصیت انسانها به ویژه بعدُ کیش شخصیتی درافراد مختلف چه دربین افراد عادی جامعه وچه دربین افراد شاخصی مثل سیاستمداران ورهبران با درجات مختلفی خودش را نشان می دهد.ولی این وجه از بعدُخصوصیات افراد هیچ رابطه مستقیم یا غیر مستقیمی با اعتقادات مذهبی یا (سیاسی مذهبی)  ویااعتقادات سیاسی غیرمذهبی( لائیستیکی) آنها ندارد.همانطوریکه یک دگراندیش لائیک ویا یک رهبر سیاسی دگراندیش می تواند دچاربیماری خود بزرگ بینی شود,یک شخص مذهبی,یا یک رهبردینی نیز می تواند عیناً به این  بیماری مبتلا گردد.لذا کیش شخصیت ودیکتاتورمآبی ازخصوصیات فاجعه باراغلب کسانی است که گرفتارچنن بیماری هستند.این بیماری می تواند هم وراثتی باشدوهم وغیر وراثتی,اما گاهاً دیده شده که وراثت درکیش شخصیت ودیکتاتورشدن شخص رلُ مهمی بازی می کند. اگراین بیماری خطرناک به موقع تشخیص وازپیشروی آن جلو گیری نشود می تواند درهرانسانی لانه کرده وفاجعه آفرینی کند. با مطالعات وبررسی های روانشناختی که برروی رفتاروخصوصیات اشخاص مختلف خود بزرگ بین انجام داده اند به این نتیجه رسیده اند که دراغلب آنها,ویژه گیهای یک نوع  اپیدمی خود را کمال مطلق دیدن ,خود را مرکزعالم دانستن وجود دارد ,وجه اشتراک همه این افراد همانا کیش شخصیتی  است که  به وضوح دررفتار وتصمیماتشان مشاهده می شود.

برخی از روانشناسان براین عقیده هستند, فُرموله کردن اینکه اشخاص مادرزاد دیکتاتوربه دنیا نمی آیند وپیوستگیهای ژنیتیکی موجود درانسان به نردبان و یا به منحنی ( D.N.A ) بستگی چندانی ندارد , به لحاظ علمی نمی تواند چندان دقیق تلقی شود. چرا که امروزه بررسیهای علمی ازیک سووتجربه بشری ازطرف دیگرثابت می کنند که رفتارانسانها  قطعاً نسبی است ونمی تواند تماماً وراثتی ویا تماماً اکتسابی باشد . لذا شخصیت ورفتاردیکتاتورها با این تعریف که هیچکسی دیکتاتور بدنیا نمی آید دارای یک تضاد بسیار جدی هست ,وآن اینکه شرایط زیستی و المنت های اکتسابی محیط زیست واز همه شاخص ترداشتن مقام خدا یگانی وزیست سلطانی ودرراس امورات حکومتی قرار گرفتن و از نوک قله ساکنین وته نشینان را نگریستن درامردیکتاتورشدن ودرهیبت دیکتاتورظاهرشدن, به ویژه درجوامع نه چندان پیشرفته ای نظیر ایران ازدرجه تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند ولی کافی نیستند. برای دیکتاتور شدن و سلطان وار زیستن  شخص باید خصلت واستعداد وزمینه ذاتی نیز داشته باشد.

نقش ژنیتیکی دررشد دیکتاتوری در وجود افراد بسیارمهم محسوب می شود ,چراکه بایک بررسی ساده نیز می توان به این نتیجه رسید که جاه وجلال ومقام که اتفاقاً هرسه نیز ازدرجات محیط زیستی بوده واکتسابی هستند همیشه صادق نیستندو دیکتاتورواروسلطان وارزیستن را به همراه نمی آورند.آنچه که دراینجا مهم خصوصیات فردی شخص ,که خمیر مایه اش ژنیتیکی است ودر گرایش افراد به دیکتاتوری رلُ اساسی بازی می کند. به همین خاطر هست که می بینیم گرایش وعطش شخص برای زیست خدایگانی درافراد مختلف متفاوت است اگراین فرضیه که ذکرش رفت راهی به بیراهه بود,دراین صورت باید تمامی کسانیکه صاحب منصبی بودند ویا هستند بلا استثنا دیکتاتورمی شدند. ولی تجربه تاریخی نشان داده که همه راس نشینان سلطان وار نمی زیستند و دیکتاتوری نمی کردند, بخصوص در جوامع دمکراتیک وحتی بعضاً نیمه دمکراتیک . نتیجه این می شود که همه رهبران استعداد دیکتاتورشدن ودیکتاتوری کردند را درذات خویش رانداشته وتشنه قدرت نیستند,بلکه بودند وهستند ازبین رهبران مردمی که تشنه خدمت اندو تشنه خدمت بودند ما در تاریخ نمونه های بسیاری داریم که از قلب مردم برخاستند وبه قلب  مردم نشستند وبه راه مردم جان شیرین خویش باختند( سا لوادرآلنده درشیلی  جمال عبدل ناصردر مصر, مرحوم دکتربهشتی درایران).

ازآنجائیکه قصداین نوشته پرداختن اجمالی به کیش شخصیت فاجعه ساز رهبر (آیت الله خامنه ای )است , بررسی همه جانبه کیش شخصیت ونقش کیش شخصیت درتاریخ را به زمان دیگری وا می گذاریم.

اگر توجه کرده باشید نظام دیکتاتوری نازیسها درآلمان , نظام دیکتاتوری موسولینی ها در ایتالیا ونظام دیکتاتوری ایستا لینیست ها درشوروی سابق, نمونه های مشخص فاجعه بار تاریخی هستند که جامعه بشری پشت سر خود دارد درهرسه این نمونه ها نقش برجسته کیش شخصیت فاجعه باربوده که آویزه گوش تاریخ است.  برخی فلاسفه وپژوهشگران درعرصه جامعه شناسی وروانشناسی به این عقیده اند, که نظام های استبدادی وتوتالیتاریستی بستری هستند برای پیدایش وعرض اندام کردن اشخاصی که درآنان زمینه خودبزرگ بینی ودیکتاتورشدن ازدرجه نسبتا بالایی برخورداراست .در نتیجه هریک ازاین رهبران یا پیشوایانی که دربالا ذکر شد,به علت داشتن کیش شخصیت فوق العاده خطرساز باعث فجایعی شدند که درتاریخ بشری بی نظیربوده وهنوزکه هنوز تاثیرات منفی آن درسرنوشت جوامع بشری خودنمای می کند.

در آراءنظریه پردازان اعتقادی (دیندار)درنظام های توتالیتاریسم مذهبی وهمینطوردرآراءونظریه های فلاسفه غیردینی(لائیک) درنظام های سکولار(لائیک) حضور یک شخصیتِ استثنایی وکاریزماتیک ازیک جایگاه مافوقی برخورداراست, و منجی گرانه خودرا ناجی نجات بخش جامعه می داند. در اعتقادات واندیش های دینی، این شخصیت به اصطلاح ما فوق جامعه بشری ،که معمولاً رهبر(پیشوا) یا ولی فقیه نامیده می شود, رفتاری دیده می شود که گویی با ماورای طبیعه درارتباط است ! وگویا به خود اونیز چنین الهام می شود که واقعاً باکهکشانهای دوردست درارتباط است ,البته این چیزتازه ای نیست زیرا تابوده تمامی دیکتاتورها درطول تاریخ خودرا بنوعی فرای کائنات می دیدند.  

وازنظرخودومُریدانش هرآنچه که او انجام می دهد ازنُزولات آسمانی وگویی عین صواب است و وهرآنچه راکه همگان دانند اویکجا می داند. در نظام های توتالیترغیرمذهبی یا لائیک ,این شخصیتِ فوق جامعه بشری که همان سلطان( پیشوا) نامیده می شود. بجای اعتقادات مذهبی وداشتن ارتباطات با ماورای طبیعه , خصوصیات ناسیونالیستی ویا فرا ناسیونالستی (نژاد پرستی)ویا مرام پرستی که شیوه کشورداری خود را یگانه راه نجات بخش معضلات بشری,مرام وشیوه مملکت داری دیگران را غیرانسانی وباطل و ناکافی می خواند, به صورت فاجعه آمیزی برجسته می شود,بطوریکه تمام آمال آرزویش می شوداینکه باید مرام وسلیقه او جهانشمول شده روش ومنش اوبرتمام دنیا حاکم گردد ودین وآئین و نژاداش برترین باشد. نمونه بارز آن می تواند آدولف هیتلرباشد.درزمینه گسترش نژاد پرستی وولی فقیه با صدور انقلاب اسلامی به طریقی که خود می فهمدو می پذیرد.( به شیوه فرقه مصباحیه ویااخوان المسلمین در مصر).

ازنظراووطرفدارانش رهبرویاپیشوا کسی است که دارای صفات "مافوق بشری" می باشد و این خصوصیات دارای مشخصه های است که صاحب آنرا را درشکل وشمایل یکً ناجی و "رسول "معرفی می کند. بر این اساس چنین وانمود می شود که در تصمیمات رهبر یا پیشوا حکمتی است که اهالی وساکنین یعنی مردم جامعه از درک و فهم آن، عاجز و ناتوانندوصلاح ومصلحت خویش نمی دانند واین رهبر است که صلاح آنان را می داند. درجمهوری اسلامی، این رهبریا ولی فقیه است که دررائس هرم قدرت ًمقدسهً خویش جلوس کرده وصلاح مُلک ومملکت را جزء او کس دیگری نمی داند. دراینجا رهبرتنها یک رئیس مقتدر حکومت نیست بلکه او کسی است که دربرابرش هیچ نهاد مستقلی حتی نیمه مستقلی هم نمی تواندعرض اندام کند. واوست که بجای میلیونها انسان می اندیشد وتصمیم می گیرد.اگرمصلحت ومنافع او که همانا ,منافع فرقه ای اویعنی همانانی که اورادردایره انس فرقه ای خویش گرفته وبه مرتبت پیشوایی مطلق رسانده اند ا وقبای دیکتاتوری به تنش کرده اند, ایجاب کند با یک اشاره یا "فتوا بساطی را جمع وبساط  دیگری را پهن می کند . حتا ریختن خون هزاران انسان بی گناه به اشاره رهبر بنام مصلحت نظام جایزشمرده می شود!

درنظام های استبدادی فرد گردانی (فرد فرمانی )موقعیت سیاسی اجتماعی افرادحقیقی وحقوقی وحتا جان خود این اشخاص را  – بسادگی قربانی چیزی می کنند که آنرا مصلحت نظام وعین صلاح وعدالت قلمداد می کنند. تمامی کشتارها وقتل وغارت ها وکودتاها ویورشهای وحشیانه به احزاب وسازمانهای سیاسی وصنفی وموج تمامی دستگیری ها، شکنجه ها، الغاء آزادی بیان و اندیشه، سرکوب زنان و روشنفکران وکاگران ,دانشجویان و... قتل عام زندانیان سیاسی وهجوم به حریم خصوصی افراد وپایمال کردن حقوق اقلیت های قومی وملی و مذهبی همه و همه می توانند بنام مصلحت ونجات نظام که در حقیقت چیزی نیست جزء مصلحت و منفعت خود رهبرو شُرکایش به عناوین مختلف توجیه و تبلیغ می شوند.

قلم این همه دوانیدم که بگویم : کیش شخصیت رهبر فاجعه سازبود وفاجعه ها آفرید, کیش شخصیت فاجعه آفرین" آقا" ازآنجایی نمایان شدکه وی پذیرفت جانشین امام (ره) شود,درحالی که خودنیک می دانست ازهیچ منزلت فقهی ,اجتهادی ومدیریتی که بتواند جانشین رهبرکبیر انقلاب شودرا دارا نیست .اگرعلی خامنه ای گرفتار کیش شخصیت نبود ونگاهی به قدوقواره خود می انداخت قطعاًمی بایست ازپذیرش چنین مسئولیت سرنوشت سازی امتناع می کرد, اگرچنین می شد چه بسا حوادث فاجعه باری که درسالهای متمادی پس ازا انقلاب شکومند مردم رُخ داد رخُ نمی داد.اگررهبرکیش شخصیت نداشت ازدیکتاتورشدن خود جلوگیری می کرد.

کیش شخصیت چه فاجعه هاکه نمی آفریند:

.اگررهبرکیش شخصیت نداشت ,به سادگی دیکتاتور نمی شد !

.اگررهبرکیش شخصیت نداشت , تن به سلطان وارزیستن نمی داد !

. اگررهبرکیش شخصیت نداشت, امروز مُلک ومملکت ما به این روز نمی افتاد!

.اگررهبرکیش شخصیت نداشت, روزگارمردمان ایران زمین چنین سیاه نمی شد !

.اگررهبرکیش شخصیت نداشت ,اندیشمندان این مرزوبوم درسیاه چالها گرفتارنمی آمدند!

.اگررهبرکیش شخصیت نداشت,جوانان سبزمردم چنین به خون خویش درنمی غلطیدند!

.اگررهبرکیش شخصیت نداشت ,مادران دلاور ایران زمین درماتم جوانانشان به سوگ نمی نشتند!

.اگررهبرکیش شخصیت نداشت, لیست قتل عام زندانیان سیاسی را امضاء نمی کرد!

.اگررهبرکیش شخصیت نداشت, رضایت به قتلهای معروف به قتلهای زنجیری نمی داد !

.اگررهبرکیش شخصیت نداشت ,برای ادامه  خلافت سلطانی خود رضایت به قتل جاجی احمد خمینی نمیداد!
اگر رهبرکیش شخصیت نداشت ,دلاورمردانی را که با انقلابشان اورا ازسیاهچالهای رژیم پهلوی نجات داده بودند , پس از به مسند نشتن آنان راناجوانمردانه به جوخه اعدام نمی سپرد!

. اگررهبرکیش شخصیت نداشت,نشتن با قاتلانی چون مصباح یزدی ,محسنی اژه ای, سعید امامی ,نیری, مصطفا پورمحمدی ,روح الله حسینیان و... را به نشتن با عقلای قوم چون , هاشمی وخاتمی وموسوی وکروبی و... ترجیح نمی داد!

.اگررهبرکیش شخصیت نداشت , آیت الله منتظری این مجتهد اعلم واین  فقیه مردمی راسال ها به خانه خویش محبوس نمی ساخت !

.اگررهبرکیش شخصیت نداشت , به گفته آن دانشجوی جسوروفریخته چون پدری دلسوز به یاری عقلای قوم حوادث پس از انتخابات را  به صورت انسان پسند انه وفراجناحی وغیرفرقه ای حل وفصل می کرد!

.اگررهبرکیششخصیت نداشت ,  امروز درایران گل های مردم چنین بی رحمانه پرپر نمی شد!

.اگررهبرکیش شخصیت نداشت, نداها وسهراب های این سرزمین آریایی این چنین به خاک وخون نمی غلطیدند!

.اگررهبرکیش شخصیت نداشت ,به یاران دیروز وصاحبان اصلی این انقلاب چنین بی حرمتی نمی کرد!

.اگررهبرکیش شخصیت نداشت ,امروز شیخ جسورجنبش سبز مردم این چنین مورد هجمه ارازل واوباش و نوچه هایش قرار نمی گرفت!
.اگررهبر کیش شخصیت نداشت ,امروز پشت به رفاقت پنجاه ساله اش با هاشمی ویارانش نمی کرد!

.اگررهبرکیش شخصیت نداشت ,امروز از شهید شدن نامردانه خواهرزاده میر حسین موسوی این چنین باد به غبغب نمی انداخت! (کیست که نداند خواهرزاده رهبر جنبش سبز را , به اشاره چه کس یا کسانی کشُتند,تا بتوانند میرحسین را به سکوت وادارند وچند صباحی بیش به خلافت سلطانی خود ادامه دهند, اما ذهی خیال باطل این مردم حق جو هرگز دراحقاق حقوق خویش میر حسین عزیزرا تنها نخواهند گذاشت . ودیر نیست آن روز که تشت رسوایی دیکتاتور ودیکتاتورچه ها به آسمان ها طنن خواهد انداخت وخورشید حقیقت حقانیت مامظلومان رابه پیشانی این سیاه دلان نشانه خواهد رفت ).

.اگررهبر کیش شخصیت نداشت , برای عبوراز این بحران خطیر,با تن دادن به یک رفراندوم عمومی اجازه می داد ملت ایران سرنوشت خودرا خودش ورق می زد!

.اگررهبرکیش شخصیت نداشت , وهزاران اگرهای دیگر.........................



هیچ نظری موجود نیست: