۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

مرد معروف دادگاهای مخوف !



میرحسین مرد سالهای پرمخاطره


ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض  خود میبری  و زحمت ما می  داری

از روزهای اول اعتراضات مردم به انتخابات تا خود امروز دست کم چندین بار کیهان و ایران و فارس و تیتر زده اند و خبر از دستگیری و موسوی و کروبی داده اند؟ موج خون خواهی مردم از موسوی و خاتمی و کروبی را فریاد زدند، پرونده جاسوسی شان را تیتر کرده اند و  به دنبالش صاحبان دولت و دستگاه قضا و اجرا نیز به کرات فرمان دستگیری موسوی و کروبی را صادر کرده اند.پس تهدیدات اخیر محسنی اژه ای قصه جدیدی نبود که ارزش نوشتن داشته باشد. برای همین می خواستم دوباره قصه مادربزرگم در روستا و فلسفه عوعوی سگهای ولی الله چوپون را بنویسم و اصلا کاری به کار این خط و نشان های سیاسی محسنی اژه ای  نداشته باشم اما مجبور شدم این مطلب را بنویسم در ستون مسافر  روز آن لاین، ستونی که هر بار باید در آن نامه ای به کسی بنویسم و نمی شود در آن  در مورد سگ های ده بالا نوشت و کشف کرد فلسفه عوعوی سگ های ولی الله چوپان چه بود که همیشه وقتی پسران و دختران روستا را دسته جمعی و در یک حلقه متحد می دیدند ناگهان شروع می کردند به های و هوار راه انداختن و دندان نشان دادن و ترساندن ما و معمولا هم کم پیش می آمد دل و جرات کنند و پاچه بزرگترهای گروه را بگیرند. بگذریم در مورد سگ های ولی الله چوپون بعد ها می نویسم:


محسنی اژه ای! به جای باز کردن دهان و دندان، درهای زندان را به روی میروشیخ  باز کن!

وقتی محسن میردامادی با آن همه سواد و علم، سودای سروری عالم را ندارد و روزها و ماهها در زندان است، وقتی محسن صفایی فراهانی با آن همه  توانمندی و توانایی، تب و تاب قدرت ندارد و اینک در بند است، وقتی محسن امین زاده با آن همه دانش و دانایی، دلبری از دولتمردان نمی کند و مریض و بیمار در زندان است ، باید که در نبود محسن ها و حسنات شان، یکی مثل محسنی اژه ای پیدا شود و بر صندلی دادستانی کل کشور بنشیند و صدایش را برای شیخ و میری که صدای شان از نستاندن داد دربندان و شهیدان و شکنجه شدگان، بالا رفته، بالا ببرد و ناگهان چنگ و دندان نشان دهد.

پس نه بزرگان، بیگانه اند با این نوع شاخ و شانه کشیدن ها و نه ملت انتظار دادستانی از کسی را داشت که پیش از این نامش به خاطر چنگ و دندان نشان دادن به نام آوران، بر سر زبان ها افتاده بود و همه می دانستند آنکه برای دادستانی آمده، خود قرار است چه بیدادی کند. شاهدان تو نیز همانند شاهدان دادستان جوان و به حاشیه افتاده تهران یا دربند اند و یا از هراس بی رحمی و بی قانونی دادگاههای شما از سیاست  گریخته و در کنج نشسته  و یا از خانه گریخته  و مهاجرت کرده اند. پس میدان باز است برای تاختن و عمل کردن.

مرد معروف دادگاه های مخوف!


آن روز که با صدای فریادت، نظم اتاق وزارت ارشاد برهم ریخت، بی شک می دانستی که سالهای اصلاحات است و در دایره اصلاح طلبان، وقتی ابزار قانونی برای زدن و حذف کردن مخالفان  نداری، باید آستین بالا بزنی و عبا و ردا کنار بزنی و قندان به سمت باقی اعضای جلسه پرتاب کنی و ناگهان با دندان به سمت عیسی سحرخیز بدوی و رد آن را روی شانه های سحر خیز برای دوربین های عکاسان به یادگار بگذاری اما  این روزها که عصبانی و معترض شده ای و گفته ای چرا دادگاههای میرحسین و مهدی کروبی به هنگام برگزار نشده است، خوب دقت کن!  این روز ها با آن روزها کمی فرق دارد.


این روزها دیگر حلقه حاکمیت اصولگرایی یکدست است. قوای تقنینی و اجرایی و قضایی و رسانه ملی و نهادهای امنیتی و نظامی و همه و همه ارکان تصمیم سازی یک حکومت در اختیار تان است، دیگر چه نیازی به شاخ و شانه کشیدن دارید وقتی می توانید یک شبه دستور عمل صادر کنید؟  مقصودم این نیست که می شود شبانه به زندان رفت و همه گازهای نگرفته از شانه های سحرخیز و تاجزاده و زیدآبادی و قوچانی و دیگرانی که در این سالها  فقط با قلم هایشان شما را نقد کرده اند بی حضور عکاسان به مرحله اجرا در آورید،  نه، مقصود این است که دیگر قبای بزرگتری به تن تان است و می شود به جای گریز زدن به روزهای رفته و پست های نداشته تان، از اختیارات قانونی تان استفاده کنید. دادگاه را  برگزار کنید، کروبی و میر حسین را به دادگاه بکشانید اگر هراسی از ملت ندارید. ظاهرا شما هم یادتان رفته که دیگر محسنی اژه ای بی اختیار و در حاشیه نیستید و اینک به شما پست و منصب دادستانی کل کشور را بخشیده اند و می توانید به جای انگشت بالا بردن و تهدید لفظی کردن و های و هوی راه انداختن، دستور اجرای همان چه را که می گویید صادر کنید.

حتی آن روزها که به ساختمان بهارستان آمده بودید تا به عنوان وزیر پیشنهادی اطلاعات از مجلس رای اعتماد بگیریدهم هنوز باورتان نشده بود که به همت همفکران تان، بازی انتخابات را برده اید و قدرت را از اصلاح طلبان پس گرفته اید و کم کم باید نقش سرو صدا کنندگان هیاتی را کنار بگذارید و رفتاری از خود نشان دهید که به هیبت تان بیاید. بله جناب اژه ای باور کنید که  شما  دیگر حتی از وزیر هم بالاتر نشسته اید. باور کنید که در نظام سیاسی ایران  این  اتفاق راحت رخ می دهد و حالا شما شده اید یک “دادستان کل” و الان اصلا یک محسنی اژه ای معمولی که شانه یک روزنامه نگار را گاز گرفته بود نیستید. پس همانگونه که شیخ مهدی کروبی استقبال کرد و نشان داد که هراسی از فراخوانده شدن به دادگاه ندارد شما هم هراس را کنار بگذارید. شرم نکنید، شیخ را از سربریده نترسانید. بساط دادگاهتان را پهن کنید و نمایش بزرگ را برپا کنید.


دادستان کل!

کلیت دادگاه مهم نیست، درست عین همان دادگاهی که برای غلامحسین کرباسچی شهردار مغضوب تهران، برگزار کرده بودید، اصلا نگذارید کلام شیخ هم “منعقد” شود و بگذارید شیخ هم بیاید و بعد از آن همه سوابق سیاسی و انقلابی و پارلمانی اش اعتراف کند که برای آشوب و اغتشاش در کشور از آمریکا و انگلیس “خبیث” خط گرفته است، بگذارید میرحسین هم فارغ از ابهت روزهای نخست وزیری اش بیاید اعتراف کند که اغفال شده است و تحت تاثیر  بی بی سی و صدای آمریکا تشویق می شد که با مردم به خیابان ها بیاید و درخواست ابطال انتخابات را بکند. اصلا فرض را هم بر این بگذارید که میرحسین و شیخ قرار نیست  بنا بر ادعای کروبی افشاگری کنند. فرض کنید که هر دوی آنها از هم اکنون مهیای پذیرفتن متن  کیفرخواست دادگاههای شما هستند. پس منتظر چه هستید ؟ برپا کنید دادگاه نمایشی شیخ و میر را.

پیش نمایش اعترافاتی که تاکنون از صدا و سیمای تحت نظارت، پخش شده است به اندازه کافی افکار عمومی را مهیای نمایش بزرگ کرده است.  حالا که هیچ شرمی از طولانی شدن حبس این همه فعالان سیاسی در تصمیم سازان وجود ندارد، پرده این نمایش بزرگ را هم بالا بزنید و بگذارید جهان هم به تماشای رسوایی مسولان ایران ما بنشیند. شگفتا که هم جنبش و هم رهبران اش از برگزاری دادگاه بزرگان استقبال می کنند  و نمی هراسند از دادگاههایی که تعددش، تکرار استیصال برگزار کنندگانش بود، اما ظاهرا ته دل دادستان کل و جزء  کشور، این روزها حسابی می لرزد از تصور دست های پیرانی که در این دادگاه ها  بالا رود و پیراهن رسوایی حاکمیت یکدست اصولگرایی را بالا زند و واقعیت ها آشکار شود.

بله جناب دادستان کل! کل قصه همین است که اگرچه این روزها قبای بزرگتری از قبای محسنی اژه ای سالهای پیش، به تن تان کرده اند اما بزرگان یک شهر را نمی شود با یک قبای بزرگ بر شانه انداختن  به دادگاه کشاند و مطمئن بود که متهمان  این دادگاه،  به قهرمانان همیشه تاریخ بدل نشوند؛ چه با اعتراف چه بی اعتراف. اگر باور ندارید، بسم الله! به جای باز کردن  دهان و دندان نشان دادن، در های زندان تان را باز کنید به روی میر و شیخ  تا ببینیم او که خواهد باخت، زندانی است یا زندان بان. چه با اعتراف چه بی اعتراف.
(مسیح علی نژاد)

هیچ نظری موجود نیست: